چرا مجاهدین در قبال اتهام فرقه سکوت می کنند

تاکید بر مناسبات فرقه ای در سازمان مجاهدین خلق اتهام تازه ای نیست. شگفت اینکه مجاهدین بر خلاف اتهامات تروریستی که بیشترین زمان و انرژی را معطوف به برائت و خنثی نمودن آن می کنند، در این موضوع ترجیح می دهند سکوت کنند. آنها برای فرار از این چالش حتی حاضر به تمارض و ناآگاهی از فهم محتوایی فرقه هستند و بار معنایی آن را به انشقاق مذاهب و به تعبیری قرائت های متفاوت از دین تعمیم می دهند. مقاله جلال گنجه ای یکی از اعضای سازمان در این خصوص قابل تعمق و استناد است. در عین حال کماکان بخشی از جداشدگان تلاش می کنند ضمن بازخوانی خاطرات مربوط به انقلاب ایدئولوژیک و مطالعات موضوعی در خصوص فرقه ها و مقایسه انها با یکدیگر به فهم تازه ای از موجودیت سازمان مجاهدین و همچنین قرابت سازمان با گروه های فرقه ای برسند. ضمن اینکه در حال حاضر درک خطر فرقه ها مطالعه روی این پدیده را به ضرورت خنثی نمودن و پیشگیری از عواقبی که در گذشته منجر به هزینه های سنگین جانی شده مورد تاکید قرار می دهد. واقعیت این است که امروزه استفاده از روش های فرقه ای در مجاب سازی افراد تنها معطوف به گروه ها و دسته های اجتماعی، و مذهبی خاص نیست. این شیوه ها بواسطه پاسخ های درخوری که به موضوعیت خودسپاری، خودامحایی، و فرمانبرداری… از گروه های تمامیت خواه داده، مورد استفاده قرار می گیرد. شباهت های قریب و شگفت روش های مجاب سازی افراد در درون مجاهدین و مقایسه آن با روش های معمول در فرقه ها آنگونه که در تحقیقات مدون شده از جمله کتاب خانم مارگارت تالر سینگلر مورد تبیین قرار گرفته در ابعاد گسترده و کلان الگوبرداری بی واسطه مجاهدین را از نمونه های تحقیق شده و در دسترس مورد تاکید قرار می دهد.

یکی از محورهای اساسی جهت مجاب سازی افراد در مناسبات فرقه ای آنگونه که در کتاب سینگلر و همچنین کتاب نیابتی درباره انقلاب ایدئولوژیک روی آن تاکید شده ویران سازی دستگاه ارزشی افراد از طریق ایجاد شوک و تخطئه کردن مبانی ارزشی و متعاقب آن جایگزینی دستگاه ارزشی تازه است. در هر دو کتاب که یکی از موضع متدشناسی فرقه ای و دیگری از موضع تاثیر این متدها بر سیستم دفاعی مغز و تاثیر آنها جهت نهادینه کردن آموزه های انقلاب ایدئولوژیک نوشته بعضا حتی به واژه ها و تعابیر مشترکی می رسیم که باعث تحیر و شگفتی است. سینگلر در تعریف روابط فرقه ای می نویسد:

"روابط فرقه ای عبارت از روابطی است که در آن یک فرد آگاهانه افراد دیگر را وادار میکند تا بطور کامل (یا نزدیک به آن) در خصوص تقریبا همه تصمیمات مهم زندگی اش وابسته به او باشد، " (1)

به این ترتیب می توان نفس رابطه فرقه ای را بر شاخص وانهادگی محض به بیرون از اراده و خواست فرد تعبیر کرد. سوال اینجاست این مهم چگونه حاصل می شود؟

دستاورهای سینگلر در کتاب فرقه ها در میان ما از یک سو و نظریه پردازان و مفسرین انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین توامان بر متدهای یکسان برای آنچه تغییر دستگاه ارزشی فرد تعبیر می کنند، تاکید دارند. در کتاب نیابتی بیش از هر چیز سخن از تغییر دستگاه ارزشی است. به این معنی که انقلاب ایدئولوژیک در نهایت می خواهد یک نظام ارزشی جدید را جایگزین نظام ارزشی کهنه کند. به زعم او اما این تغییر بیش از آنکه محصول یک کنکاش تئوریک و عقلانی باشد حاصل یک فرایند ذهنی و روانی است. به اعتقاد او مبنا و مکانیزم این پروسه روانی ایجاد شوک و تهاجم به دستگاه ارزشی به مثابه وجدان مبنایی فرد است. نیابتی در این رابطه می نویسد:

"وارد کردن موفقیت آمیز عناصر نوین به دستگاه ارزشی کهنه و تبدیل آنان به ارزش فقط و فقط از طریق وارد آوردن شوک به هم می ریزد." (2)

به زعم او این پروسه از دو مسیر اعمال از بالا که مشخصا با کسب قدرت سیاسی محقق می شود و یا مورد تهاجم قرار دادن فرد از طریق هژمونی تشکیلاتی و فردی امکان پذیر است. در این رابطه می نویسد:

"بر هم زدن "تعادل ارزشی" ایجاد شده در "فرد" و بوجود آوردن یک "تعادل ارزشی" جایگزین اگر چه به هیچ وجه غیر ممکن نمی باشد اما پروسه ای است بسیار دشوار و دراز مدت که یا از طریق تصاحب قدرت مطلقه سیاسی (به معنای در اختیار داشتن همزمان قدرت اقتصادی و رسانه ای) میسر است و یا با وارد کردن یک شوک. به منظور درهم ریختن تعادل موجود و آماده کردن "فرد" برای پذیرش یک تطابق دیگر با دنیای پیرامون. بدیهی است که کارکرد شوک تنها و تنها در بر هم زدن تعادل موجود است." (3)

در کتاب سینگلر دقیقا بر همین جنبه های فراگیر برای بر هم زدن تعادل روانی و تخطئه کردن وجدان مبنایی به قصد جایگزینی مولفه های فرقه ای تاکید شده است. در این رابطه به نقل از کتاب فرقه ها در میان ما می خوانیم:

"برنامه های امروزه جهت برهم زدن تعادل حس خویشتن یک فرد بوسیله تخطئه کردن وجدان مبنایی، آگاهی از حقایق، اعتقادات و جهان بینی، کنترل هیجانات، و مکانیزم دفاعی خود آن فرد طراحی شده اند. تکنیک اصلی که باعث میشود برنامه های جدید تر عمل نمایند تهاجم به مرکز تعادل فرد، یا وجه خویشتن وی، و تهاجم بر ظرفیت یک فرد برای ارزیابی از خودش است. فراتر از این، تهاجم مربوطه تحت رفتارها و شرایط متعددی اعمال میشود؛ و به ندرت شامل توسل به زور یا تحمیل مستقیم فیزیکی میگردد. در عوض، این یک روند روانی قدرتمند و ظریف برای نامتعادل کردن فرد و ایجاد وابستگی در وی است. (4)

این شباهت ها صرفنظر از هر تحلیل، فی النفسه بر الگوبرداری بی واسطه مجاهدین از شیوه های مجاب سازی فرقه ای و مکانیزم های روانشناسانه برای تعمیق انقلاب ایدئولوژیک درونی خود تاکید دارد. و بیش از هر چیز دلایل سکوت و انفعال مجاهدین از هر گونه موضع گیری و پاسخگویی در قبال اتهامات تازه (فرقه بودن) را مورد تاکید قرار می دهد.

منابع

1- کتاب فرقه ها در میان ما. اثر مارگارت تالر سینگلر. ترجمه ابراهیم خدابنده.

2- کتاب نگاهی دیگر به انقلاب درونی مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از برون. نوشته بیژن نیابتی. انتشارات خاوران خارج از کشور. ص ص 36.

3- همان. 26.

4- کتاب فرقه ها در میان ما. اثر مارگارت تالر سینگلر. ترجمه ابراهیم خدابنده.

بهار ایرانی، سایت مجاهدین دبلیو اس، بیست و هشتم می 2007

خروج از نسخه موبایل