جنگ و شورش عمیقترین تاثیرات را بر کودکان تحمیل میکند. کودکانی که هیچگونه نقشی در برپایی مخاصمات نداشتهاند. جدا از پیامدهای بسیار گسترده و شوم شورش و جنگ، یکی از شرمآورترین پیامدها بکارگیری کودکان در درگیریهای مسلحانه است. این پدیده در تشکیلات مجاهدین خلق به طور چشم گیری رواج داشت. از هنگامی که مسعود رجوی فرمان آغاز جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را در خرداد 60 صادر کرد، صدها کودک در درون تشکیلات مجاهدین، درگیر فاجعهبارترین سرنوشتها شدند. از آن هنگام چهل سال گذشته است و کودک سربازان لب به افشای حقایقی از دوران بردگی در گروه شورشی رجوی گشودهاند.
مفهوم «کودک سرباز» که اخیرا مکررا درباره کودکان قربانی فرقه مسعود رجوی، به کار میرود، به سوءاستفاده یا بهرهکشی از کودکان توسط دولتها و گروههای ستیزهجوی ضد دولتی اشاره میکند. به عبارت دیگر، این مفهوم به کودکانی نظر دارد که در تدارکات، نگهبانی، جاسوسی، پیامرسانی و نیز بردگی جنسی، توسط نیروهای نظامی یا گروههای ضد دولتی و پیکارجو مورد بهرهکشی قرار میگیرند. کنوانسیون حقوق کودک مصوب ۱۹۸۹ که مهمترین سند الزامآور بینالمللی حقوق بشر است به صورت اختصاصی به حقوق کودکان میپردازد. بر اساس این کنوانسیون، سن ۱۸ سالگی به عنوان معیاری برای تعریف کودک، تعیین شده است.
سوء استفاده از کودکان بواسطه روح کودکانه و تجربه اندکشان بسیار ساده است. کودکانی که به هنگام وقوع درگیریهای مسلحانه ناگهان به میانه کارزاری سوق داده میشوند که هیچ تناسبی با دوران کودکی ندارد، اگر از درگیری ها جان سالم به در ببرند، تا پایان عمر از ترومای آن دوران رنج خواهند برد. چنان که امروز کودک سربازان مجاهدین خلق لب به سخن گشوده اند، ابعاد گسترده این آسیب های روحی و جسمی در حال روشن شدن است.
بر اساس آماری که کودک سربازان مجاهدین خلق میدهند، از جمعیت حدودا پنج هزار نفری مجاهدین خلق در سالهای اولیه استقرار در عراق، دست کم هزار نفر زیر سن قانونی بودند. این کودکان در فضای نظامی پادگان اشرف پرورش مییافتند. در اشرف، زندگی جمعی را زیر نظر مربیان و معلمانی که دائما لباس نظامی بر تنشان بود، تجربه میکردند. تنها در آخر هفته ها اجازه دیدار با خانواده داشتند.
به هنگام عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) و حمله نظامی مجاهدین خلق به مرزهای کشور خودشان، بسیاری از این کودکان زیر سن قانونی در بخش تدارکات، نگهبانی و حتی عملیات نظامی شرکت کردند. سران مجاهدین خلق دستور دادند که همه نوجوانان بالای 15 سال در این عملیات نظامی شرکت کنند. برای نمونه به استناد رسانههای خود سازمان مجاهدین خلق، مریم قیطانی، متولد 1352، به هنگام عملیات فروغ جاویدان تنها 15 سال داشت. او یکی از این کودک سربازان بیتجربه بود که در سن 15 سالگی کشته شد.
منیژه حبشی عضو جدا شده از مجاهدین خلق در خاطرات خود از عملیات فروغ جاویدان مینویسد: «مسئولين از بچههای ۱۱-۱۲ سال به بالا ، برای تدارکات و جابجائی جعبههای فشنگ و درست كردن ساندويچهای سفر مرگ و زندگی پدر و مادرهايشان استفاده كرده بودند.»
این کودکان که تعدادیشان پدر و مادر یا یکی از آنها را در فروغ جاویدان از دست داده بودند، در 1369 با ترومای بعدی، یعنی جدا شدن از والدین و قاچاق شدن به اروپا مواجه شدند. زندگیهایی از هم گسیخته در پایگاههای مجاهدین در اروپا و آمریکا یا در میان خانوادههای متعدد همراه با ناامنی و کتک و توهین و تحقیر برای این کودکان نوزاد تا 14 ساله رقم خورد. از این تعداد به شهادت عضو جدا شده از فرقه رجوی، رضا گوران، حدود 500 دختر و پسر را در سال های 69 و 70 به عراق باز گرداندند. این افراد در سنین نوجوانی هنوز زیر سن قانونی بودند که بار دیگر به صحنه رزم برگشتند و این بار رسما به آنها لباس نظامی پوشاندند و تحت انواع آموزشهای نظامی قرار دادند.
بدین ترتیب، طبق کنوانسیون بین المللی 1989، همه مصادیق کودک سربازی در فرقه مجاهدین خلق وجود داشته است. اگر تا همین یک ماه پیش تنها چند مورد از افراد جدا شده درباره کودک سربازی و به تبع آن قربانی شدن کودکان زیر سن قانونی در فرقه رجوی شهادت میدادند، امروز دهها تن از خود این کودک سربازان، پس از طی کردن مراحل جدا شدن جسمی و روحی از فرقه، جسارت یافتهاند که درباره تجارب تلخ خود به عنوان نیروی میلیشیای مجاهدین صحبت کنند که پیشتر در مطالب مختلف به آن اشاره شده است. به ویژه اظهارات بی پرده دهها تن از این کودک سربازان سابق در جلسه پنج ساعته کلاب هاوس، ابعاد گستردهای از نقض حقوق کودکان در فرقه رجوی را روشن کرد.
با این وجود، در میانه این افشاگریها از سواستفادههای روحی، جسمی و حتی جنسی از کودکان در تشکیلات رجوی، افرادی نیز بودند که با ارائه شواهد و مثالهایی به درستی اشاره کردند که تشکیلات مجاهدین خلق از آغاز یک فرقه بود و همواره کودکان و نوجوانان جامعه هدف آن بودند. به عبارتی جعبه سیاه مجاهدین در نقض حقوق افراد زیر سن قانونی، عمری به اندازه عمر فرقه رجوی دارد.
برای مثال کاربری به نام محبوبه از خاطرات نوجوانی خود در ارتباط با مجاهدین، در شیراز میگوید. او خطاب به مخاطبان جلسه کلاب هاوس میگوید: « به تجربه خودم، این سازمان از اولش هم یک فرقه بود. بعد از سال 57 من در مدرسه راهنمایی بودم. تابستان بود. مجاهدین ما را به کمپی در روستای بیضای فارس بردند. از همان دوران ماها را مغزشویی کردند که در هر کشوری غیر قانونی است… در یک فاز به ما گفتند بیایید به مقر سازمان –در خیابان فردوسی شیراز – چفیه و اورکت تن ما کردند. سرودهای میلیشیا یاد ما دادند و بعد رژه و نمایش تا خیابان زند شیراز… الان که برمیگردم میفهمم که این تهدیدی نظامی برای جمهوری اسلامی بود که ما را به عنوان نیروی شورشی تعلیم میدادند.»
محبوبه کلاس دوم دبیرستان بود که پی به ماهیت دگم تشکیلات برد و از آن بیرون کشید. او درباره علت جداییاش از سازمان رجوی، میگوید: «فرمان میدادند که هیچ کتاب و نشریهای جز آن چه سازمان میگوید حق ندارید بخوانید. خوشبختانه قبل از آغاز جنگ مسلحانه من خارج شدم و متاسفانه یکی از دوستان من در مدرسه که در تشکیلات ماند، بعدها اعدام شد. همه قربانی قدرت طلبی مجاهدین شدند.»
امروز، در فضایی که کودک سربازان سابق مجاهدین خلق شجاعانه گشودند، نسلهای مختلفی که به نوعی درگیر با فرقه مجاهدین بوده اند، اسرار هویدا میکنند. این افراد مختلف از طیف های سیاسی و اجتماعی گوناگون یک نظر مشترک دارند و آن اینکه سران مجاهدین خلق در نقض حقوق اعضای خود، به ویژه کودکان، پروندهای سرار سیاهی و تباهی دارند که نه تنها باید به بوته نقد کشیده شوند، بلکه باید در دادگاهی بین المللی محاکمه و توبیخ شوند.
مزدا پارسی