یکی از زنانی که در فرقه رجوی زندگیاش تباه شد و درنهایت به روشی دردناک جان خود را از دست داد، «معصومه غیبی» نام داشت. معصومه غیبی زمانی وارد تشکیلات رجوی شد که سی سال سن داشت و غیر مسلمان بود. هر چند او در ابتدای ورودش به سازمان این مسئله را بیان نموده و حتی مورد استقبال سرکردگان نیز قرارگرفته بود، اما مدتی بعد به همین بهانه توسط فرمانده لشکر خود مورد هتک حرمت قرار میگیرد.
به گفته شاهدان در آن لحظه معصومه با داد و فریاد سعی داشته تا خودش را برهاند، اما کسی به یاری وی نمیرود. بعد از این ماجرا، معصومه مصرانه خواستار جدایی از این فرقه تروریستی و جنایتکار میشود که با مخالفت روبهرو میگردد.
اصرارهای معصومه هیچ نتیجهای ندارد، زیرا سران مجاهدین میدانستند وی به محض جدایی از این تشکیلات در خارج از کشور به افشاگری خواهد پرداخت و ماجرای آنچه بر او روا شده را آشکار خواهد کرد. ازاین رو توسط زنان رده بالای سازمان برای وی نشستی ترتیب داده میشود تا در آن نشست زاویه او با تشکیلات را حل و فصل کرده و او را راضی به ماندن کنند.
اما وقتی متوجه میشوند معصومه به هیچ طریقی حاضر به کوتاه آمدن نیست و دیگر هیچ اعتقاد و اعتمادی نسبت به سرکردگان جنایتکار مجاهدین ندارد، جلسه به تنش کشیده شده و زنان شورای رهبری در همان نشست آنقدر با مشت و لگد بر سر و صورت معصومه میکوبند که از حال میرود. از آنجایی که در همان برهه زنان در حال قدرت گرفتن در تشکیلات مجاهدین بودند و بنا به خواسته مسعود رجوی قرار بود تا هژمونی زنان بر فرقه برقرار شود، جدایی هیچ زنی قابلتحمل و توجیه نبوده و درنتیجه در همان جلسه قتل معصومه نیز تصویب میگردد! بعداً تعدادی از همین زنان مأموریت پیدا میکنند و معصومه را در فرصتی مناسب به قتل میرسانند.
او در نهایت در مزار مروارید در پادگان اشرف به خاک سپرده شد و بر سر مزار وی نوشته شد که بر اثر بیماری مرده است. این در حالی بود که همه اطرافیان وی در پادگان اشرف از سلامت کامل وی تا روز قبل از مرگش مطلع بودند و مانند بسیاری دیگر از جنایتهای مجاهدین، همه اعضا از ترس جان هم که شده سکوت کردند.