به یاد اعضایی که در نوروز 67 توسط رجوی به قربانگاه فرستاده شدند

در واپسین روزهای اسفند ماه 66 برای جشن سال جدید و دیدن دوباره دوستان و بخصوص همشهری هایمان لحظه شماری می کردیم. خیلی از آنها را بعد از مراسم جشن عید آن سال ندیده بودیم. هفته های آخر سال معمولا به آماده سازی مراسم عید و خانه تکانی محل های کار و آسایشگاهها و پخت شیرینی مراسم سال تحویل می گذشت. بقدری برنامه ها فشرده میشد که دیگر فرصتی برای استراحت باقی نمی گذاشت. اما در میان بهت و تعجب، آن سال خبری از آماده سازی های عید نبود و مانورهای نظامی و آماده سازی های عملیاتی در دستور کار قرار گرفته بود.

همه اعضا متعجب بودند و از خود سوال می کردند که آیا سازمان در آستانه عید و سال تحویل برنامه عملیات دارد؟! هیچ کس باورش نمیشد که لحظات شیرین و زیبای سال تحویل در صحنه جنگ باشد! با متوقف شدن پروژه های عید و آماده سازی های جشن و آماده باش و گسترده شدن مانورهای نظامی شک همگان تبدیل به یقین شد. نگرانی سر تا پای همه را در بر گرفت. همه از مدتها قبل منتظر دید و بازدید با دوستانشان بودند. دلشان برای برخی از دوستان که رابطه نزدیک تری با آنها داشتند بشدت تنگ شده بود. نگرانی عجیبی سر تا پای آنها را گرفته بود. بهرحال آنها عملیاتهای زیادی را طی این سالیان تجربه کرده بودند و بخوبی می دانستند بر فرض احتمال عملیات ممکن است دوستان زیادی را از دست بدهند. فکر اینکه در آستانه بهار و سال نو مجبور شوند که دوستان کشته شده را تشییع و به خاک بسپارند بشدت نگرانشان کرده بود.

عملیات آفتاب در منطقه فکه نخستین عملیات از عملیات سه گانه مجاهدین خلق بود که با پشتیبانی ارتش عراق قرار بود بر علیه نیروهای ایرانی صورت گیرد. این عملیات برای اول فروردین سال 1367 در اطراف شوش برنامه ریزی شده بود. اما با درگیری دو تن از نیروهای شناسایی مجاهدین خلق با سربازان ایرانی و دستگیری آنها و ترس از لو رفتن، عملیات نهایتا در 8 فروردین صورت گرفت. در جریان مراسم سال تحویل اعضا از یک طرف از شنیدن خبر دستگیری دوستانشان نگران و از طرف دیگر خوشحال بودند که با لو رفتن این عملیات کنسل و آنها دوباره فرصت آن را دارند که بار دیگر دوستان خود را در مراسم ببینند.

مراسم سال تحویل آغاز شد. در هنگام شنیدن صدای تیک تاک ساعت و فرا رسیدن لحظات اعلام سال تحویل همه اعضا به یاد خاطرات سال تحویل در کنار خانواده هایشان می افتادند و چهره های یکایک آنها از جلو چشمانشان عبور می کرد. چهره های بغض کرده و قطرات اشکی که به آرامی و در حسرت آن روزها بر گونه هایشان می نشست دل آنها را بدرد می آورد. مراسم که تمام شد چند روز در حال و هوای عید بودند که خبر شروع عملیات در هشت فروردین اعلام شد. بسرعت جشن های عید و دید و بازدیدها متوقف و اعضا بسرعت با یکان هایشان به منطقه شوش و قرارگاه تاکتیکی اعزام شدند. اضطراب و نگرانی در چهره همه موج میزد. هنوز طعم شیرین عید را بخوبی نچشیده بودند که می بایست خود را برای عملیات آماده سازند. عملیاتی که هر احتمالی در آن متصور بود. مرگ و یا اسارت خود و دوستانشان!

در آخرین خداحافظی بشدت همدیگر را در آغوش می کشیدند، گویی می دانستند تعدادی از آنها دیگر همدیگر را نخواهند دید. آخرین لحظات سال و تحویل و دیده بوسی ها بسرعت از مقابل چشمانشان گذشت. در پایان عملیات آفتاب تعداد 123 کشته را گزارش کردند. خیلی ها منتظر اعلام اسامی بودند. اعضایی که همین چند روز پیش دوستان خود را درآغوش کشیده بودند و بر سر سفره عید آرام و قرار نداشتند اکنون دیگر حضور نداشتند و فقط یادشان بجامانده بود.

چند روز بعد به تعدادی از اعضا اعلام شد که برای خاکسپاری اجساد کشته شده های عملیات آماده رفتن به کربلا باشند. روز موعود فرا رسید. در قطعه 4 قبرستان وادی السلام کربلا 123 جسد در تابوت روی زمین گذاشته شده بودند تا آخرین وداع را با دوستانشان داشته باشند. باورش برای همه اعضا سخت می نمود. نفراتی که تا همین چند روز پیش زنده بودند و در جشن سال تحویل با هزار امید و آرزو دوستانشان را در آغوش گرفته بودند. آنهایی که در غربت و در لحظات تنهایی بیاد سالهایی که بر سر سفره هفت سین در کنار خانواده هایشان اشک ها ریخته بودند و بخودشان تسکین می دادند دیدار دوبار با خانواده فرا خواهد رسید، اکنون آماده میشدند با هزاران امید و آرزو در زیر خروارها خاک بخواب ابدی فرو روند. شاید در آخرین لحظات زندگی و در حالیکه از درد گلوله بخود می پیچیدند پدر و مادر و خانواده هایشان را صدا می زدند. اشک در چشمان تمامی بدرقه کنندگان جمع شده بود و بهت و سکوت و تنفر وجود همه را فرا گرفته بود و حتما در آن لحظات تنفر و آه و افسوس در اعماق ضمیرشان رجوی را نفرین و لعن می کردند که در آستانه نوروز 67 حق زندگی و شادی را از این اعضا گرفت و عیدشان را به عزا تبدیل کرد. به هنگام دفن اعضای قربانی اشک مجال نمی داد. باشد تا روزی که رجوی پاسخ تمامی جنایاتش در حق این اعضا را پس بدهد. رجوی اینگونه نفرین شده تاریخ شد .

اکرامی

خروج از نسخه موبایل