گزارش امسال وزارت امور خارجه امریکا روز دوم ماه می 2007 منتشر شد.
بخش ششم این گزارش مربوط به افراد و سازمان های تروریستی بین المللی است که امسال نیز با بازبینی مجدد وضعیت هر یک از گروه های نام برده، نام سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران در لیست ابقا گردیده است.
باقی ماندن نام سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت در لیست تروریستی امسال غیر مترقبه نبود، اگر چه همین باقی ماندن در لیست تروریستی (با توجه به وضعیت رابطه بین ایران و امریکا) کافی است تا مستدلات چند حامی باقی مانده سازمان که حضور خود در لیست تروریستی را با جیغ و فریاد به روابط ایران و امریکا نسبت می دهند بی ارزش سازد.
مسلما اگر وارد شدن سازمان مجاهدین در سال 1997 به لیست تروریستی امریکا (و سال 2000 در بریتانیا و سال 2002 در اتحادیه اروپا و سال 2005 در کانادا…) ربطی به روابط ایران و امریکا و غرب (و یا مقولات سیاسی مشابه) داشت، سالها قبل و بر مبنای همین استدلال می بایستی تا بحال صد بار که هیچ، هزار بار از لیست خارج شده بودند. گمان نمی کنم حتی حامیان عقب افتاده سیاسی رجوی و یا شخص خودش هم مدعی باشند که روابط ایران و غرب در این سالها بهتر شده باشد!!
اما آنچه در گزارش جدید ایالات متحده در مورد سازمان مجاهدین خلق جلوه می کند موارد جدیدی است که شاید بتوان گفت در گزارشات قبلی (بخصوص گزارش اولیه 40 صفحه ای تحلیلی و استدلالی سال 1997) یا به صورت امسال جدی گرفته نشده بودند و یا این که مدارک و شواهد آن به این صورت (بخصوص بعد از سقوط صدام) عالمگیر نشده بود. نکته دیگر اشاره به شواهد و مدارکی است که شخصا خودم در ملا عام و در نشریات و مطبوعات ندیده ام. شواهدی که مشخصا فقط به آنها اشاره شده و رد شده اند.
به برخی از این موارد اشاره می کنم.
در قسمت تاریخچه سازمان می خوانیم:
“… علاوه بر این سازمان کاراکتر فرقه ای خود را به نمایش گذارد. افراد جدید پس از ورود به سازمان تحت آموزش های اجباری ایدئولوژیک و تاریخ تجدید نظر شده توسط سازمان مجاهدین قرار می گرفتند. اعضا همچنین می بایستی تن به “طلاق ابدی” بدهند و در جلسات هفتگی “غسل هفتگی” شرکت کنند. علاوه بر آن سازمان بصورت سیستماتیک فرزندان را در سنین پایین از والدینشان جدا کرده است. مریم رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق یک فرقه شخصیتی بوجود آورده بود. وی مدعی جانشینی پیامبر اسلام بوده و از طرف اعضا بعنوان “رئیس جمهور در تبعید ایرانیان” نامگذاری شد…”
در قسمت فعالیت های سازمان می خوانیم:
“…همچنین در سال 2001 اف بی آی هفت ایرانی را در امریکا دستگیر نمود که حدود 400 هزار دلار به یک سازمان وابسته به مجاهدین خلق در امارات پرداخت کرده بودند. این مبالغ صرف خرید سلاح می گردیده است. سازمان مجاهدین خلق بعد از بمباران اولیه قرارگاههایشان در عراق بصورت دوطلبانه تسلیم شده و سلاح های خود را تحویل دادند. از سال 2003، حدود 3400 تن اعضای مجاهدین در کمپ اشرف در عراق تحت نظارت قوای متحدین قرار دارند… در سال 2003، مقامات فرانسه 160 تن از اعضای مجاهدین را با سو ظن به برنامه ریزی، هدایت و حمایت مالی از عملیات تروریستی در اماکنشان دستگیر نمودند. با دستگیری مریم رجوی، اعضای مجاهدین در خیابانهای پاریس خود را به آنش کشیدند…”
و ادامه می دهد:
“…بنابر مدارکی که بعد از سقوط صدام حسین به دست آمده است، سازمان مجاهدین میلیون ها دلار از عواید برنامه نفت در قبال غذا (برنامه ای که سازمان ملل برای گرسنه نماندن مردم عراق در زمان تحریم طراحی کرده بود- م) را از طریق صدام حسین بین سالهای 1999 و 2003 دریافت نموده اند که به مصرف برنامه ریزی و اجرای عملیات تروریستی رسیده است. علاوه بر لیست سیزده نفره ای که از این منبع تغذیه مالی می شده و سازمان مجاهدین نیز یکی از آنها است، شواهد ارتباط سازمان مجاهدین خلق با رژیم سابق عراق شامل لیست ها و ویدئو هایی از صدام حسین است که چمدان های پول را به رهبران مشخصی از سازمان مجاهدین خلق تحویل می دهند. همچنین ویدئو هایی که نشانگر تعلیم افراد سازمان مجاهدین خلق توسط ارتش عراق می باشد…”
در رابطه با توان سازمان آمده است:
“… نیروی تقریبی سازمان حدود چند هزار نفر تخمین زده می شود… حدود 3400 تن از آنها تحت نظارت نیروهای چند ملیتی هستند… تعداد قابل توجهی از پرسنل مجاهدین بصورت داوطلبانه کمپ اشرف را ترک کرده و چند صد تن از آنها بصورت داوطلبانه به کشور خود (ایران) بازگشته اند.
با این وجود تعدادی از رهبران و مجریان سازمان مجاهدین خلق فراری هستند و این تعداد عضو فراری که غالبا نحوه ساختن بمب و استفاده از سلاح را از رژیم صدام حسین فرا گرفته اند باعث نگرانی جدی است…”
جمله آخر شاید نهایت خبر باشد: “تعداد اعضای فراری ای که غالبا نحوه ساختن بمب و استفاده ازسلاح را از رژیم صدام فرا گرفته اند باعث نگرانی جدی هستند”.
بنظر می رسد سازمان مجاهدین خلق و بخصوص رهبری آن وارد فاز نهایی خود ساخته شان شده باشند. آیا این است آخر خط پز افشای اخبار هسته ای، راه حل سوم، همبستگی، تجمع بعثی ها در بازداشتگاه اشرف، ژست حمایت از کاندیداتور های فرانسوی و طومار های خود ساخته میلیونی از مردم کشورهای مختلف، پارلمانها، وکلا و الا آخر؟ شخصا تحلیل دیگری بنظرم نمی رسد. شاید خواهر مجاهد مریم رجوی ریاست جمهوری خود ساخته چهارده سال قبل و یا آن یکی رهبر مقاومت و شاید هم دکتر هزارخوانی بخواهند کمکی کرده و تحلیلی دیگر بدهند.
ولی مهم است؟ خیر
قابل پیش بینی نبود؟ چرا بود (البته برای افراد غیرگرفتار در فرقه) و از هر موضعی کتابها در باره اش نوشته اند و توضیحات مفصل در موردش داده اند.
پس مهم چیست؟
آنچه اکنون ضرورتش بیش از هر زمان دیگری خود نمایی می کند سرنوشت گروگانهایی است که هنوز در سخت ترین و خطرناکترین شرایط روحی و جسمی در عراق، بعد از چهار سال بلاتکلیفی، به جرم “آموزش دیدن توسط رژیم صدام حسین” گرفتارند. آنچه ضرورتش بیش از هر زمان دیگری خود نمایی می کند نیاز تک تک این افراد و خانواده هایشان است به کمک.
فرقه رجوی بعد از سی سال به آخرین مرحله مصرف رسیده و آخرین قدم ها را به سوی انحلال نهایی (اگر هنوز منحل ندانیمش) بر می دارد. ولی آیا نباید راه نجاتی برای افراد گرفتار که خود قربانی دستگاه مخوف رجوی و صدام بودند پیدا شود؟ آیا کسانی که “نحوه ساختن بمب و استفاده سلاح را از رژیم صدام حسین فرا گرفته اند” را باید بدون درنظر گرفتن شرایطشان تحلیل کرده و از آزادی آنها ترسید و فقط “ابراز نگرانی جدی” کرده، این بعد از قضیه را در نظر گرفت؟ آیا راه فراری و راه گریزی برای این قربانیان نیست؟
شخصا با اتکا به تجربه شخصی و با اتکا به انبوه نمونه های موجود در داخل و خارج از کشور ایمان دارم که تک تک این افراد امکان ترمیم و بازگشت به جوامع مختلف بشری را دارند. بسیار شنیده ایم که اگر درب های قرارگاه باز شود کسی آنجا نخواهد ماند. کافی است دربهای قرارگاه باز شود.
آیا درب های قرارگاه بخاطر رعایت حقوق بشر هم که شده باز خواهند شد؟
خدا کند. اگر ایرانیان همت کنند
و البته تا دیر نشده، چون وقت شدیدا تنگ است.
مسعود خدابنده
لیدز، انگلستان
سوم می 2007