چند روزی می شود که موسی جابری فر رسماً جدایی خود از مناسبات سازمان مجاهدین خلق را اعلام کرد و به انجمن آسیلا پیوست. به همین مناسبت اعضای انجمن آسیلا گردهم آمدند و رهایی موسی را در کنار هم جشن گرفتند:
برای دانلود اینجا را کلیک کنید.
جابری فر یکی دیگر از جوانانی است که با خدعه و نیرنگ عوامل سازمان مجاهدین به بهانه کار و زندگی بهتر وارد پادگان جهنمی اشرف شد و به این ترتیب 13 سال از بهترین سالهای عمرش را در اسارت فرقه گذراند.
جابری فر که ناخواسته و بی اطلاع از همه جا به مناسبات مجاهدین خلق کشانده شده بود، می گوید: “چندین بار در طی ۱۳ سالی که در فرقه بودم در خواست رفتن و جدایی کردم اما با نشست فرماندهان فرقه و شستوی مغزی نظر مرا عوض کردند. علت اصلی ماندنم ترس از بیرون آمدن از آنجا بود که ما را مغز شویی کرده بودند که اگر بروی بیرون گرفتار میشوی و غیره ….. تا اینکه در سالهای آخر توانستم با کمک سازمانهای بین الملی و پناهندگان وارد خاک آلبانی شوم اما باز به نوعی گرفتار آنها بودم به علت وضع مالی چرا که آن زمان فرقه پول بیشتری نسبت به کمیساریای پناهندگان میداد. به نوعی با پول ما را خریدند و در این هشت سال گروگان آنها بودم. تا اینکه از این وضعیت خسته شدم چرا که همیشه فکر میکردم باز هم داخل فرقه هستم و هیچ آزادی ندارم که تصمیم به جدایی كامل از فرقه رجوی و پیوستن به انجمن آسیلا گرفتم.”
جابری فر خاطرات تلخ زیادی را از زمان اسارت در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق در ذهن دارد اما ظاهرا یکی از همه دردناک تر و تلخ تر بوده است:” وقتی در اشرف بودیم من یکروز که با نفر دیگر در حال نگهبانی در یکی از اضلاع اسارتگاه اشرف بودم متوجه شدم مادر و برادرم برای دیدن من آمده اند و پشت سیم خاردارهای اسارتگاه اشرف هستند ولی آنها را بداخل راه نداده و حتی بمن هم اطلاع نداده اند. من آنها را بطور اتفاقی در پشت سیم خاردارهای اشرف دیدم اما از ترس مسئولین فرقه و نشستهای تحقیرآمیز تشکیلاتی به روی خودم نیاوردم . بعد از اتمام زمان پست نگهبانی مسئولین که بو برده بودند که شاید من موضوع را فهمیده ام مرا پیش فرمانده مقر که خانمی به اسم شیدا نام داشت بردند و او به من گفت صدایت کرده ام که اگر تضادی و یا مشكلی داری بگویی تا راجع به آن با هم صحبت و آنرا حل و فصل کنیم ، اما من از ترس و بنا بر تجربه که این موضوع را بر علیه من در نشستهای تحقیر آمیز تشكیلاتی به کار خواهند گرفت و چه بسا توهین ها و مارکهایی به من بزنند گفتم نه من تضادی ندارم و همه چیز خوب است. آنها هم در مورد آمدن خانواده ام اشاره ای نکردند.”
به امید آزادی تمامی عزیزان دربند فرقه رجوی