باز هم خبر درگذشتی دیگر از درون تشکیلات فرقه رجوی رسید. این بار خبر مربوط بود به درگذشت دوست قدیمی من؛ ابراهیم نیک طالعان . به سیاق سابق باز هم مسئولین تشکیلات به تعریف و تمجید از ابراهیم پرداختند به عنوان مجاهدی پاکباز که از جان و دل برای مسئولین و رهبران فرقه از جان و مال و زندگی و عمر خود گذشته. دست ابراهیم و امثال او از دنیا کوتاه است و توان پاسخگویی به دروغ پردازی های سازمان را ندارند . اما ما که سالها دراین مناسبات بوده این و از نزدیک با خیلی از این افراد آشنایی داریم به خوبی واقفیم که چگونه تحت فشار فرقه مجبور به ماندن بودند و منتقد به مناسبات. پرونده سازی در مورد ساختن یک چهره مبارز از او در زمان شاه و هواداری از فرقه گرفته تا چهره انقلابی و هوادار انقلاب طلاق مریم قجر و … . همه اینها حرفهای مفتی است که در مورد همه افراد فوت شده گفته می شود. طوری از چهره فرد یاد می کنند که انگار همه افراد در درون فرقه با طیب خاطر و رضایت و آگاهی در مناسبات حضور داشته اند.
اما در مورد ابراهیم نیک طالعان باید بگویم که چند سال در فرماندهی اشرف حضور داشتم و ابراهیم هم در آنجا بود و با هم خیلی رفیق بودیم. من با مرحوم ابراهیم که سواد نوشتن هم نداشت حرف می زدیم و حرفهای همدیگر را درک می کردیم یعنی بقول تشکیلاتی هم محفل بودیم. وی فردی سرحال بود و همیشه با مسئول آن وقت بتول رجایی مشکل داشت. با اینکه ابراهیم سنش زیاد بود ولی خیلی او را اذیت می کرد و با تیکه انداختن سعی می کرد ابراهیم را در جمع خراب کند. ابراهیم بعدا عنوان می کرد که سن من به اندازه سن پدرش است و اصلاٌ نمی فهمد که نباید با من این گونه برخورد کند .
ابراهیم نیک طالعان مسئول مزار شده بود. از او سوال کردم که مگر کار دیگری نبود که مسئولیتش را قبول کنی؟ وی می گفت این کار خوب است حداقل کسی در این جا با من کاری ندارد و از صبح تا شب در اینجا هستم چون اگر به مقر اشرف بیایم مدام به من گیر می دهند پس همان بهتر که در اینجا باشم و از همه داستانها دور باشم چون حداقل این مرده ها با من کاری ندارند .
خیلی از مواقع در مورد فرزندانش که در درون مناسبات فرقه رجوی بودند با من حرف می زد و می گفت: اینها هم در اینجا مانند من اسیر شدند و کاری نمی شود کرد و حتی من نمی توانم به آنها چیزی بگویم و این گونه سعی می کرد خودش را تخلیه کند و می دانست که من چیزی به مسئولین نمی گویم .
بحث های طعمه که پیش آمد ابراهیم که سواد چندانی نداشت بعد از گذر از بحث طعمه عنوان کرد: بالاخره با هر بدبختی بود توانستم عبور کنم. من به او گفتم که مگر تو هم فاکتی در مورد فرار و طعمه داشتی ؟ او گفت که مگر می شود نداشت و من هم مانند بقیه باید چیزهایی را ردیف می کردم و الا قبول نمی کردند و من هم یکسری فاکت که اصلا درست نبود بیان کردم. ابراهیم به خوبی دریافته بود که باید برای عبور از بحث های طعمه یک سری فاکت حتی به دروغ بنویسد تا بتواند از دست بتول رجایی در برود .
و حال دستگاه تبلیغاتی رجوی از سابقه مبارزاتی وی و حل شدگی اش در تشکیلات می گوید که دروغی بیش نیست. مریم قجر کاری جز تعریف کردن از مرده ها ندارد. سئوال من این است چرا وقتی فرد زنده است نباید به خاطر کارهایی که انجام داده مورد تشویق قرار بگیرد و یادی از وی شود؟ چرا همیشه در مناسبات باید توی سر افراد زد تا مبادا سری بلند کنند و چشم شان به واقعیت ها باز شود؟ گفتن این جمله “ابراهیم مجاهد پاکباز و قهرمانی بود” برای شما کافی است ؟
در تبلیغات مجاهدین گفته شده که ابراهیم بعد از حوادث 19 فروردین 90 گفته است که حالا زمان آن رسیده که با سلاح بی همتای مریم قجر به جنگ برویم !!! این دروغی بیش نیست و اصلاٌ مرحوم ابراهیم اهل این حرفها نبود و همیشه با تشکیلات و مسئولین مشکل داشت. مطالب در مورد همه افراد فوت شده همین گونه باید نشر داده شود .
تف بر مریم قجر که این گونه در کمال بی شرمی بر گور مردگان خود لغز آزادی خواهی سر می دهد و قصد دارد حتی از مرگ افرادش ارتزاق کند. او باید بداند که دیگر دوران فریبکاری امثال او گذشته است. من و بقیه نفرات جدا شده به ماهیت و وضعیت افراد درون تشکیلات اشراف داریم و می توانیم دروغ هایی که در مورد آنان ردیف می کنید را افشا کنیم. اکنون مرحوم ابراهیم نیک طالعان یکی از همان افرادی است که نیازی به تعریف و تمجید فرمایشی تان ندارد. او اسیر مغزشویی و فریبکاری رجوی ها بود و به علت بالا بودن سنش دیگر توان تصمیم گیری نداشت و اکنون این گونه به دیار باقی شتافت تا داغ ننگی بر پیشانی تان باشد.
هادی شبانی