سال 83 که به کمپ امریکایی ها رفته بودم، اعضا دو گروه شده بودند. اعضایی که خواستار بازگشت به ایران بودند در یک چادر از برنامه های تلویزیون ایران استفاده می کردند و تعدادی دیگر برنامه های شبکه های مخالف نظام ایران را می دیدند. این طرز تفکر تا سالها ادامه داشت. من خودم تحت تاثیر همین فرهنگ در ماههای اول از پاسخ به تماس خانواده ام که از داخل ایران می گرفتند خودداری میکردم و ته ذهنم این تماس ها را هدایت شده از طرف دولت ایران و سیستم های امنیتی می دانستم. ولی به تماس های خارج از عراق پاسخ میدادم. چندین سال در تیف ماندم تا ذهنیتم در رابطه با ایران و اینکه کشورم ربطی به سیاست مداران حاکم ندارد عوض شد. ساعاتی که می خواستم سوار بر هواپیما شده و به ایران پرواز کنم، باز لحظاتی دچار این شک و تردید شدم که آیا این کار من خیانت نیست؟! و حتی به هنگام پیاده شدن از هواپیما و در فرودگاه جلو صورتم را با روزنامه پوشاندم تا شناسایی نشوم.
بازگشت پرویز حیدرزاده صرف نظر از جنبه های احساسی و عاطفی آن و دیدار خانواده بعد از سالیان یک حس بسیار زیبا و قابل توجه دیگری هم داشت و باعث شکستن تابوی ایجاد شده توسط رجوی هم شد. تابویی که قبل از آن توسط افراد دیگری هم شکسته شده بود. رجوی طی سالیان برای قطع کردن ارتباط اعضا با خانواده تلاش نمود از بازگشت به ایران یک تابو در ذهن آنها بسازد و فکر بازگشت به وطن را بزرگ ترین خیانت در ذهن اعضا جا بیندازد. دلیل آن هم مشخص بود، خانواده ها در خاک ایران بودند و رجوی طی سالیان تلاش کرده بود با قطع ارتباط آنها با اعضا، عواطف خانوادگی را در اعضا بکشد. بازگشت اعضا به داخل این عواطف را بار دیگر در وجود آنها زنده می کرد.
پرویز حیدرزاده اهل مازندران سی سال از بهترین روزهای جوانی خود را در اسارت فرقه مجاهدین خلق گذراند و پس از انتقال تشکیلات این فرقه از عراق به آلبانی در نهایت در زمستان 1397 بصورت رسمی از آنها اعلام جدایی کرد. پرویز حیدرزاده در جریان جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران بشکلی نامتعارف به اسارت نیروهای مجاهدین خلق که در جبهه دشمن بودند در آمد و دیگر اجازه بازگشت پیدا نکرد. وی اکنون بعد از 35 سال پای بر خاک عطر آگین میهن گذاشت و بر آن بوسه زد.
با توجه به تبلیغات سراپا کذب رجوی و دیگر سرکردگان مجاهدین خلق در رابطه با سیاه نمایی وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم ایران، بازگشت هر یک از اعضا و مشاهده وضعیت مردم و پیشرفت های کشور می تواند خط بطلانی بر دروغ پردازی های رهبران مجاهدین باشد و واقعیت ها بر اعضا مشخص گردد. واقعیت هایی که در زمینه های اجتماعی، علمی و مناسبات خانوادگی و آزادی عمل مردم ایران طی سالیان رجوی بصورت کاملا وارونه به اعضایش تحمیل کرده بود. تحت تاثیر همین القائات ذهنی و مغزشویی، بازگشت به ایران سنگین ترین خیانت محسوب میشد.
در تمامی جوامع و فرهنگ ها عرق به میهن امری کاملا بدیهی و اصولا ربطی به نوع حکومت و یا ماهیت رهبران آن نداشته و ندارد. زیرا مردم جوامع کشورشان را دوست دارند و در محاسباتشان حساب میهن را کاملا از رهبران جدا می دانند. در فرقه ضدمیهنی رجوی یک ضدیت هیستریک و دیوانه واری با عرق ملی وجود داشت. آنها در این رابطه تا آنجا دچار از هم گسستگی جغرافیایی شده بودند که حتی در زمینه های بسیار پیش پا افتاده همانند رقابت های ورزشی در عرصه بین المللی هم حمایت اعضا از تیم ملی کشورشان را بر نمی تابیدند و در یک کلام تمام مظاهر ملی و فرهنگ مردمی را با فرهنگ و ادبیات من درآوردی خودشان تحلیل می کردند.
بدلیل تاثیرات سوء همین طرز تفکر که طی سالیان در مناسبات بر اعضا تحمیل میشد، گاها اعضایی که از این تشکیلات رسما اعلام جدایی داده بودند سالها بعد از جدایی همچنان تحت تاثیر همین مغزشویی قدرت انتخاب نداشتند و همچنان تصمیم گیرنده اصلی همان تفکر رجوی در وجودشان بود.
بعد از بازگشت به ایران فرصتی بدست داد تا کتاب هایی در خصوص عملکرد فرقه ها بخوانم و بطور عجیب و شگفت انگیزی تمامی آن موارد را منطبق با مناسبات مجاهدین یافتم و از آن تاریخ با پدیده ای بنام کنترل مخرب ذهن و یا مغزشویی آشنا شدم و ذهنیت من بعد از مطالعه این کتاب ها شکست و اراده و قدرت انتخاب خودم را بدست آوردم. الان البته شرایط بکلی تغییر کرده و ذهنیت فرقه ساخته ی اعضا نسبت به ایران کاملا شکسته است. بازگشت پرویز حیدر زاده و دیگر اعضا در آینده ای نزدیک ضربه ای مهلک بر تفکرات پوسیده رجوی است و مشخص می کند که تابوی ایران هراسی رجوی دیگر در میان اعضا خاصیت خود را از دست داده است.
اکرامی