ماه رمضان، ماه ماتم در درون مناسبات فرقه رجوی

هر سال ماه رمضان که فرا می رسید بچه ها عزا می گرفتند، چرا که کارها دو برابر می شد. آشپزخانه کارش دو چندان شده و شیرینی پزی هم کارش بسیار زیاد می شد. به همین دلیل از بچه ها جهت نیروی کار در اماکنی که اشاره کردم استفاده می کردند. ضمناٌ مهمتر از تمامی موارد اگر مجلس یا میهمانی و دعوتی بر پا می کردند، دیگر کار از سر و روی ما می بارید. واقعاً بچه ها ماتم می گرفتند.

خیلی ها با دهان روزه باید در شیرینی پزی کار می کردند یا برای آماده سازی افطار در سالن غذاخوری، میز غذا خوری را با تزئینات و آرایش خاص که معمولاٌ از طرف یک خانم شورای رهبری راهنمایی می شدند باید منظم و با دقت می چیدند! بی جهت مسئول مربوطه هم کار تراشی می کرد تا همه درگیر کار شوند و فکر های دیگر سراغشان نیاید. برای همین قبل از این که ماه مبارک رمضان بیاید برنامه ماه رمضان را تشکیلات از پیش می چید و تمامی یکانها و ستادها و مقرات ملزم بودند همه برنامه ها را مو به مو اجرا کنند. ضمن این که در بین برنامه شرایط نامتعین را هم وارد می کردند تا هر چه بیشتر فشارها را روی اعضای بالا ببرند .

در حقیقت ماه رمضان به شکل حیرت انگیزی همه افراد را درگیر می کرد. در کنار همه این موارد شبها باید در نشست عملیات جاری شرکت می کردیم و خودمان را بازخوانی کرده تا توسط جمع صیقل می خوردیم .

از همه بدتر در ایام 21 رمضان همه افراد به اجبار در سالن اجتماعات جمع می شدند تا رجوی ها بیایند و برنامه قرآن به سر را اجرا کنند. در این رابطه با روضه خوانی سرکرده فرقه، جلسه مربوطه شروع می شد و به سیاق ثابت هر سال مریم قجر برای اعضا نسخه می پیچید که در شب قدر همه باید قدر خودشان را رقم بزنند. پیمان نامه ای را که از پیش تعیین کرده بودند بین اعضا توزیع می کردند تا همه افراد امضاء کنند. همه باید تعهد می دادند رجوی را ترک نکنند و تا آخرین قطره خون و نفس با رجوی بمانند!

اگر در این بین کسانی بودند که از امضاء اوراق سر باز بزنند به شدت با آن دسته برخورد می شد و النهایه فرد را مجبور می کردند که امضاء بدهد. و تعهد بدهد که ثابت قدم باقی بماند. در اصل شب قدر، در درون تشکیلات به قول خودشان شب پاک سازی صفوف سازمان بود. تشکیلات برای رسیدن به هدفش به زور متوسل می شد یا با اهرم جمع روی سر سوژه ها فریاد می زدند و با ارعاب و ترس برخورد بسیار زننده ای می کردند تا ناراضیان را مجاب نموده تا تن به خواسته رجوی بدهند و همواره در مناسبات بمانند.

رجوی با زبان خود گفته بود جمع، حکم رهبری را دارد یعنی دست باز داده بود هر بلایی را سر سوژه بیاورند. در واقع همین کار را می کردند. منطق رجوی تیر و تبر و تپانچه بود نه منطق و نه استدلال! با بگیر و ببند مسائلش را حل می کرد و صدای هر معترضی را در گلو خفه می کردند. مناسک شب قدر بیشتر به شب زجر شباهت داشت. در ایام شب قدر بچه ها، از پیش ماتم می گرفتند. می دانستند مثل هر سال رجوی مجددا داستان سرایی می کند و تعهدگیری اجباری را شروع می کند. ضمن این که بعد از اتمام نشست های رجوی تشکیلات برنامه ثابتی را اجرا می کرد. یعنی پیرامون بحث های وی، باید تک تک افراد می آمدند موضع می گرفتند و از بحث دفاع می کردند و چند روز بعد طبق معمول سرکرده فرقه پیام می داد با این تعهدها و امضاء هایی که شما کردید یکبار دیگر رژیم !!! به لرزه می افتد و سرنگونی حتمی است! بر شما مبارک باد. خلاصه با این اباطیل توبره بر گردن همه نهاده و با فرصت طلبی تا مدتی دیگر برای خودش وقت می خرید. رجوی چنان مرد رندی است که بی اغراق بگویم نمونه ندارد و با این نوع بازی ها همه را سر کار می گذاشت تا به هدف خود برسد. اما ثابت شد وقتی صداقت نباشد، وقتی در داخل تشکیلات اجبارات حاکم باشد، وقتی دار و درفش، زندان وجود داشته باشد. نهایتاً این تشکیلات فرو می ریزد و شاهد بودیم به محض باز شدن فضا بعد از سرنگونی صدام نزدیک به هزار نفر از فرقه جدا شدند. الان هم در آلبانی تعدادی زن و مرد پیر باقی ماندند. آنها فکر می کنند پل پشت سرشان خراب است و محکومند تا ابد در درون مناسبات رجوی بمانند .

گلی

خروج از نسخه موبایل