مسئولین سابق مجاهدین از علنی شدن موضوع تجاوز جنسی به پسران میلیشیا در کمپ اشرف، میگویند. موضوع تجاوز جنسی به نوجوانان ارتش به اصطلاح ملی آزادی بخش چنان تا سال ها روی جان و روح اعضا تاثیرات مخرب داشت که سالها بعد در جلسه ای که با ریاست مژگان پارسایی در اشرف برگزار شد، تشکیلات مجبور شد به موضوع بپردازد اما چه پرداختنی!
داود باقروند ارشد معروف به جلال پاکستان از اعضای سابق تشکیلات مجاهدین خلق، با حضور در دومین جلسه بحث کودک سربازان سابق در کلاب هاوس دقایقی را صحبت کرد. او که بسیاری از این کودکان را از دو سه سالگی و پدر و مادرهای آنها را میشناسد، عنوان کرد که وارد کردن اتهام مزدوری به جدا شدهها از سال 1372 در تشکیلات رجوی آغاز شد. به شهادت او مسعود رجوی در جلسه ای شخصا اعلام میکند که از این به بعد هر کسی که مخالف ماست مزدور رژیم است.
بنابراین ترور شخصیتی افراد در دستور کار قرار گرفت تا جایی که رجوی به پسر خود محمد رجوی نیز رحم نکرد. باقروند به خاطر میآورد که «خود مسعود، محمد رجوی پسرش را در جلسه دراز کرد و بدترین فحاشیها را به او کرد و گفت که محمد چگونه شجاعانه در مقابلش ایستاده». باقروند اعتراف میکند که شجاعت کودک سربازان در مخالفت با سران فرقه او را تحت تاثیر قرار میداد و نهایتا به او انگیزه داد که از تشکیلات فرار کند.
او که پیش تر هم درباره اینکه از تجاوزهای جنسی به کودکان و نوجوانان در فرقه رجوی آگاه بوده است، گفته است. در پی برگزاری جلسه دوم کلاب هاوس و فاش شدن ابعاد گستردهتری از کودک آزاری در سازمان مسعود، در مورخ 23 دسامبر در صفحه فیس بوک خود گزارشی از «جلسه درون تشکیلاتی فرقه رجوی در مورد تجاوزات به کودکان اعضای فرقه» از زبان یکی دیگر از اعضای ارشد جدا شده از فرقه رجوی به نام علی حسین نژاد، منتشر کرد.
در این گزارش حسین نژاد از علنی شدن موضوع تجاوز جنسی به پسران مجاهد میلیشیا در میان فرماندهان مجاهدین میگوید:
“در سال ۸۹ در قرارگاه اشرف، مژگان پارسایی یک نشست حدود پانصد نفری از رده های ما یعنی ام او و ام قدیم به بالا برگزار کرد. یعنی نشست عمومی نبود فقط برادران این ردهها بودند و من در آن حضور داشتم. موضوع نشست تجاوزات جنسی مسئولین پذیرش به کودکان در سالهای قبل از آن، که پذیرش داشتند بود. چون آن بچه ها بزرگ شده و خاطرات آن موقع و تأثیرات تجاوزات در خودشان را در گزارشهای معروف به «صفر صفر با خود» نوشته بودند. در این نشست که خود متجاوزین حضور داشتند نه هیچ اسمی از فاعل برده می شد و نه هیچ اسمی از مفعول. فقط اعضایی که در این رده ها بودند و آن موقع در پذیرش مسئولیت داشتند یا به آنجا رفت و آمد کاری میکردند و خودشان تجاوزی نکرده بودند و فقط شاهد آثار و نشانههای تجاوز و حالتها و حرفهای کودکان بودند یکی یکی پشت میکرفن میآمدند و آنچه را شاهد بوده اند با حالت گریه و خشم تعریف می کردند. و از متجاوزین با اسم هایی یاد میکردند که گویا خاص بخش پذیرش بوده و ماها نشنیده بودیم تا برای دیگران شناخته نشوند. اون شاهدها و شخص رحمان یعنی عباس داوری که جلو نشسته و گرداننده نشست مردانه یعنی کمک کار مژگان بود با عصبانیت فریاد میزدند فلانی بلند شو بیا بیا کثافتکاریت را بگو و رحمان با عربده کشی نمایشی داد میزد کو کجا هستند اون متجاوزین بیان جلو بگن چه کار کردهاند تا همه اونا رو بشناسند! ولی مطلقا خبری از یک نفرشان نشد و ماها نفهمیدیم بالاخره این متجاوزین چه کسانی بودند فقط یکی از اسمهای جعلی را که یادم نیست چه بود بعضی افراد مطلع که داخل نشست بودند یواشکی و به اصطلاح محفلی به بغل دستیشان اسم واقعی را گفته بودند که به قسمتی که من نشسته بودم رسید و اون رضا مرادی بود که مدتها از مسئولان برادر در قسمت پسرانه پذیرش بود. ولی رضا مرادی که در نشست بود خودش به عنوان شاهد رفت و بدون هیچ اسمی نمونههایی از تجاوزات دیگران را شرح داد.
یادم هست که یکی از شاهدان در پشت بلندگو با حالت گریه وضعیت یکی از نوجوانان پسر را در پذیرش تعریف میکرد و میگفت دیدم به صورت دمرو افتاده و یک ریز گریه میکند. بلندش کردم و گفتم به من بگو چه شده. گفت فلانی آمد به داخل دوش حمامی که من بودم. گفت بذار کمکت کنم خوب خودت را بشوری و با من کاری کرد که الان درد دارم و… و میگفت این بچه همهاش دمرو یعنی به شکم میخوابید و نمیتوانست به پشت بخوابد و شاهد اینجا با گریه و عصبانیت پشت میکرفن داد زد ببینید با این بچه ها چه کار کرده اند و موقع فریاد هم شاهدها و هم رحمان که از جایش هی بلند می شد رو به پشت خودشان و به حاضران فریاد میکردند و وانمود میکردند که متجاوزان داخل حاضران و در سالن هستند ولی بلند نمیشوند بیایند بگویند.
نمونههای دیگری نقل میکردند که بیشتر موقع برگرداندن کودکان از ورزش یا تمرینات به حمام بوده و خود مژگان هم از گزارشهای کودکان آن موقع نمونههایی را میخواند که زیاد بود و چون حدود بیش از ده سال گذشته و اونجا هم که نشسته بودیم آنقدر پچ پچ و محفلی با هم صحبت میکردیم یادم نیست چون زیاد به حرفهای مژگان و گزارشهایی که اشاره میکرد گوش نمیدادیم و با هم یواش حرف می زدیم. نشست هم در سالن ستاد و خیلی سر و صدا و همهمه بود همه می گفتند که چرا اسمهای واقعی حتی اسمهای مستعار شناخته شده در مناسبات را نمیگویند و چرا اینهمه رحمان و مژگان و شاهدان صداشون میکنند اون متجاوزین نمیآیند اعتراف کنند و این چه نمایش مسخره است مگر کسی میتواند که مژگان و رحمان صدایش کند نیاید جلو حرف بزند پس خود سازمان نمیخواهد اینها شناخته بشوند و حتما بهشون گفته اند ما صداتون می کنیم ولی شما نیایید… همینطور اینها را همه پچ پچ به هم می گفتند.”