بازگشت به وطن و رهایی آقای پرویز حیدرزاده از چنگال اهریمنی رجوی، ما را نیز چون سایر دوستان، غرق شادی کرد، آشنا و بیگانه آغوش گشودند زیارت روزهای غربتت را ، روزهای دوری ات را…
هر بار که اسیری از زندان های رجوی پر کشیده و رها می شود، چونان پرنده های قفس ، با رهایی اش ، آسمان را به خانه ها می آورد. دژخیمان و شکنجه گران رجوی شاهد آزادی و پرکشیدن اسیر دیگری بودند و یکبار دیگر این حقیقت مهر خورد که تا ابد نمی توان خورشید درخشان آزادی را در پس ابرهای سیاه فرقه ای و رجویستی، پنهان کرد.
آقای حیدرزاده ، بازگشتت مبارک!
ما جداشدگان استان آذربایجان شرقی ، شروع زندگی دوباره در میهن مان را به شما و خانواده ی محترمتان تبریک می گوییم و آینده ای پر از نشاط و سرزندگی برایتان آرزومندیم و با چند بیت از حافظ شیرین سخن دل نوشته مان را به پایان می بریم:
یوسف گمگشته باز آید بکنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید بسامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
از طرف جداشدگان استان آذربایجان شرقی