اشاره: جداشدههای فرقه رجوی مخزنی از اسرارِ این فرقه جنایتکار هستند. با وجود اینکه سالهاست نجات یافتهها از پشت پردههای فرقه افشاگری میکنند اما هنوز هم وقتی که پای صحبت این افراد مینشینیم از ماجراهایی سخن میگویند که به دجالیت فرقه کثیف رجوی بیش از پیش پی می بریم.
آقای علی پوراحمد، مسئول انجمن نجات مرکز گیلان و عضو قدیمی نجات یافته از فرقه رجوی است که خوشبختانه فرصتی شد تا در روزهای آخر زمستان ۱۴۰۰ درباره پاره ای از مسائل به تبادل نظر بپردازیم. در بخش اول این مصاحبه از نحوه پیوستن ایشان به فرقه، مغزشویی اعضا در فرقه و برخورد با خانواده سخن گفته شد. ادامه گفت و گوی تفصیلی خبرنگار ما با نویسنده کتاب «زندگی بازیافته» را در زیر می خوانید:
جناب آقای پور احمد لطفا بفرمایید که رجوی چگونه از برخی افراد شکنجهگر می ساخت؟ از شکنجه گران معروف اشرف که می شناسید چند مورد معرفی کنید.
حقیقت امر اعضای فرقه ابتدا به ساکن شکنجه گر نبودند. آن ها خام خیالانه و از برای آزادی و نوع دوستی بر اثر القائات دروغین رجوی به فرقه پیوستند و به تدریج با آموزه های مکتب نکبت بار رجوی شکنجه گرشدند تا مهار تشکیلات شکننده را به دست بگیرند.
تاکنون اسامی بسیاری از شکنجهگران پیشتر از این منتشر شده است که در پاسخ به سوال شما به ذکر شماری از آنان می پردازم که ناگفته پیداست که نام مسعود و مریم رجوی خائن درصدر آنان قرار دارد.
مهدی ابریشمچی (شریف)، حسن نظام الملکی (نادر)، اسداله مثنی، نادر رفیعی نژاد (معدوم)، حسن حسن زاده محصل (جلال)، محمد صادق سادات دربندی (عادل)، بهرام جنت صادقی (مختار)، حسن عزتی (نریمان)، علی اکبر انباز (یوسف)، محمد شعبانی (باقر)، فرهاد الفت (منوچهر)، احمد حنیفنژاد (یونس)، بتول رجایی (معدوم)، نقی ارانی، فرشته یگانه، رضا مرادی، فهیمه اروانی، مهوش سپهری (نسرین)، مجید عالمیان، سید محمدمحدثین (بهنام)، حمید یوسفی، مهدی برائی (احمد واقف)، فریدون سلیمی، حسن رودباری، جواد قدیری، عبدالوهاب فرجی نژاد ( افشین)، فاضل سیگارودی، مجید معینی معروف به آقا و بسیاری دیگرکه روزی میباید در پیشگاه عدالت پاسخگوی جنایات خود باشند و آن روز دیر نیست.
مسعود رجوی چند سال است که پنهان شده و هر از گاهی پیامهای منتسب به او منتشر می شود به نظرتان رجوی زنده است؟ اگر زنده است در کجا نگهداری می شود؟
رجوی ولو اینکه زنده هم باشد یک مرده، یک جنازه متحرک بیخاصیت است و خائن به کشور و اعضای خود. او اولین بار برای به در بردن جانش از اعدام در زندان شاه به همکاری با ساواک تن داد و با لودادن سایردوستانش خیانت کرد و دیگر بار با شروع فاز اعمال خشونت و تروریسم کور در دهه شصت وقتی عرصه بر او تنگ شد به اتفاق بنی صدر رئیس جمهور معزول وقت ایران در مرداد سال ۱۳۶۰ بزدلانه و ملبس به لباس زنانه از کشورگریخت. در مقطعی دیگر در دوران صدارت ژاک شیراک نخست وزیر وقت فرانسه در خرداد ۱۳۶۵ وقتی احساس خطر کرد شاید که به ایران مسترد شود در پیوند با صدام به عنوان ستون پنجم به عراق پناه برد و بعد از سرنگونی صدام که می بایست پاسخگوی خیانت ها و جنایاتش بود غیبش زد و تا کنون در سوراخ موش به سر می برد و بدین گونه ملاحظه می فرمایید که وی هیچ وقت و هیچ گاه مرد میدان نبود و ازحضور در میدان شانه خالی می کرد و لذا مدتی است که از مخفیگاهش اباطیل و خزعبلاتی منتسب به وی که اساسا مصرف داخلی دارد صادر می شود.
بر این اساس اولا بنده خوشبین هستم که وی زنده باشد تا در چشم اندازی نه چندان دور در پیشگاه عدالت پاسخگوی بی شمار جنایاتش در حق ملت ایران با به شهادت رساندن ۱۷ هزار از اقشار مختلف و همچنین عراق با قتل عام بالغ بر ۲۵ هزار تن از شیعیان و اکراد در دفاع از دیکتاتوری صدام و خاصه رنج و مشقتی که در خصوص اعضای ناراضی و خانواده های اسیرانش مرتکب شده است، باشد و ایمان دارم آن روز دیر نخواهد بود.
همان طور که در جریان هستید اخیرا افشاگری های گسترده ای از وضعیت کودکان قربانی در فرقه منتشر شده است، آیا شما در این باره مواردی را شاهد بودید؟
در این خصوص در ابتدا لازم و ضروری می بینم خدمت شما و مخاطبان تان عرض کنم که داستان کودکان در تشکیلات مافیایی فرقه رجوی بسیار غم انگیز است و از بزرگترین ظلم وجور رجوی به کودکان و والدین آنان قلمداد می شود و اجازه می خواهم قبل از پرداختن به فعالیت های روشنگرایانه اخیر کودک سربازان در کلاب هاوس کمی به عقب برگردم که این کودک سربازان ستمدیده از ظلم و جور رجوی، از نخستین روزهای طفولیت و نوجوانی خود را چگونه و به چه سختی در عراق گذراندند.
با اندک نگاه روان شناسانه به وضوح درمی یابیم که حضور کودکان در محیط نظامی اسارتگاه مجاهدین در عراق توامان با کمبود عمیق عاطفی و روحی در یک محیط بسته و کنترل شده به دور از مهر و محبت خدادادی والدین نسبت به فرزند و نگهداری آنان در چاردیواری به نام پانسیون و به دور از محیط اجتماعی، متاسفانه کودکان را به عناصری به غایت ضعیف و شکننده و ترسو توأم با فضایی آکنده از استرس و عدم اعتماد به نفس تبدیل کرده بود. تا قبل از اعزام اجباریشان به خارج از عراق آنان در اسارتگاه اشرف تحت کنترل و آموزش های تشکیلاتی و ایدئولوژِیک قرار داشتند طوری که در آن گرداب نفس گیر از ادامه تحصیل و انتخاب سرنوشت، همسر و زندگی محروم بودند و لاجرم می بایست سربازان آینده رجوی به شمار می رفتند و سرنوشتشان این گونه بی آنکه بخواهند توسط رجوی رقم می خورد.
پسرها در حالی که بیش از دوازده بهار از عمرشان را آن هم در کانون پانسیون نگذرانده بودند اجبارا دریگان های ارتش رجوی سازماندهی می شدند و میلیشیا نام می گرفتند و دخترها تا قبل از طلاق اجباری می بایست در اوان جوانی به عقد یک فرمانده! درمی آمدند و خشنود می شدند که دارای همسر فرمانده شده اند و خودشان نیز به عشق رده و کرسی بیشتر و در رقابت با همسر فرمانده انگیزه می گرفتند تا بیشتر تلاش کنند و مطیع رجوی و تشکیلاتش باشند.
حال به بهانه جنگ خلیج و عدم امنیت کودکان درعراق ناامن، رجوی شیادانه طرح انتقال کودکان از عراق به خارجه را به اجرا درآورد که البته مخالفت عده زیادی از والدین کودکان را برانگیخت و مشکلاتی در روند اجرای این طرح ضدانسانی برای رجوی پدید آورد ولیکن برغم اینکه چنین معضل بزرگی روی میز رجوی ظاهرشد باز هم رجوی از اجرای طرح ضد خانواده خود قدمی کوتاه نیامد چون که یک امتیاز در روند طلاق اجباری به شمار می رفت و رجوی خوب دریافته بود که آن دسته از والدینی که فرزند دارند خود به خود حایل طلاق اجباریشان بوده و عملا تن به طلاق اجباری نمی دادند و طبعا با انتقال کودکشان به خارج از عراق رجوی دست بازتری می یافت که طلاق اجباری را درسطوح مختلف تشکیلات فراگیر بنماید و از طرفی دیگر با یک آینده نگری ضدانقلابی در نظر داشت با کنترل و آموزش این کودکان در خارجه بتواند از آنان بهره برداری نماید. ضمن اینکه رجوی در نظر داشت درسال های آتی مجدد آنان را به عراق و اشرف بازگرداند و به اسارت خود درآورد.
در این وانفسا بودند والدینی که تن به خواست رجوی ندادند و ازفرقه جدا شدند و به زندان های رجوی انتقال داده شدند و به خوبی به خاطر دارم که ریزش جدی در مناسبات به وجود آمده بود. متأسفانه رجوی توانست با دوز و دغل شیطانی خود شماری از کودک سربازان را درسال ۱۳۷۶تا ۱۳۷۸مجدد از اروپا عموما به بهانه دیدار با والدین خود به عراق بکشاند و بالاجبار عضوگیری کند.
حال داستان کلاب هاوس بر می گردد به همان کودک سربازانی که ناگزیر دو بار اشرف و عراق را تجربه کردند و بعد از سقوط صدام پایشان به اروپا باز شد و در گذر زمان با شناخت و بینایی عمیق خود وقتی دیدند عمر و جوانی شان به واسطه رجوی تباه شده است به روشنگری و دادخواهی مشغول هستند که بسی جای تبریک و دست مریزاد دارد و از قضا توانستند داد رجوی را درآورده و خشمگینش بکنند.
طبعا بنده به واسطه حضور طولانی در فرقه رجوی از شاهدان عینی جنایت رجوی در خصوص کودک سربازان و والدین شان بودم خاصه در مقطع جنگ خلیج در دهه هفتاد که رجوی سنگدلانه ۸۰۰ کودک را ازآغوش والدین ربود و بی آنکه آینده روشنی برایشان ترسیم شده باشد به اروپا اعزام شدند. از قضا همچنین شاهد بودم که والدینی از افراد تحت مسئولیتم به شدت نگران آینده فرزندان خود بودند و شب و روز می گریستند و اطمینان نداشتند که بتوانند روزی همدیگر را ببینند و در آغوش بگیرند که این تراژدی غمبار از جمله جنایات رجوی است که در تاریخ به ثبت رسیده است.
با نگارش و پرداختن به موضوع کودک سربازان و یادآوری خاطرات بسیار تلخشان دیگر بار بسیارحالم بد شد و به شدت آزرده شدم و به خاطرآوردم که کودکان در هنگامه وداع از والدین خود، اسباب بازی و عروسک در بغل داشتند و یادم می آید که کودک سرباز روزبه عمادزاده به رغم گذشت چند سال از عمرش وقتی مجدد در سال ۱۳۷۸ از اروپا به عراق بازگردانده شد وی را در پایگاه جلال زاده بغداد دیدم که در یک دستش عروسک در بغل داشت و با دست دیگرش گیتار داشت و دلش نمی خواست به اشرف بیاید و می گفت مادرم را بیاورید اینجا ملاقات بکنم و برگردم به اروپا…
امیدوارم که تاریخ به خوبی بتواند در این خصوص قضاوت کند.
با توجه به اینکه جنابعالی مسولیت انجمن نجات گیلان را بر عهده دارید لطفا بفرمایید مهمترین خواسته خانواده ها از انجمن چیست؟ به نظر شما انجمن های نجات با چه رویکردی می توانند موفقیت های بیشتری کسب کنند؟
همچنانکه فرمودید بنده بعد از جدایی و بازگشت به کشور مشتاقانه و داوطلبانه و درکمال خوشوقتی بالغ بر ۱۵ سال است که مرتبط با خانواده های دردمند و چشم انتظار در موضع مسئول انجمن نجات گیلان انجام وظیفه کردم و تا نیل به مقصود یعنی رهایی یکایک اسیران رجوی و بازگشت شان به دنیای آزاد خاصه وطن و کانون پر مهر خانواده هایشان گامی واپس نخواهم نهاد.
بسیار خرسند و شادمان و شاکرخدای منان هستم که نتیجه فعالیت های مشترک بنده وخانواده های مقاوم گیلک خروج ده ها نفر از اسیران رجوی از تشکیلات فریبنده و بازگشت شان به کشور وکانون گرم خانواده هایشان بوده است و چند ده نفر دیگر هم بعد جدایی تصمیم بر ادامه زندگی شرافتمندانه در اروپا را گرفتند.
تنها خواسته به حق خانواده های دردمند و چشم به راه درقدم اول برقراری ارتباط ولو تلفنی با عزیزانشان و النهایه در آغوش گرفتن دلبندشان درخانه و کاشانه خود بوده، هست و می باشد که به قطع و یقین شدنی است و این ازقوانین کائنات است که حق گرفتنی و ظلم رفتنی است. بنده چونان سایر همکارانم در دفاتر انجمن نجات استان ها کماکان در خدمت خانواده های محترم بوده و هستم و مصر هستم که استمرار ارتباطات قوی انجمن نجات و خانواده های چشم به راه، تنها ضامن رهایی اسیران رجوی است که تاکنون تجربه کرده ایم.
امیدوارم که در آینده ای نزدیک با همت انجمن آسیلا بتوانیم خانواده های عزیز را درمقابل زندان مانز رجوی در آلبانی داشته باشیم تا موجبات فزاینده رهایی اسیران رجوی را شاهد باشیم. در ضمن یاد و نام والدین بدرود یافته ای را گرامی می دارم که به رغم فعالیت های تحسین برانگیزشان بی آنکه بتوانند عزیزانشان را درآغوش بفشارند رخ درخاک کشیدند و به آرامش رسیدند. روح شان شاد و قرین رحمت الهی.
پیام شما به اسیرانی که هم اکنون در فرقه ماندند چیست؟
سال ۱۴۰۱ فرا رسیده و خانواده های اعضای گرفتار در فرقه رجوی به شدت نگران و مضطرب و چشم به راه هستند. خانواده های رنجدیده از ظلم و جور رجوی آرزو دارند که عزیزانشان در عید نوروز و درسال جدید به وطن و خانه و کاشانه خود بازگردند و زندگی جدیدی را به دور از نکبت رجوی آغاز کنند.
لذا بنده به عنوان یک جداشده که ۱۵ بهار است که طعم آزادی و زندگی شرافتمندانه را با تمام وجودم لمس و تجربه کردم بسیارمایلم که دردمندانه و درعین حال دوستانه و صمیمانه خطاب به اسیران رجوی بگویم: «دوستان عزیزم خواهش دارم، تمنا دارم اندکی با خود و خدای خود خلوت کنید. خشم و غضبی که به واسطه سالیان القائات فکری فرقه ای که در تار و پودتان تنیده شده است را کناربزنید و اندکی بیندیشید و قدری تامل کنید. با حوصله و سعه صدر یک بار دیگر رجوی و دستگاه اهریمنی اش را بازنگری کنید تا ببینید که درد رجوی نه خلق بوده و هست و نه انقلاب و نه …. بلکه رسیدن به قدرت است به هر قیمت.
باورکنید لباسی که رجوی تحت عنوان سرنگونی برای خودش دوخته است سرابی بیش نبوده و نیست. رجوی خیلی خیلی کوتوله تر از آنست که ولو با آویختن به آمریکا بتواند نگاه چپ به ایران بزرگ و قدر قدرت منطقه داشته باشد. پس به خود بیایید و با یک تصمیم قاطع و با یک نه بزرگ به رجوی پشت پا بزنید و به جانب پیوستن به خانواده هایتان عزم سفر کنید که به شدت به شما نیاز دارند و چشم انتظارتان هستند. بنده هم از صمیم قلب آرزومندم که در سال جدید سرسفره هفت سین کنارخانواده هایتان باشید که شایسته شما همین است ولاغیر.»
در پایان هرگونه مطلبی را که لازم به توضیح می دانید و در پرسش های ما نبود، بفرمایید.
فرصت برای دیدار و مصاحبه و تبادل نظر بسیار است البته اگر عمری کفاف بدهد. تا همین جای کار هم ازشما و سایت روشنگر فراق که در کارزار با رجوی درخشش جانانهای داشته و دارید و حرف اول را می زنید تقدیر و تشکر می کنم و از خدای منان برایتان موفقیت روزافزون آرزومندم.
گفت و گو از: محمدجواد نوعپرور