سران سازمان مجاهدین میز را طوری می چینند که هر عضوی از خانواده بخواهد مخالف استراتژی فرقه اقدامی کند توسط مابقی اعضای خانواده با دادن امتیازات واهی و پوچ سرکوب شود و او را از کرده خود پشیمان کند. فرقه رجوی از عواطف خانواده نسبت به هم استفاده می کند و خانواده ها برای اینکه مقابل هم قرار نگیرند به فرمان فرقه عمل می کنند. به نوعی سازمان در میان اعضای خانواده ها نقشه کثیف گروگان گیری را پیاده می کند. از روش تطمیع و یا تهدید بهره می برد تا افراد را تحت سیطره ی خود نگاه دارد چرا که خود نیز به خوبی واقف هستند که مناسبات فرقه ای شان هیچ جذابیتی برای اعضا ندارد تا انگیزه ی ماندنشان و پایبندی شان به فرقه باشد.
نام حقوق بشر که به میان می آید شاید اولین چیزی که به ذهن متبادر شود اعمال خشن و ضرب و شتم و شکنجه و زندان و امثال این موارد باشد. اما از دیدگاه من به عنوان کسی که سالها این مفهوم را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده ام ، نقض حقوق بشر می تواند بسیار حرفه ای تر و جزیی تر و خردکننده تر باشد. چیزی که سالهاست در مناسبات فرقه ی رجوی ساری و جاری است.
افرادی که حق هیچ گونه اظهار نظری ندارد. هیچ حق انتخابی ندارند. زمانی با وعده و وعید و پست و مقام و رتبه و گاه با تهدید و تحقیر همسران را از هم جدا کردند و مرد را از زن و زن را از مردش بیزار کردند. زمانی کودکان را از والدین جدا کردند. افراد خانواده را بر علیه من به کار می گیرند تا شخص ناراضی را مجاب به فرمانبرداری کنند.
اینها همه موارد نقض حقوق بشر به کثیف ترین شکل ممکن است که رهبری فرقه طی دهه های متمادی آن را در سازمان عملی ساخته است. به ظاهر به یکی مثبت نگاه می کنند برای سرکوب دیگری و در حقیقت همان فردی که به وی پست ومقام داده شده هم مورد نقض حقوق از طرف سازمان قرار گرفته چون وی را در برابر عمل انجام شده قرار داده اند و او را مجبور به تقابل در مقابل اعضای خانواده خونی خود کرده اند .
یک زمانی در تشکیلات سازمان شاخص این بود که هر مردی که از لحاظ تشکیلاتی به نقطه ذوب در رهبری رسید و مجرد بود یک زن مجرد در فرقه به وی می دادند و او مجبور به ازدواج تشکیلاتی با آن مورد بود. درحقیقت اگر زن مورد نظر و مرد از لحاظ شکل و ظاهر و یا رفتاری و.. اساسأ از هم خوششان نمی آمد و یا سرسوزنی تفاهم نبود چون دستور تشکیلات و فرمان مسعود و مریم بود لاجرم این کار باید انجام می شد . این نقض حقوق برای هر دو طرف بود و یک ازدواج اجباری و بدون پایه و اساس. و زمانی این مسئله مشکل ساز بود که اگر یکی از طرفین از لحاظ فرمان برداری از رده بالاتر از خود، تمرد و تقابل می کرد، سازمان ازدواج را ملغی اعلام می کرد و این وسط طرفین ازدواج مطلقأ حق واکنش و دفاع از خود را نداشتند. دقیقأ مثل ابلاغ تغییر سازماندهی افراد از یک پست و رده نظامی وتشکیلاتی به پست بعدی بالا یا پایین! اعضا هم مجبور به تمکین مطلق و بی چون و چرا و بدون تناقض بودند. این واقعأ نقض فاحش حقوق انسان است و در فرقه طی چند دهه صورت گرفته است اما مجامع حقوق بشری اساسأ به آن نپرداخته اند.
پایمال شدن حقوقی که تاکنون در فرقه نقض حقوق حساب نشده و بطور روزمره انجام می گیرد.