پسرم مهدی حمیدفر منم مادرت تاج الدوله حیدریان. آن روز که رفتی و دیگر برنگشتی را هیچ وقت فراموش نکردم و نمی کنم . آنروز که تو را از من ربودند و فریب دادند و به بهانه زندگی بهتر در اروپا تو را از من گرفتند . هر روز و هر شب آخرین دیدارت را به عنوان آخرین عکس در دستانم می گیرم و با آن دلخوش هستم . پسرم گره این فراق طولانی را فقط خودت می توانی باز کنی .
مهدی عزیزم شنیده ام که آنجا خیلی به تو فشار آورده اند که علیه خانواده ات یعنی من مادرت و خواهر و برادرهایت موضع بگیری اما تو نپذیرفتی. به همین دلیل نمی گذارند با من و خانواده ات تماس بگیری ویا به تلویزیون بیایی و با ما حرفی بزنی.
در ضمن از دوستانت که با تو بوده اند و اکنون جداشده اند و به دنبال زندگی خودشان رفته اند شنیده ام که به همین دلیل که تو حاضر به تسلیم نشده ای وقبول نکرده ای با تلفن و تماس برای آنها کار کنی به تو گوشی و خط نداده اند. اگر غیر از این بود از تو انتظار نداشتم.
مهدی جان من فقط منتظر هستم که هر طور شده خودت را نجات دهی و در اولین فرصت با مادرت تماس بگیری. من فقط در این آخر عمری امیدم به لحظه ای است که با تو حرف بزنم و به همین امید زنده ام .
مادرت: تاج الدوله حیدریان