اعترافات اجباری در فرقه رجوی – قسمت یک

موضوعی که در کلاب هاوس، کودکان سابق ربوده شده به عراق بیشتر به آن پرداخته شده است ، مربوط به تهدیدات سازمان مربوط به امین گل مریمی است که رسانه های تبلیغاتی فرقه استبدادی رجوی ایشان را تهدید کردند که در صورت عدم انصراف وی از پیگیری شکایتش، اقدام به انتشار اسنادی خواهند کرد که این فرد را رسوا کنند! در نقطه مقابل تعدادی از این کودکان از جمله امیر یغمایی نیز مصرانه تاکید و درخواست کردند که از این اقدام سازمان استقبال می کنند. اتفاقا کودک سربازان دزدیده شده سابق توسط مجاهدین دنبال مدارکی هستند که حضور سالهای قبل خود در این فرقه را برای دادگاه اثبات کنند، که در صورت انتشار هر سندی، برای دادگاه اثبات می گردد که این افراد در فرقه حضور داشته اند و ربوده شده بودند.

اما داستان این اسنادی که سازمان هر بار در بوق و کرنا می کند چیست؟

این تعهدگیری ها شاید راهکاری بود که وکلای فرقه به مسعود رجوی نشان داده بودند. این که از تمامی اعضای اسیر فرقه اش تعهد بگیرد و به این ترتیب در صورت هر گونه انتقاد و اعتراض و یا درخواست خروج از سمت فرد، او را با تهدید و فشار وادار به ماندن کنند.

حتی در زندان های انفرادی هم وقتی قرار می شد یک زندانی را آزاد کنند و به مناسبات برگردانند، داستان پررنگ تر نیز می شد و دوربین فیلم برداری و دم و دستگاه می آوردند تا فرد را بیشتر مرعوب کارهای نمایشی خود بکنند، زندانی نیز که فقط می خواست زودتر آزاد شود، روغن داغ قضیه را نیز بیشتر می کرد و بعرض بازجویان می رساند!

همه می دانیم که تمامی اسنادی که در شرایط فشار فرقه ای با دربهای بسته، از اعضای سازمان چه در داخل زندان های سازمان و چه در درون مناسبات و تشکیلات گرفته شده است، همه از درجه اعتبار قانونی و قضایی ساقط است و باطل! این را خود رجوی ها هم بهتر از ما می دانند، اما همه را از این چماق همواره ترسانده اند که در صورت افشاگری شما، ما هم اسناد خیانت های شما به سازمان و خلق ایران را منتشر می کنیم، اما خودشان هم می دانند که همه ی این ادعاها، تنها حرف است.

یکی از هم بندی های من در زندان انفرادی اسکان در پادگان بدنام اشرف با نام مستعار” ناصر”، از پشت دیوار سلولش به من گفت که در بازجویی دیشب، اصرار می کردند من خودم را نفوذی رژیم اعلام کنم تا مرا آزاد کنند، من هم بخدا این کاره نبوده و نیستم و با اعتماد کامل به این سازمان آمده بودم، اما وقتی جنایات این ها را دیدم، فهمیدم که مرا خواهند کشت، برای همین هم به دروغ اعلام کردم که بله من نفوذی هستم، من قبلا پاسدار بودم، اطلاعات رژیم مرا به اینجا برای ترور رهبری فرستاده است، به من گفتند که اینجا منابع آب شما را سمی کنم و همه را بکشم! همه چیز را هم امضاء کردم و از من هم فیلم گرفتند! به من قول دادند بزودی آزاد خواهم شد، من می روم تا از این زندان انفرادی لعنتی آزاد شوم، هر جا بروم بهتر از این جهنم است، خداحافظ بچه ها… شما هم این کار را بکنید، این حرامزاده ها می خواهند همه نیروهای مخالف را بکشند! جانتان را نجات بدهید!

این جملات آخرین حرفهای ناصر بود که در زندان انفرادی اسکان به من گفت و من هم شنیدم، ناصر را پس از دو روز بردند و هرگز خبردار نشدم که چه بلایی سرش آوردند، اما عین گفته های او را در نشریه 380 سازمان نوشتند و دست نوشته هایش را نیز منتشر کردند و مسعود رجوی در نشست موسوم به 77-آ در سالن اجتماعات همه این اعترافات دروغین را به جمع اعضای سازمان نشان داد و کلی هم افتخار کرد که بچه های واحد اطلاعات هوشیار هستند و جاسوسان رژیم را که انگلی برای سازمان پاک ما بودند از سازمان اخراج کردند، مسعود رجوی آنروز گفت که شما می دانید که در تمام سازمان ها چنین افرادی را اعدام می کنند، اما ما نمی خواهیم راه رژیم خمینی را برویم! من شخصا از گناه آنان گذشت کردم و دستور آزادی شان را صادر کردم!

نگارنده که خود در آن نشست حضور داشتم، دیگر کاملا برایم مسلم شد که اینجا همه چیز دروغ و فریب است و هیچ صداقتی وجود ندارد.

ادامه دارد…

فرید

خروج از نسخه موبایل