خانواده ها در پشت سیاج اشرف با چهره واقعی رجوی ها بهتر آشنا شدند – قسمت دوم

“اظهارات و افشاگری های جداشده ها را که می خواندم، با خود فکر می کردم که این ها از این طریق قصد دارند گناهان گذشته خود را کم رنگ کنند. اما واقعیات امر را زمانی دیدم که خودم به جلوی درب اشرف رفتم و وضعیت همه بچه ها را دیدم که همه آنها در بند هستند و نیاز به کمک دارند.” آقای موسی شیرگاهی تجربه حضور خود در مقابل درب های کمپ اشرف مجاهدین را چنین بیان می کند.

آقای موسی شیرگاهی که پسر عمویش علی شیرگاهی در فرقه رجوی گرفتار می باشد و به عنوان بزرگ فامیل به همراه دیگر اعضای خانواده شیرگاهی برای انجام ملاقات به جلوی درب قرارگاه اشرف رفته بود، مشاهدات خود را این طور بیان می کند: “می دیدم که آنها بصورت چهار نفره در حال نگهبانی هستند که این روش برای کنترل همدیگر و جلوگیری از فرار دیگر افراد است. راستی این چه سازمان مخوفی است که حتی در نزدیکترین فاصله نمی گذاشت عزیزان مان از پشت سیاج با ما ملاقات و صحبت کنند. ما چه گناهی کردیم که بچه هایمان را نمی توانیم ملاقات کنیم؟! ما را مزدوران جمهوری اسلامی خطاب کردند که پول گرفتیم و به جلوی درب اشرف آمدیم و به ما فحش می دادند. با مشاهدات چند روزه از مناسبات اشرف، من از این سازمان فرقه ای منزجر شدم زیرا رجوی همه بچه های ما را روانی کرده است. ولی رجوی بداند که ما هرگز دست از عزیزان مان بر نمی داریم.

تصویر راست : آقای موسی شیرگاهی در پشت سیاج اشرف تصویر سمت چپ : آقای شیرگاهی (نفر سمت راست) به همراه تعدادی از خانواده ها در پشت سیاج اشرف

خانم شیر گاهی نیز در تکمیل صحبت های همسرش گفت:
رجوی سال هاست فرزندان ما را در بیایان های عراق تا مرز دیوانگی و جنون پیش برده است. آنها واقعا نیاز به کمک دارند. هر طور شده بایستی تلاش کنیم و به آن ها امیدواری داد تا باور کنند که پشتیبان آنان هستیم. یکی از موارد دورویی آنها که من در ایام حضورم در آنجا شاهدش بودم این بود که سران فرقه در روزهایی که نفرات یونامی نبودند در بلندگو علیه خانواده ها فحاشی می کردند اما در روزهایی که نفرات یونامی به اشرف می آمدند، فحاشی را قطع و از بلندگو سرود پخش می کردند!

خانم شیرگاهی (نفر دوم از راست) در یکی از جلسات در دفتر انجمن نجات استان مازندران

خانواده شیرگاهی هم از جمله خانواده هایی بودند که در ماه های پایانی سال 1389 به همراه تعدادی دیگر از خانواده های استان مازندران برای ملاقات با عزیزان خود به درب قرارگاه اشرف مراجعه کردند. اگر چه آنها بدلیل دشمنی رجوی ها با حقوق بشر، موفق به دیدار با فرزندان خود نشدند، اما این سفر موجب گردید تا آنها خیلی بیشتر از پیش به ماهیت ضد انسانی رجوی ها پی برده و از نزدیک چیزهایی را مشاهده کنند که تا قبل از آن شاید در مخیله شان نمی گنجید. این خانواده ها درباره آنچه که قبل از رفتن به عراق و حضور در جلوی درب اشرف در مورد بستگان و سایر افراد و وضعیت آنان در آنجا فکر می کردند و واقعیاتی که در مدت حضور خود در اشرف به آن رسیده اند حرف ها و گفته های زیادی داشتند. یکی دیگر از این خانواده ها، خانواده فکریان بودند که مشاهدات خود را با ما به اشتراک گذاشتند.

خانم توران فکریان در هنگام ارسال پیام برای خواهرش از پشت دیوار اشرف

خانم توران فکریان که خواهرش فاطمه فکریان از دهه 60 در اسارت ذهنی و فیزیکی فرقه قرار دارد و برای ملاقات با او به کمپ اشرف رفته بود درباره تجربه حضور خود در پشت درب های کمپ مجاهدین می گوید:

راستش من تا قبل از اینکه برای دیدار به جلوی درب اشرف بروم نشریات انجمن نجات که به دستمان می رسید را نمی خواندم اما پس از آن که به آنجا رفتم و وضعیت آنها را دیدم واقعا برایشان متاسف شدم که آنها چطور توانسته اند خودشان را در همچون محیطی که پرنده پر نمی زند محبوس کنند و چطور عمر و جوانی خودشان را سپری کردند. به خاطر چی؟!! به خاطر کی؟!!! به خاطر مسعود رجوی خائن و زنش که در کشورهای خارجی عیش و نوش می کنند و واقعا متاثر شدم آن صحنه را دیدم. به جان دو بچه ام آن روزی که به ایران برگشتیم و به منزل رسیدیم، با اینکه مهمان زیادی داشتم نشستم مو به مو کتاب و نشریات انجمن را خواندم و برای خودم متاسف شدم که چرا تا حالا افشاگری های جداشده ها و نشریات انجمن را نخواندم.

من خوب می دانم که همه اعضای سازمان که در داخل اردوگاه اشرف هستند هیچ کدامشان راضی نیستند که در آنجا بمانند. همانطوری که خانم بتول سلطانی در مصاحبه شان گفتند بیشترین فشارها در اشرف روی خانم هاست. وقتی خاطرات جدا شده ای به نام خانم الهام را می خواندم گریه می کردم. او می گفت من در مهد کودک سازمان بودم و آنجا بچه شیرخوار داشتم ولی نمی توانستم با او باشم مجبور بودم از پشت پرده او را ناز کنم که سایرین متوجه شدند و به من گفتند چرا گرفته ای و …؟

صالحی

خروج از نسخه موبایل