روز قبل خبر فوت غلامرضا مسعودی یکی از اعضای سازمان در آلبانی را شنیدم. البته این خبر بسیار دردناک است چون فردی مانند غلامرضا بر اثر سالیان مغزشویی توسط سازمان، در مناسبات ماند و در انتها جان خود را در راه قدرت طلبی رجوی ها از دست داد. اکنون می خواهیم نگاهی به خبر درگذشت وی که توسط سازمان انتشار یافته بیاندازیم تا مشخص شود که چگونه از مرگ افراد ارتزاق می کنند و پرونده سازی می کنند. ابتدا سازمان کلی از غلامرضا مسعودی تعریف و تمجید می کند. اینکه در زمان شاه حرکت های انقلابی داشته و اینکه پنج ماه زندانی بوده است. البته قبل از آن بسیار زیاد از وی و شاخص های وصل شدن به سازمان اراجیف بافت و در نهایت با کلی فلسفه بافی و بیان گفته های وی سعی کردند او را یکی از مبارزان سازمان که جفت پا در انقلاب طلاق مریم قجر شیرجه زده بود جلوه دهند .
و بعد به رسم همیشگی باید از چهره بیمار قهرمان نشان داده شود و اینکه اعتقاد به ارزش های سازمان داشته و چون می داند که دیگر دستش از دنیا کوتاه شده یک مشت اراجیف در مورد فرد بیمار ردیف می کنند و در نهایت مریم قجر وارد شده و اندر فوت فرد مورد نظر یعنی غلامرضا مسعودی عنوان می کند که وی گوهری بی بدیل است. و این در مورد همه کسانی ست که دیگر وجود ندارند.
داستان غلامرضا مسعودی چیست ؟ من غلامرضا را از وقتی که در یکان مکانیزم یعنی محور سه و لشکر 91 بود می شناختم. وی فردی بود که کاری به کسی نداشت و زیاد حرف نمی زد و البته با نفرات خوب گرم می گرفت و سعی می کرد که زیاد درگیر مسائل تشکیلاتی و مسئول نشود و کار خودش را انجام می داد و در نشست های جمعی و رجوی هم فعال نبود و اینکه اکنون سازمان از وی آن گونه تعریف می کند برای خودم بسیار تعجب آور است . البته این گونه تعریف کردنها در مورد همه کسانی است که فوت می کنند و سازمان سعی می کند با تعریف کردن این گونه جلوه دهد که نفرات با میل خودشان در مناسبات حضور داشتند .
تناقضی که در تعاریف سازمان از غلامرضا مسعودی وجود دارد این است که به گفته مجاهدین خلق او بعد از پیروزی انقلاب، چنان به اندیشه ها و حرفهای رجوی اعتقاد پیدا می کند که انگار تبدیل به یک عضو تشکیلاتی شده است و مدت پنج ماه هم در زندان بوده است. اما چرا همین فرد که آن چنان در اندیشه های رجوی و سازمان ذوب شده بود بعد از آزادی به کشور سوئد می رود؟ سئوال این است کسی که این گونه دلش برای آرمانهای رجوی پر می کشید چرا به عراق نیامده است؟
در این چند سال او در سوئد زندگی می کرد و اگر عملیات فروغ جاویدان انجام نمی شد هیچ وقت به عراق نمی آمد! پس مشخص می شود که وی رغبت چندانی برای حضور در مناسبات سازمان نداشته و مانند بقیه افرادی که از خارج و با فریب مبنی بر اینکه حکومت ایران در حال سرنگونی است، به عراق کشانده شدند، او هم فریب خورد و به عراق آمد و با مغزشویی در عراق نگه داشته شد و دیگر نتوانست به کشور سوئد برگردد.
در مناسبات و تشکیلات رجوی افراد بنا به وضعیت عضو شدنشان اسمی داشتند. مثلاٌ نفراتی که از اردوگاه عراقی به اشرف آورده می شدند اسرای اردوگاه و نفراتی که در عملیات های سازمان در نوار مرزی دستگیر می شدند و با فریب آنان را به مناسبات شان می آوردند اسرای پیوسته و نفراتی که قبل از عملیات فروغ جاویدان به اشرف آورده شدند دم فروغی می گفتند.
همه افرادی که شامل این سه گروه می شدند هیچ وقت در مناسبات سازمان به آنان مسئولیت مهمی داده نمی شد و اصلاٌ سازمان اطمینانی به آنان نداشت چون عنوان می شد آنان به خاطر اینکه قبلاٌ تشکیلاتی نبودند هیچ وقت نمی توانند عهده دار مسئولیتی در سازمان باشند و اگر نقبی به درون سازمان و تشکیلات بزنیم در خواهیم یافت که هیچ کدام از افرادی که شامل این سه محور می شوند مسئولیتی نداشته و در حد کار اجرایی از آنان استفاده می شود. و این یاد کردن مریم قجر از غلامرضا مسعودی برای فریبکاری و شارلاتان بازی است و در این کار تبحر دارد. او می خواهد با تعریف کردن از مرده ها به باقی نفرات انگیزه بدهد که آنان نیز مورد تائید سازمان هستند.
پس می توان گفت غلامرضا مسعودی از دیدگاه مریم قجر و مسئولین اصلی سازمان نه یک مجاهد پاکباز بلکه یک فرد دم فروغی است که فقط در مواقع عملیات از این گونه افراد استفاده می شود و او نیز در رنج همین دیدگاه قرار داشت و شاهد بودیم که حتی سازمان حاضر نشد که از مسئولیت هایی که وی در طی این سالیان در سازمان داشته نامی ببرد. چون خودشان می دانند که برای این گونه افراد هیچ ارزشی قائل نیستند و برای فریبکاری است که این چنین از افراد تعریف می کنند.
هادی شبانی