به جرات می توان گفت که در عراق و سازمان مجاهدین، اسرای پیوسته قربانیانی بودند که رهبران سازمان سنگین ترین و بیشترین کارهای اجرایی را روی دوش آنان سوار می کردند. هر جا کارهای فیزیکی و شب زنده داری های بی حد و حصر بود، این لایه سازمان مورد سو استفاده قرار می گرفتند.
اما صحبت های یکی از اسرای فریب داده شده که اکنون نیز در دام فرقه گرفتار است، مرا به حیرت واداشت. به او دیکته شده است که بگوید:
” من س. ح. هستم واقعیت اینه که رژیم برای سوءاستفادههای خودش کماکان داره از اسم اسیر جنگی استفاده میکنه برای ما درصورتی که ما پس از ۳۱ سال که عضو سازمان مجاهدین بودیم این اسم اصلا هیچ محتوایی نداره در واقع دستاویز رژیم ایرانه که میخواد مجددا مثل سنت قدیم خودش از مجاهدین شیطان سازی کنه و اهداف خودش رو پیش ببره.”
عده بسیار زیادی از اسرای پیوسته به سازمان، تا کنون در فرصت های مختلف از این سازمان جدا شدند، عده ای فعلا با تکنیک های مغزشوئی در فرقه ماندگار هستند که شاید تعداد شان به شماره انگشتان دست نرسد. تمامی کسانی که با اقدامات فریبکارانه و مزورانه مزدوران سازمان به این فرقه جذب شدند، بعد از اینکه پروسه ای بسیار سخت و سنگین را تحمل کردند در سرفصل های گوناگون از این فرقه جدا شدند. به زور که نمی شود مجاهدسازی کرد!
بوزینه خوش خط و خال سازمان، مهدی ابریشمچی از جمله کسانی بود که به اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق رفت و آمد داشت و در فریب و ربودن این اسرا نقش بسزایی داشت، کسانی که در اردوگاههای عراقی شرایط بسیار سخت اسارت، گشنگی و تشنگی و دوری از خانواده و کشور را تحمل می کردند، بستری مناسب بود تا رهبران فرصت طلب فرقه فریبکار رجوی ، دام های خود را پهن کرده و به آدم ربایی شیادانه ی خود اقدام کنند.
به گفته ی شاهدان عینی که سالها بعد افشا شد، سخت گیری های نگهبانان عراقی قبل از آمدن نفرات سازمان، شدت می یافت و زمینه را برای صحبت های فریبکارانه و شیادانه مهدی ابریشمچی فراهم می ساخت تا راحتتر عضوگیری کند.
یکی از شاهدان عینی می گوید:
” همه اردوگاه ها دو قسمت شده بود. یک طرف مقر عراقی ها و نیروهایشان بود و طرف دیگر اسرا را نگهداری می کردند. برای اینکه بچه ها را عضو این گروهک بکنند به طرف مقر عراقی ها که شرایط بهتری داشت می بردند. در این حضور ابریشمچی برایمان حدود دو ساعت در رابطه با ارتش خلق و آزادیبخش ایران صحبت کرد. حرف و لحناش بسیار حماسی و خشک بود. اردوگاه در سکوت فرو رفته بود. در همین شرایط بود که حرفهایش به پایان رسید. آنجا مهدی ابریشمچی (تور آدم ربائی فرقه را پهن کرده بود و چرب زبانی می کرد) صحبت می کرد و تلاش برای عضو گیری انجام می شد. … دفعه دومی که ابریشمچی آمد و اعلام کردند برای شنیدن صحبت هایش به آن طرف اردوگاه بروید ، این کار تکرار می شد و وعده رفتن به کشورهای اروپائی و یا زندگی تا تعیین تکلیف و برگشت به ایران، در شرایط بهتر غذایی و زیستی داده می شد! ”
اما بعد از جذب، در سازمان اوضاع بگونه ای دیگر رقم می خورد، هیچ ترحمی در کار نبود، کم کم دربهای خروج نیز بکلی بسته شد و زندان ها نیز شکل گرفت و برخوردهای تند تشکیلاتی و بقول مسعود رجوی ، مشت آهنین تشکیلات شروع می شد.
بارها به خود من در سازمان می گفتند که لایه ام جدیدها که آنزمان اکثرشان “O” بودند و اسیر جنگی، هرگز نقطه ی انتخاب مبارزاتی نداشتند و همین جا با سیاست و مبارزه بصورت صوری آشنا شدند! این ابزاری برای تحقیر این نیروها بود تا دم بر نیاورند.
تقریبا در مورد تمام کسانی که در این لایه تشکیلاتی بودند و موفق شدند از این فرقه جدا شوند، سازمان در اطلاعیه هایی می گفت که: این نیروها از اول هم نیروی محکم و قابل اتکایی نبودند و همگی “اسیر جنگی” بودند! این لفظ اسیر جنگی و مزدور رژیم را بارها و بارها سازمان بعنوان تحقیر و تمسخر برای این نیروهای جداشده، استفاده کرده است و اکنون به چه رویی می گویند که : ” رژیم برای سوءاستفادههای خودش کماکان داره از اسم اسیر جنگی استفاده میکنه درصورتی که برای ما پس از ۳۱ سال که عضو سازمان مجاهدین بودیم این اسم اصلا هیچ محتوایی نداره” .
البته شاید خود این اسیران پیوسته انگشت شمار، خود را اسیر ندانند اما سازمان به این لایه هرگز کار قابل اعتمادی نداده است که هیچ، بلکه درهر سرفصل زیر شدیدترین ضرب های تشکیلاتی برده شده اند. سران سازمان همیشه به این لایه به دید نیروهای اجباری و سرباز وظیفه نگاه کرده است که در شرایط سخت اسارت ، برای یک زیست بهتر به سمت سازمان آمدند و هر زمان که شرایط بهتر دیگری پیش بیاید ، بی گمان سازمان را ترک و شرایط بهتر را انتخاب خواهند کرد.
واقعیت این است که تمام اعضای سازمان از لایه اسیران گرفته تا نیروهائی که از خارج و یا داخل عضوگیری می شدند، همگی یک پروسه جذب و آدمربائی از سوی فرقه را پشت سر گذاشتند و فریب خوردند، به جز سران سازمان که در تمام جنایات و شکنجه ها و زندان ها دست داشتند، بقیه در سازمان که بیش از 95% را تشکیل می دهند همگی در دام این فرقه گرفتار شدند و در اقامت اجباری و اسارت فرقه ای بسر می برند.
برای مسعود رجوی فرقی نمی کند که چه کسی و از چه راهی در دام فرقه گرفتار شده است، برای او مهم این است که این اسارت باید دائمی و ابدالدهر باشد، تا عمر ننگین او بقاء و ادامه داشته باشد، اما از این امر غافل است که خانه شیطانی او ، از پای بست ویران است و عاقبت فرو خواهد ریخت .
فرید