افشای پروژه تبعید کودکان از عراق توسط رجوی در مصاحبه با علی اکرامی – قسمت سوم

علی اکرامی در قسمت قبل از بکارگیری خانواده بر علیه عضو جدا شده از همان خانواده گفت. یکی از آن موارد مربوط به تحت فشار قرار دادن همسر و فرزندان مرحوم هادی شمس حائری جهت موضع گیری برعلیه ایشان بود.

مرحوم هادی شمس حائری با شروع ماجراجویی جنگ مسلحانه در سال 60 و بعد از ضربه خوردن تشکیلات به عراق اعزام شد و در قسمت های پشتیبانی بکار گرفته شد. وی علیرغم کهولت سن و بیماری به سختی کار و تلاش می کرد. در قلعه 900 در قسمت ترابری بعنوان راننده کامیونت هینو کار انتقال مواد غذایی از بغداد به اشرف و برخی از پایگاهها در بغداد را بر عهده داشت. در برخورد اول بقدری انسان متواضع و فروتنی بود که خیلی ها و از جمله خود من نمی دانستیم سابقه مبارزه و سالیان زندان دوران شاه را دارد و از اعضای قدیمی مجاهدین است و همیشه برای ما جای سوال بود که با این سابقه مبارزاتی گذشته و جدیت و مسئولیت پذیری در کار چرا سطح تشکیلاتی او پایین است و در موضع راننده بکار گرفته میشود؟ وی در سال 70 بدلیل اعتراض به انحرافات در مشی مجاهدین خلق و فقدان آزادی و تاسیس زندان در اشرف برای منتقدین رجوی عطای مجاهدین خلق را به لقایش بخشید و بعد از تحمل سه ماه زندان در تشکیلات به اردوگاه رمادی تبعید و پس از فرار از عراق و رفتن به اردن در نهایت به کشور هلند رفت.

توجه کنید فردی با این سابقه مبارزاتی و تحمل سالیان زجر و شکنجه زندان و بعد از تلاش خالصانه و شبانه روزی در تشکیلات صرفا بدلیل اینکه به قدرت طلبی و انحصار طلبی نه گفت مورد خشم وغضب رجوی قرار گرفت و بدترین برخوردها با او صورت گرفت. رجوی بیش از 20 سال او را حتی از شنیدن صدای فرزندانش محروم کرد و در طی تمامی این سالیان با تحت فشار قرار دادن همسرش خانم مهین نظری و فرزندانش امیر و نصرت بارها آنها را مجبور کرد تا برعلیه پدرشان بدترین توهین ها و فحاشی ها را در مصاحبه های مختلف انجام دهند.

برخلاف تمامی پرنسیب ها و اصول اخلاقی تحت تاثیر مکانیزم مغزشویی و القائات ذهنی رجوی او را مزدور وزارت اطلاعات و مهره رژیم ایران لقب داد. اما براستی جرم مرحوم هادی شمس حائری چه بود که طی این سالیان مورد بدترین توهین ها و انواع فشارهای روحی و روانی قرار گرفت؟ در اینجا لازم می بینم به فرازی از آخرین نامه اش خطاب به فرزندش امیر در قرارگاه اشرف اشاره ای داشته باشم. نامه ای که جگر هر انسان آزاده ای را به آتش می کشد و قلب ها را به درد و اشک ها را از چشم جاری می سازد. چقدر این پدر می بایست دردمند و تا بن استخوان عاشق و دلسوخته فرزندان و خانواده اش باشد که برغم آن همه توهین ها و بی حرمتی هایی که همسر و فرزندانش تحت فشار رجوی بر او وارد کردند، باز نامه ای این چنین عارفانه وعاشقانه برای فرزندانش بنویسد؟! لطفا یکبار به اتفاق این نامه را بخوانیم تا به عمق سنگدلی و شقاوت رجوی پی ببریم.

“امیر جان نامه هایی که از طریق صلیب برایت نوشته بودم برگشت خورد و نگذاشتند به دست شما برسد. من دیگر مجبورم فقط به عکس های شما اکتفا کنم که قاب گرفته و روی دیوار زده ام وهر روز به آن نگاه می کنم. کاش در این سالهای آخر عمر می توانستم شما را از نزدیک ببینم و در آغوش بگیرم. کاش ما هم همانند تمامی مردم دنیا یک کانون گرم خانوادگی داشتیم و در کنار هم زندگی می کردیم. فیلم های نصرت را ضبط کردم و گاهی آنها را می بینم و از صدای خوبش لذت می برم. من هر روز برای دیدن شما لحظه شماری می کنم و نمی دانم آن لحظه هیجان انگیز کی فرا می رسد؟ امیرجان در لحظات پایانی عمرم هستم. اگر دیر کنید شاید هرگز نتوانیم همدیگر را ببینیم. می ترسم با حسرت دیدار شما با این جهان وداع کنم. پیام من برای شما سیاسی نیست پیام یک پدر دردمند و دلشکسته است که تنها آرزویش دیدن روی شما و آرزوی خوشبختی برای شماست. شما اولین قدم را بردارید خدا با شماست ترس و بیم اصلا بدلتان راه ندهید. ”

هادی شمس حائری سرانجام بدون اینکه حتی موفق به دریافت یک نامه از فرزندانش شود در تاریخ ژوئن 2012 در شهر خروننگن هلند، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیار باقی شتافت. تا در آنجا خدا بین او و رجوی قضاوت کند!! سوالی که اینجا می خواهم از رجوی و دیگر سرکردگان این فرقه ضد انسانی بپرسم این است که جرم و گناه امثال هادی شمس حائری ها چه بود که باید آرزوی دیدار و حتی یک نامه از عزیزانشان را با خود به گور ببرند؟ این معنی آزادی و جامعه آزادی است که شعار و وعده اش را به مردم میدهی؟ در کجای دنیا و در کدام سیستم و یا حزب و گروه این شیوه حاکم و رایج است که شخصی بدلیل مخالفت با یک جریان، دولت و یا سازمانی باید از دیدار و کسب هرگونه خبر از عزیزانش محروم باشد؟ آیا مجرم تر و جنایتکار از اعضای داعش هست؟ چه جنایاتی که نکردند؟چه سرها که نبریدند؟ اما همین جنایتکاران وقتی دستگیر شدند در زندانهای گوانتانامو وابوغریب که بدلیل شدت عمل و نقض قانون در جهان شهره عام و خاص هستند از طریق صلیب از خانواده هایشان نامه دریافت می کردند.

در همین زندانهای ایران که اینقدر در موردش تبلیغ شکنجه و بدرفتاری و نقض حقوق بشر می کنید. به گواهی اطلاعیه های خودتان اعضای زندانی مجاهدین خلق در اوین و قزلحصار و قصر اعلامیه علنی بر علیه جمهوری اسلامی به خارج از زندان ارسال و شما در رسانه های خود منعکس می کنید؟ اعضای زندانی شما که در طی سالهای 74 و75 با انواع سلاح ها و به منظور عملیات ترور و خرابکاری بداخل اعزام می کردی نه تنها از حق ملاقات حضوری با خانواده هایشان برخوردار هستند بلکه به گواهی خانواده هایشان در زندان ادامه تحصیل داده و برخی در مقطع اخذ دکترا هستند!! پس چطور می شود آنجا که به منافع خودت برمی گردد یک پدر هزاران کیلومتر دور از حاکمیت شما که بدلیل عدم حضور فیزیکی هیچ خطری برای مناسبات شما ندارد این اجازه را به او نمی دهید که حتی یک نامه از فرزندانش دریافت کند. حتی نامه هایی که با هزار زحمت از طریق صلیب می فرستد را بر می گردانید؟ در کجای دنیا و در کدام حکومت، حزب و یا جریان سیاسی و آن هم اپوزیسیون که هنوز به حاکمیت نرسیده چنین برخوردی سراغ دارید؟ بگذریم از اینکه هیچ یک از خانواده هایی که پدر، مادر، و یا فرزندشان از مناسبات شما جدا شده اند به دلخواه نامه ای در محکومیت جدایی آنها و یا درخواست قطع رابطه ننوشته اند و همه آن اقدامات تحت فشار و اجبار و با شیوه مغزشویی بوده است. در مصاحبه بعدی به فشارهایی که مسئولین مجاهدین خلق روی همسر و فرزندان مرحوم هادی شمس حائری برای موضع گیری بر علیه ایشان آوردند اشاره خواهم کرد تا به عمق پوچی نامه های اخیرا مجید عالمیان و زهرا سراج که در رابطه با فرزندانشان نوشته اند پی ببرید.

ادامه دارد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا