در جلسه روز سه شنبه 14 دیماه 1400 خانواده های اعضای گرفتار در فرقه رجوی آقایان هوشنگ زاد اسماعیلی، مرتضی پورحسن کویخی، جعفر و حسن حسن زاده حضور داشتند. و با در جریان قرار گرفتن تاسیس انجمن اسیلا بسیارخوشحال و شادمان شدند و هر یک تبریکات صمیمانه خودشان را اعلام و آرزوی رهایی تمام اسیران دربند رجوی از جمله عزیزان خود را از خدای منان طلب کردند.
هوشنگ زاد اسماعیلی 80 ساله که فرزندش داود را در اسارت رجوی دارد ضمن تشکر و قدردانی از اعضای انجمن نجات گیلان گفت: “با وجود سن وسال بالا و کسالتی که داشتم خیلی برایم سخت بود که از هشتپرطوالش به رشت آمده و در دفتر انجمن حضور داشته باشم ولی مگر میشود دعوت آقای پوراحمد را بی پاسخ گذاشت. ضمن اینکه دیدار با ایشان و دوستان حاضر در جلسه که در مسافرتهای به عراق و اشرف خاطرات زیادی دارم ، برایم بسیار انگیزاننده بود تا که الان با افتخار در جمع صمیمی شما باشم .
جناب زاد اسماعیلی در ادامه افزود: “واقعا خبر تاسیس انجمن آسیلا برایم خوشحال کننده بود و میدانم ثمرات زیادی در راستای رهایی اسیران رجوی خواهد داشت و موانع زیادی از سر راه بچه ها برداشته خواهد شد و مورد حمایت قرار خواهند گرفت. فرزندم داود نیز بنا به خبرهای واصله مدتی است که قصد خروج دارد و دو سال تمام است که هر چند تحت کنترل و مانیتور رجوی با خانواده تماس تلفنی برقرار میکند و معلوم است وی را در حد یک تماس تلفنی محدود کرده اند که خود نشان از این دارد که دیگر نمی توانند داود را بیش از این متقاعد کنند که در مناسبات بماند.”
مرتضی پورحسن که برادرش اسماعیل پورحسن بمدت 33 سال است که بدون هیچگونه ارتباط با خانواده هم اکنون در کمپ مانز در منطقه دورس آلبانی بسر میبرد در جمع صمیمی حاضر گفت: ” خوشا به حالتان هوشنگ خان که فرزندت ولو ارتباط تلفنی با خانواده دارد، چرا که در عوض برادرم که تاکنون ارتباطی با ما برقرارنکرده است تا دلت بخواهد از طرف رجویها مزاحم تلفنی داریم. ازخط های مختلف از کشورهای مختلف که البته حتی با برقراری ارتباط صحبت نمی کنند و یک جورهایی سوهان روی اعصاب ما هستند.”
آقا مرتضی که از یک احساس انسانی و حساسی برخوردار است ما بعد بیان مطلب فوق در قالب شوخی، با غم جانکاهی ادامه داد: ” یعنی میشود من هم صدای برادرم اسماعیل را بشنوم یا که بتوانم قبل از مرگم درآغوشش بگیرم و بعد از چشم انتظاری سالیان سیراب شوم و خدا کند که تحولات اخیر در آلبانی چنین شانسی را برایمان به ارمغان بیاورد.”
جلسه صمیمانه درجریان بود و هر یک فرصت صحبت کردن را از دیگری می قاپیدند و اشتیاق داشتند که از عزیزشان و سالیان تحمل درد و فراق با مسئول انجمن و دوستان خود صحبت کنند.
نوبت به برادران حسن زاده رسید که از 33 سال بیخبری مطلق از رضا و درد از دست دادن مادرشان که در بستر بیماری با چشمانی باز با فرزندانش وداع کرد بگویند. برادران حسین زاده همچنین گفتند: ” ما تعجب میکنیم که چرا برادرمان رضا با ما یک تماس تلفنی هم ندارد و چرا رجویها به وی چنین اجازه ای را نمیدهند!؟ و ماندیم که رجویها چقدر از آزاد گذاشتن بچه ها واهمه دارند و طبعا از ریزش شان که این روزها خیلی افزایش یافته است و انشاالله که روزی خبری از رضا حسن زاده به ما برسد و لابد آنروز رویای ما به حقیقت خواهد پیوست.”
جلسه صمیمانه دو ساعته تعدادی ازخانواده های چشم انتظار با آقای پوراحمد با گفت و شنود سازنده و امید بخش با گرفتن عکسهای یادگاری به پایان رسید و امید را در دلهای آنان زنده و احیا کرد.
دقتکار