فرقه؛ دقیق ترین توصیف برای تشکیلات رجوی

چند روزی است که سران فرقه تروریستی رجوی به دست و پا افتاده و با رندی زمین و زمان را به هم می بافند تا بگویند که تشکیلات شان فرقه ای نیست .

هر چند یک ضرب المثل قدیمی با این مضمون که «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها» تا حدی به این ادعای وقیحانه آنها جواب می دهد، اما برای آن که حقیقت امر مشخص شود به برخی از کارکردها و آنچه در تشکیلات رجوی ساری و جاری بوده و هست اشاره می کنم تا بیشتر و بهتر مشخص شود که نامیدن تشکیلات رجوی با صفت «فرقه» بهترین توصیف برای این تشکیلات است. استفاده از عنوان فرقه برای تشکیلات رجوی که امروزه تقریبا توسط همگان به جز اربابانی که از وجود این فرقه بهره می برند، نه از روی خواست منتقدین و مخالفین بلکه نشات گرفته از روح حاکم بر مناسبات این تشکیلات می باشد .

برای نشان دادن این که تشکیلات رجوی ها یک فرقه به معنای دقیق کلمه است، از کتاب «فرقه ها در میان ما» که نوشته یک پرفسور آمریکایی به نام خانم «مارگارت تالر سینگر» کمک می گیرم. چرا که این کتاب یک شناخت بسیار خوب از فرقه ها و کارکرد آنها به خواننده می دهد. و البته برای من که در یکی از مخوف ترین آنها گرفتار شده بودم خواندن این کتاب این تصور را ایجاد نمود که انگار نویسنده خودش سالهای متمادی در تشکیلات رجوی بوده و از روی آن توانسته این کتاب را بنویسد. هر چند واقعیت این است که نویسنده در آمریکا زندگی می کرده و با فرقه رجوی آشنا نبوده است اما چنان در درک فرقه ها موفق بوده و آنچنان با بیانی شیوا توانسته دانسته های خود را در نوشتار منتقل نماید که چنین تصوری برای من ایجاد می کرد. ضمن آن که تشکیلات رجوی یکی از متکامل ترین فرقه ها می باشد که تمامی توصیفات این کتاب درباره آن صدق می کند و مصداق کاملی از مطالب نوشته شده در این کتاب است.

رجوی ها اگر چاره می داشتند شک نکنید که خانم «مارگارت تالر سینگر» را به دلیل نوشتن این کتاب به عنوان مزدور وزرات اطلاعات یا نیروی قدس سپاه پاسداران معرفی می کردند. اما آمریکایی بودن نویسنده و اینکه وی سال هاست از دنیا رفته موجب شده تا ایشان به صورت مستقیم مورد کینه جویی رجوی ها قرار نگیرد.

حال به نکاتی از کتاب و انطباق مطالب آن با تشکیلات رجوی می پردازم.

در این کتاب درباره نقش رهبر در فرقه ها چنین آمده است:
“در بسیاری از موارد یک فرد، در بالای ساختار تشکیلاتی فرقه قرار گرفته و تصمیم گیری در وی متمرکز می شود. این رهبران عموما دارای خصوصیات زیر می باشند:
رهبران فرقه ها افرادی خود انتصابی و تحمیل گر هستند که ادعا می کنند دارای ماموریت خاصی بوده و دانش ویژه ای دارند. برای مثال رهبران فرقه ها اغلب ادعا می کنند که برای هدایت مردم مامور شده اند. برخی دیگر از رهبران ادعا می کنند که به راه رسیدن به رستگاری یا به جواب تمامی معضلات بشری پی برده اند.”

در تشکیلات رجوی به صورت دقیق همین نقش را رجوی دارا بود. رجوی خود را «رهبر خاص الخاص» می خواند که نه تنها اعضای فرقه بلکه بقیه عالم هم برای رستگاری باید از او پیروی کنند؟ او طوری صحبت می کرد که نعوذ بالله نماینده امام زمان است و برگزیده شده است. او در یکی از نشست ها بعد از آن که درباره امام زمان و نواب ایشان صحبت کرد، رو به حاضرین در نشست گفت: «شما غذایش را می خورید و لباسش را می پوشید ولی حقش را به جا نمی آورید». با توجه به اینکه صاحب تشکیلات رجوی بود و طبعا صاحب غذا و البسه همه اعضا بود، این جمله او به این معنا بود که خودش منتخب امام زمان است و اعضا حق او را به جا نمی آوردند.

همچنین مهدی ابریشمچی که اعضا او را «ملیجک دربار رجوی» می نامند، بارها گفته بود که رجوی به دلایلی که من بعضی های آن را می دانم و بعضی های آن را نمی دانم از طرف خدا انتخاب شده است. این جملات ابریشمچی هیچگاه از سوی رجوی مورد اعتراض قرار نگرفت و رجوی نسبت به آن واکنشی منفی نداشت.

در ادامه کتاب درباره توصیف رهبران فرقه ها چنین می خوانیم:
“رهبران فرقه ها تکریم و ستایش را بر روی خود متمرکز می نمایند. روحانیون مذاهب بر حق، سران احزاب دمکراتیک، یا رهبران جنبش های اصیل بشر دوستانه، تکریم و ستایش پیروان را به سمت خدا، اصول انتزاعی، یا اهداف گروه معطوف می کنند. در حالیکه رهبران فرقه ها، تمرکز را بر عشق، ایثار و وفاداری نسبت به شخص خود بنا می گذارند. برای مثال در بسیاری از فرقه ها، همسران وادار به جداشدن از یکدیگر و والدین وادار به رها کردن فرزندان به عنون آزمایش سرسپاری شان به رهبر می شوند.”

در فرقه رجوی تمام این موارد به صورت کامل وجود دارد. در این تشکیلات رهبر مهم است و آرمان، مردم، مذهب و خدا در زیر آن قرار می گیرند. اگر رجوی چیزی بگوید حتی اگر با اعتقادات اعضا مغایرت داشته باشد باید همان را اجرا کرد. برای مثال رجوی همه اعضای متاهل را وادار نمود تا همسران خود را طلاق داده و فرزندان را از خانواده هایشان جدا نموده و خانواده را «کانون فساد» نامید. در حالی که اینها در اعتقادات اعضا چیزهای خوب و ارزشمندی بودند. اما چون رهبر فرقه دستور داده بود، اعضا ارزش های خود را تغییر دادند.

در نتیجه ضد ارزش های جدید در این فرقه جاری شد. از آن پس در این فرقه ازدواج حرام و ممنوع گردید و دیگر هیچ فرزندی در فرقه رجوی متولد نشده است و هیچ یک از اعضای مرد و زن این فرقه اجازه ندارند احساس مادر یا پدر شدن را تجربه کنند. کودکان از والدین شان جدا شدند و هزاران کیلومتر دور از پدر و مادر خود، غریبانه زندگی کردند و بدلیل مناسبات فرقه ای حاکم بر تشکیلات رجوی، برای اکثرشان دیدار دوباره با والدین یک آرزویی دست نیافتنی شده است. در همین ایام با افشاگری های آقایان «حنیف عزیزی» و «امین گل مریمی» و «امیر یغمایی» و امثال آنها مواجه هستیم که درباره جداکردن شان از والدیان در دوران خردسالی و مصائب ناشی از این جدایی ها نوشته و گفته اند.

حتی در قرارگاه اشرف اعضای یک خانواده را در مقرهای مختلف سازماندهی می کردند و به ندرت به آنها اجازه دیدار با هم داده می شد.

مثال دیگر بکار گیری اعضا در خدمت به صدام آن هم در شرایطی که وی در حال جنگ با ایران بود می باشد. این کار تنها با مکانیزم فرقه ای امکان پذیر است. در اذهان اعضا صدام متجاوز بود اما چون رهبر فرقه گفته است که وی خوب و دوست ماست، همه اعضا می بایست دیدگاه خود را تغییر داده و با آن چه رهبر فرقه گفته بود خود را منطبق نمایند و بار دیگر ارزش ها و ضد ارزش ها تغییر کرد. یعنی رهبر فرقه از همه چیز بالاتر و مهم تر است.

 

رجوی و صدام

مثال دیگر رابطه رجوی و فرقه اش با جنگ طلبان آمریکایی است. سالیان متمادی رجوی خود را ضد امپریالیست و ضد آمریکایی معرفی می کرد اما وقتی صدام توسط نیروهای آمریکایی سقوط کرد و رجوی ادامه حیات خود را در مزدوری برای آمریکایی ها میسر می دانست، به جنگ طلب ترین آنها نزدیک شد و به جاسوسی و مزدوری برای آنان پرداخت و به این ترتیب ارزش ها را در اذهان اعضا جابجا نمود و مزدوری برای جنگ طلبان آمریکایی را موجه کرد. این در حالی بود که تا پیش از آن صدام را فردی درست و دولت صدام را نزدیک ترین دولت به خودش معرفی می کرد. اما چون او رهبر فرقه بود ، با تغییر دوست و دشمن، اعضا نیز دیدگاه شان تغییر کرد و جنگ طلبان آمریکایی که تا قبل از آن سمبل بورژوازی و امپریالیست و ضد ارزش بودند، به دوستان و ارزش های جدید تبدیل شدند.
به معنای دیگر، در فرقه ها اصول ارزشی ندارند بلکه منافع رهبر فرقه است که مهم می باشد.

مریم قجر و دیگر سران فرقه بارها و بارها گفته اند که همه باید در رهبری (یعنی شخص رجوی) ذوب شویم. بارها مریم قجر در نشست های درونی می گفت که اگر برای رجوی نبود ما چرا باید انقلاب و مبارزه می کردیم. مهوش سپهری در زمانی که مسئول اول فرقه بود می گفت گور بابای خلق قهرمان، فقط رجوی مهم است.

در این تشکیلات همه چیز اعضا باید رجوی ها باشند و هیچ چیز دیگری نباید در اذهان و قلوب اعضا جا داشته باشد. مریم قجر در یکی از نشست ها گفته بود که عاطفه یک چیز «بورژوایی» است و شما باید فقط نسبت به مسعود عاطفه داشته باشید. (در آن زمان رجوی بورژوازی را ضد ارزش می نامید). رجوی ها چیزی تحت عنوان کسر رهایی را مطرح نمودند که همه اعضای می بایست آنرا به اجرا بگذارند. صورت و مخرج این کسر خون و نفس اعضا بود. به این معنا که در صورت کسر همه اعضا خون و جانشان در اختیار رجوی است و هرگاه او اراده کند می تواند جان اعضا را به صورتی که صلاح بداند بگیرد. در مخرج کسر هم همه اعضا باید نفس شان یعنی تمام 24 ساعت یک روز در هفت روز هفته در تمام ایام ماه در کل سال باید در اختیار رجوی ها باشند و رجوی ها تعیین می کنند ، هر عضو چه کاری بکند و اوقاتش چطور زمانبندی شود.

در کتاب «فرقه ها در میان ما» درباره ساختار تشکیلاتی فرقه و روابط بین رهبر و پیروان چنین آمده است:
“برای ترسیم یک منظر ساده از یک فرقه، یک حرف T وارونه را تصور کنید. رهبر به تنهایی در بالا، و پیروان تماما در پایین قرار می گیرند. ساختار تشکیلاتی یک فرقه با مؤلفه های زیر شناخته می شود:
فرقه ها در ساختار تشکیلاتی خودکامه هستند. رهبر به عنوان مقام عالی شناخته می شود، گو اینکه ممکن است قدرت معینی را به چند زیر دست به منظور نظارت بر وفاداری پیروان نسبت به تمایلات و حکم خود تفویض کند. هیچ دادخواستی خارج از سیستم رهبر به سیستم بالاتر قضایی وجود ندارد.”

در فرقه رجوی ساختار تشکیلاتی دقیقا همین است. به این صورت که رجوی به تنهایی در بالا و پیروان و اعضا در پایین هستند. بارها و بارها خود رجوی ، مریم قجر و دیگر سران فرقه تاکید کرده بودند که رجوی دست نیافتنی است؟
خود رجوی گفته بود که بین او و بقیه اقیانوس ها فاصله است. مریم قجر می گفت که کسی نمی تواند به رجوی دست پیدا کند و با منت به اعضا می گفتند برای آن که مرید رجوی بشوید باید پای تان را در جا پای مریم قجر بگذارید و نمی توانید پا را در جای پای رجوی بگذارید چون او دست نیافتنی است.

رجوی در تشکیلاتش خودکامه است و کسی نمی تواند روی حرف او حرف دیگری بزند. در تشکیلات رجوی همه چیز اعتبار خود را از او می گیرد و این حرفی بود که بارها و بارها مریم قجر و دیگر مسئولین فرقه آن را اذعان کردند.

در فرقه رجوی هیچ کس نمی تواند از وی و مریم قجر انتقادی داشته باشد. آیا کسی تاکنون شنیده است که مثلاً عضوی یا مسئولی در فرقه از رجوی ها انتقادی کرده باشد ؟ مطلقا چنین چیزی وجود ندارد. خود رجوی گفته بود هر نوع سوال درباره ایدئولوژی، تشکیلات، استراتژی و سیاست ناشی از این است که آن عضو در مسئله جنسی مشکل دارد. به این ترتیب راه هر نوع انتقادی بسته است.

در فرقه رجوی شاید افرادی همچون مهوش سپهری، مهدی ابریشمچی، فهیمه اروانی، مژگان پارسایی یا زهرا مریخی مسئولیت هایی داشته باشند، اما خود آنها هم بارها گفته اند که بدون رجوی آب نمی خورند و بالاترین ارزش شان این است که در رجوی ذوب شوند. هیچ یک از آنها خارج از خواسته های رجوی ها نه حرفی زده اند و نه نظری مطرح کرده اند. به اعتراف خودشان، افتخار آنها در این است که پیام رجوی ها را عینا منتقل نمایند! در مسیر خواسته های رجوی و مریم قجر حرکت کرده و از آنها تبعیت نمایند. در عالم واقع نیز این افراد هیچ حرفی در زمینه ایدئولوژی، استراتژی، سیاست و تشکیلات فرقه نه گفته و نه خواهند گفت و مجری صرف دستورات رجوی ها هستند.

کتاب درباره ساختار تشکیلاتی فرقه و روابط بین رهبر و پیروان فرقه چنین ادامه می دهد:
“فرقه ها خود را نوآور و منحصر به فرد می دانند. رهبران فرقه ها ادعا می کنند که سنت شکنی کرده ، چیز بدیع ارائه نموده اند. تقریبا تمامی فرقه ها ادعا می کنند که اعضای آنها «برگزیده» ، «تکامل یافته» ، یا «خاص» هستند در حالیکه غیر عضوها موجودات پایین تری به حساب آورده می شوند”

باز هم به مقایسه تشکیلات رجوی با این اوصاف می پردازم. رجوی خود را رهبر «خاص الخاص» می خواند و همزمان چندین عنوان برای خودش داشت که برخی از آنها عبارت بودند از: رهبر انقلاب نوین ، فرمانده کل ارتش آزادیبخش، رهبر عقیدتی، مسئول اول شورا، نخست وزیر دولت موقت و مسئول اول سازمان…

وی مدعی نوآوری بود و حتی خودش را «رهبر انقلاب نوین» می نامید. به این معنا که سبک او در انقلاب تاکنون در عالم وجود نداشته است. مزدوری برای صدام در قالب به اصطلاح ارتش آزادیبخش را «جنگ آزادیبخش نوین» می خواند. خلاصه آن که وی همه چیز خود را خاص می دانست.

رجوی مدعی بود منحصر به فرد و از همه بالاتر است و یکی از ادعاهایش این بود که در «نوک پیکان تکامل» قرار دارد . یعنی تمام افراد و جریانات دیگر حتی اگر از دیدگاه او قابل قبول باشند، تازه در زیر او و در روی محوری قرار دارند که شخص او در بالا و نوک آن قرار دارد. یعنی همه پشت سرش هستند و هیچ کس جلوتر از او وجود ندارد.

رجوی بارها گفته بود که به هیچ کس غیر از خدا پاسخگو نیست. وی هیچگاه از خودش انتقاد نکرده است.
در مورد اعضای فرقه نیز تا زمانی که مطیع و برده او باشند وی صفت «گوهر بی بدیل» را برای آنها بکار می برد که همین صفت را نیز به واسطه مریدی او کسب کرده اند و چنانچه از او جدا شوند در بهترین حالت اگر آنها را «مزدور» و «خائن» نخواند، آنها را بریده می نامد.
او نه تنها بقیه مردم عادی، بلکه هیچ یک از نخبگان مردم را قبول ندارد و بارها و بارها گفته بود که خارج از مناسبات فرقه هر چه هست تباهی و فساد است و همه غرق در مسئله جنسیت و فردیت هستند و هیچ خیر و نیکی غیر از تشکیلات او وجود ندارد.
او حتی مخالفین جمهوری اسلامی را نیز قبول ندارد مگر آن که در زیر رهبری و ریاست او باشند. به همین دلیل هم به جز چند فرد انگشت شمار، کسی در شورا وجود ندارد.

در مورد بی احترامی به مردم، رجوی یکبار گفته بود ایرانیان مقیم خارج از کشور به جز کسانی که در ارتباط با تشکیلات فرقه هستند، همه فاسد می باشند و مشکلات اخلاقی دارند.
شعاری که رجوی از آن تبعیت می کند این است : «هرکس با من نیست دشمن من است».

ادامه دارد…

صالحی

خروج از نسخه موبایل