در حاشیه تماس تصویری خانواده های خوزستانی با انجمن آسیلا

روز جمعه 10 دیماه، اهواز در یک هوای نیمه بارانی و تمام ابری شاهد حضور خانواده هایی بود که سالیان در حسرت تماس و دیدار با عزیزانشان لحظه شماری کرده و در انتظار شنیدن خبری از وضعیت سلامتی آنها بی تاب بودند. اعضای انجمن آسیلا در کشور آلبانی در آن سوی خط و تصویر در جمع مجازی آنها حاضر شدند تا نوید بخش خبری خوش برای آنها باشند. خانواده های خوزستانی  علیرغم شرایط بد جوی از شهرهای آبادان، خرمشهر، اندیمشک به اهواز آمده بودند تا مهمان اعضای انجمن نجات استان باشند و در برنامه تماس تصویری با اعضای انجمن آسیلا شرکت کنند. در یک روز تعطیل در استان خوزستان دیار پایداری و سمبل مقاومت و جانفشانی و شهادت در مقابل تجاوز دشمن و در ساحل کارون همیشه خروشان و با تنگ غروبی زیبا در سالنی آرام پای درد دل و گفتگو با اعضای انجمن آسیلا نشستند.

اعضای انجمنی که هر کدام از آنها زخم سالیان از تشکیلات رجوی بر جان و روح و روان دارند و اکنون در دیار غربت در انجمنی به نام آسیلا گرد هم آمدند تا از آزادی عمل تمامی ایرانیان مقیم آلبانی حمایت کنند. آنها که چند صباحی بیشتر از تاسیس انجمن شان نگذشته این بار مهمان خانواده های خوزستانی اعضای اسیر در بند رجوی بودند تا برای آنها از فرزندانشان و برنامه های آینده انجمن خود سخن بگویند. شور و شعف فوق العاده ای بر سالن حاکم بود. رخت سیاه بر تن دو خانواده بود که والدین آنها در حسرت دیدار و یا شنیدن صدای عزیزانشان چشم از جهان فروبسته بودند و اکنون نسل جدیدی از خانواده جایگزین آنها شده بودند تا همان راه و مسیر را البته با شور و شوقی صد چندان ادامه دهند.

خانواده ها مدتها بود که بدلیل کرونا و ضرورت رعایت شیوه نامه های بهداشتی همدیگر را از نزدیک ندیده بودند و الان خوشحال بودند که همدیگر را می بینند. از نکات جذاب این دیدار حضور اعضای جداشده خوزستانی ساکن آلبانی در این مراسم بود. آنها با شور و ذوق و شعف وصف ناشدنی باهمان خونگرمی خاص مردم خوزستان در جمع هم استانی های خود حاضر شدند تا خاطرات سالیان گذشته در کوچه پس کوچه های خوزستان و دوران کودکی را یکبار دیگر برای خود زنده کنند. سالهای شیرین کودکی که با پای برهنه بر آسفالت داغ اهواز، آبادان و خرمشهر از صبح تا تنگ غروب اشکل کلی بازی می کردند، هنوز صدای طنین همبازی هایشان با گوششان آشنا است که فریاد می زدند اشکل کلی..هرچه کلی.. یک و دو و سه، یک و دو و سه … و هنگامی که با دیگر بچه ها در کوچه دم می گرفتند: آهای . آهای ای بچه های پا پتی.. با مو میای میخوام برم به سرزمین کودکی، به دوران خاطره.. از لین داغ زندگی و صدای پاهای پتی صدا میاد.. صدا میگه یادت میاد تنگ غروب. فارغ از درس و کلاس و مدرسه غرق میشدیم تو بازی های رنگارنگ. گاو گوساله فنگل پنیر. ده . بیست. سی چهل.. اکنون با گذشت سالیان هنوز علی و مالک و خلیل در کشور آلبانی و از فرسنگ ها دور به خاطرات آن سالها برگشته بودند و لحظات فراموش نشدنی آن سالیان را با همشهری های خود تقسیم می کردند. خیلی از آن دوستان دوران کودکی سالیان بعد در دام فریب رجوی افتادند و در خاک عراق قربانی جنگ افروزی و قدرت طلبی رجوی شدند و بسیاری دیگر همچنان در اشرف سه در دام فریب و دروغ رجوی اسیرند .

آنها امروز برای آزادی همین دوستان و زنده کردن همان خاطرات در کنار خانواده ها بودند. اشک و شوق و حسرت و درد و رنج و فراق عزیزان در هم آمیخته شده بود. خانواده ها به هنگام صحبت با اعضای انجمن اسیلا وقتی از عزیزانشان و سالیان فراغ و دوری می گفتند بغض کرده و با شکسته شدن بغض هایشان اشکشان سرازیر میشد. سالن مراسم برای لحظاتی در سکوت مطلق فرورفت وقتی همسری از 40 سال چشم انتظاری برای شوهرش خطاب به داش آمیر مدیرعامل آلبانیایی انجمن آسیلا گفت: چهل سال است که به پای همسرم نشستم، بچه هایم را با هزار بدبختی و مصیبت بزرگ کردم. به راستی مقصر و مسبب این همه درد و رنج من و بچه هایم کیست؟

یا برادرانی که از بی خبری سالیان از برادر و خواهر خود می گفتند. تلخ وشیرین! اشک و اندوه و ذوق و شور و خوشحالی. ناامیدی و یاس و امید و یقین و در یک کلام جهنم و بهشت در هم آمیخته بود. ولی در ورای تمامی اتفاقات تلخ و شیرین که روز جمعه 10 دیماه در دیدار تصویری خانواده ها با اعضای انجمن آسیلا رقم خورد موجی از امید به آینده و کسب انرژی مثبت نسبت به آینده بود سخنان اعضای انجمن آسیلا برای خانواده ها درب دنیای دیگری از باور و امید برای آزادی عزیزانشان را در اعماق قلب هایشان گشوده بود. دنیایی که آزادی عزیزانشان و شادی و شور و شعف را برایشان تصور میکرد.

اکرامی

خروج از نسخه موبایل