موضع رجوی در قبال موسی خیابانی

حمایت در شعار، ضدیت در عمل

موسی نصیر اوغلی خیابانی در 6 مهر 1326 در تبریز متولد شد. او از اعضای با سابقه مجاهدین خلق و عضو مرکزیت این سازمان در سال های بعد از 1350 بود. پس از انقلاب او به همراه مسعود رجوی از رهبران اصلی مجاهدین خلق بودند. وی در سال 1360 بعد از اعلام جنگ مسلحانه فرماندهی نظامی این سازمان را برعهده داشت و سرانجام در 19 بهمن 1360 و در حالیکه 34 سال داشت در جریان حمله نیروهای سپاه پاسداران به پایگاهش در محله زعفرانیه کشته شد.

در رابطه با نحوه مرگ مشکوک وی با توجه به اینکه بدلیل سوابق و محبوبیت در میان اعضای قدیمی و همچنین جدیت و استقلال رای،  رقیبی جدی برای مسعود رجوی به شمار می رفت حرف و حدیث های مختلفی گفته شده است و از جمله عده ای از اعضای با سابقه و قدیمی مجاهدین خلق که از تشکیلات رجوی جدا شده اند از اینکه موسی خیابانی در پایگاهی که قبلا توسط رجوی و بنی صدر مورد استفاده قرار گرفته و به اصطلاح تشکیلاتی قرمز و سوخته محسوب میشد، زندگی می کرده است دچار سوءظن شده اند! چرا که براساس ضوابط امنیتی مجاهدین پایگاههایی که رهبران سرشناس و شناخته شده از آن استفاده کرده اند برای دیگر رهبران سوخته محسوب شده و دیگر مورد استفاده قرار نمی گرفت.

در فاز سیاسی موسی خیابانی از طرف طیف هواداران و همچنین دیگر جریانات سیاسی از اقبال اجتماعی و محبوبیت بیشتری نسبت به مسعود رجوی برخوردار بود و بارها خبر مخالفت وی با رجوی و موضوع انشعابش بر سر زبان ها و صدر خبرها قرار می گرفت. رجوی بعد از مرگ خیابانی از آنجا که از میزان محبوبیت وی در میان هواداران مطلع بود در شعار به تجلیل و تمجید از وی پرداخت و از واژه هایی همچون سردار خلق و شهید قهرمان نام برد. ولی ضدیت رجوی با موسی خیابانی را می توان در جریان نشست های موسوم به انقلاب ایدئولوژیک و انتخاب مریم بعنوان مسئول اول بخوبی دید.

اعضایی که در آن نشست ها حضور داشتند به عینه دیدند که مسعود رجوی که بعد از مرگ موسی خیابانی اشک تمساح ریخته و سوز و گداز و آه و اشک به راه انداخته بود برای بالا بردن جایگاه مریم در میان اعضایی که از این انتخاب شوکه و کلافه شده بودند و هیچگاه مریم را با آن سوابق که حتی به مراتب از برخی فرماندهان زن دیگر جایگاهش پایین تر بود شایسته مسئول اولی نمی دیدند، گفت: اگر موسی زنده بود بالاترین افتخار ایدئولوژیکی او این بود که در مقابل مریم زانو زده و سجده شکر بجا بیاورد و او را به عنوان مسئولش بپذیرد. این حرف رجوی در همان نشست خیلی ها و از جمله مینا خیابانی خواهر موسی خیابانی و همسر دوم مهدی ابریشم چی را متناقض و مسئله دار کرد. بطوریکه در ستاد تبلیغات در قرارگاه بدیع عملا تا مرز بریدگی و جدا شدن از تشکیلات پیش رفت .

«موسی نصیراوغلی» معروف به «خیابانی»، متولد 1322 در تبریز بود. او در اوایل دهه 40 خورشیدی در دانشکده علوم دانشگاه تهران پذیرفته شد. در همان جا بود که توسط «محمد حنیف نژاد»(معروف به حنیف)، بنیان گذار اصلی سازمان مجاهدین خلق، به عضویت سازمان در آمد.

بعد از اینکه مسئولین مجاهدین وضعیت وی را به مسعود رجوی گزارش دادند حدود یکماه رجوی بهمراه دیگر مسئولین و از جمله مریم و مهدی ابریشم چی و زنان عضو ستاد فرماندهی برای مینا خیابانی نشست هایی که در برخی از ان نشست ها کار به فحش و ناسزا و داد و فریاد و تهدید به برخورد فیزیکی هم کشیده شد برگزار کردند و در نهایت بعد از سرکوب تشکیلاتی او را به نشست عمومی آوردند تا ضمن ابراز ندامت و پشیمانی، وفاداری خود را به مریم اعلام نماید.

در جریان نشست، مسعود رجوی مینا خیابانی را صدا زد و گفت بیا به ما بگو مشکلت چه بود؟ پشت چه مانده بودی؟ هدف رجوی از فراخواندن او در یک نشست عمومی در هم شکستن وی و حل به اصطلاح تناقض اعضایی بود که در طی این مدت در جریان وضعیت مینا و اعتراض او به مقایسه جایگاه مریم با موسی قرار داشتند. مینا خیابانی در حالیکه همچنان در خود بود پای میکروفن آمد و در پاسخ سوال رجوی گفت: برای من قابل هضم و درک نبود که شان و جایگاه موسی با خواهر مریم مقایسه شود؟ و از اینکه گفته بودید اگر موسی زنده بود در مقابل مریم زانو زده و سجده شکر بجا می اورد کاملا بهم ریختم.

بعداز این صحبت مینا تعدادی از مسئولین و پیشاپیش آنها مهدی ابریشمچی همسر مینا با اعتراض نسبت به این صحبت های وی پای میکروفون آمدند و صحبت های او را قطع کردند. ابریشمچی گفت: این صحبت برادر مسعود بزرگ ترین پرداخت به موسی بود. هیچ کس بیشتر از برادر، موسی را نمی شناخت و اصولا اگر موسی در این جایگاه تشکیلاتی قرار گرفت بلطف آموزش های مسعود بود و هیچ کس حق اعتراض ندارد. ما در مجاهدین مناسبات و پیوند خونی و فامیلی نداریم. همه ما اعم از زنده و یا شهید اعتبارمان را از مسعود می گیریم.

مهدی ابریشمچی همسر اول مریم رجوی

بعد از ابریشم چی عباس داوری و مهدی برائی و دیگر مسئولین قدیمی پای میکروفن آمدند و بدنبال آن مسعود رجوی رشته کلام را بدست گرفت و خطاب به مینا گفت تو چکاره هستی که مدعی موسی شده ای؟ من صاحب اعتبار، جان و خون تمام مجاهدین و از جمله موسی هستم و اکنون در این نقطه تشخیص میدهم که منزلت و جایگاه ایدئولوژیکی مریم بسا و بسا بالاتر از موسی است و موسی اگر زنده بود باید افتخار می کرد تحت مسئولیت مریم کار کند و بدنبال آن از مینا سوال کرد خوب الان چه میگویی؟ تناقضت حل شد؟ مینا که معلوم بود هنوز قانع نشده جواب داد من می روم و قدری بیشتر روی حرف های شما فکر می کنم. چون در این لحظه چیزی نمی فهمم. مجددا سر و صدای برخی از مسئولین زن و مرد قدیمی در آمد که رجوی همه آنها را دعوت به آرامش کرد و با خنده معنی داری گفت: اجازه بدید این بحث را اینجا ببندیم. بروید ادامه بحث ها را در ستاد خودتان انجام دهید و پوستش را به هر شکل که خودتان صلاح می دانید بکنید. مینا در حالیکه همچنان در خود بود به جای خودش برگشت و روی صندلی اش نشست. هفته های بعد نشست های انقلاب مینا در قرارگاه بدیع و با شرکت اعضای با رده شورای مرکزی به بالا ستادهای تبلیغات، روابط خارجی، سیاسی و اطلاعات و عملیات ادامه پیدا کرد و بعد از سر و صدای فراوان و فحش و ناسزا مقاومت مینا را درهم شکستند و او را مجبور کردند که اعتراف کند که صلاحیت مریم از موسی بالاتر است. البته بعد از آن دیگر هیچگاه مینا خیابانی در مدار مسئولیت های بالای تشکیلاتی قرار نگرفت و در حاشیه بسر می برد.

اکرامی

خروج از نسخه موبایل