رهبران فرقه ها از این که گروه آن ها را فرقه بخوانند و آن ها متهم شوند که اعضای خود را شستشوی مغزی می کنند برآشفته شده و این اتهامات را قاطعانه رد کرده و دسیسه دشمن می خوانند. اما اگر این الفاظ را به کار نبرده و به جای آن از آن ها در خصوص معنی و محتوی فرقه بودن و شستشوی مغزی سؤال شود، متوجه می شویم که آن ها نه تنها محتوا را رد نمی کنند، بلکه به نوعی به آن افتخار هم می کنند.
مائو شستشوی مغزی را اصلاح فکری می خواند و آن را روشی برای پاک کردن تمایلات بورژوازی انسان ها می دانست. بسیاری از گروههای مارکسیستی و تروتسکیستی همین شیوه را با همین استدلال در مورد اعضای گروه خود به کار می گیرند. رهبران فرقه های مدعی مذهبی بودن مانند دیوید کوروش و رجوی هم شستشوی مغزی اعضای خود را با آموزش های مذهبی مقایسه کرده و به این ترتیب عمل خود را توجیه می کنند.
فرقه های کمک به خود که ظاهراً با شعار زندگی بهتر و خوشبخت تر، پیروان خود را جذب می کنند نیز با عنوان این که باید فکر را از عناصر بد و خاطرات ناگوار پاک نمود، شستشوی مغزی اعضای خود را توجیه می کنند.
سازمان مجاهدین خلق نیز همچون سایر فرقه ها از این که فرقه خوانده شوند و یا این که انقلاب ایدئولوژیک آن ها را شستشوی مغزی اعضا بخوانیم به شدت برافروخته شده و تندترين عکسالعمل ها را از خود نشان می دهند. برای نمونه مریم رجوی در مراسم ازدواج با مسعود رجوی در بخشی از صحبت های خود در پاسخ به کسانی که سازمان را فرقه می خواندند گفت: “می گویند مجاهدین خلق فرقه شده اند. اگر فرقه هستند در میدان مبارزه چه کار می کنند؟”
به این ترتیب گویی فرقه نمی تواند مبارزه کند یا نباید مبارزه کند، کاش همان زمان کسی به این خانم یادآور می شد که پیروان فرقه
حسن صباح در تاریخ کشور خودمان بیشترین مبارزات را علیه حکومت وقت، اعراب و مغول ها انجام دادند. اما اگر تمام صفات فرقه بودن را به او و همسرش گفته و آن ها را با دارا بودن این ویژگی ها، افراد یک خانواده بخوانیم، آن ها نه تنها منکر چنین خصوصیاتی نمی شوند، بلکه به آن افتخار هم می کنند و آن را نشانه وحدت اعضا با رهبری گروه و داشتن یک احساس خود گروهی می دانند.
برای نمونه رجوی در جمع بندی سال 1361 می گوید: “یک روز ناظری که مجاهدین خلق را در سال های اخیر از خارج نظاره کرده بود و تا حدودی به روابط و مناسبات ما آشنایی داشت، به من گفت که به شما (مجاهدین) نباید حزب یا سازمان گفت: شما بیشتر به یک خانواده ی بزرگ، شبیه هستید و من این گفته را هیچ گاه فراموش نخواهم کرد. تا روزی که نسل های بعدی ما بتوانند فی الواقع تمامی جامعه را به یک خانواده ی بزرگ تبدیل کنند، خانواده واحد انسانی.”
آنچه در این حرف رجوی جای تعمق دارد این است که وی از این که سازمان خانواده خوانده شود نه تنها برافروخته نمی شود، بلکه از شنیدن آن خشنود هم می گردد. رجوی از این که افراد از خانواده های واقعی خود جدا شده و اعضای سازمان را خانواده خود بنامند و حتی حاضر شوند که به روی خانواده ی واقعی خود آتش گشوده و آن ها را با ناسزا و سنگ و حتی گلوله برانند، خشنود بوده و به آن افتخار می کند.
کتاب فرقه های تروریستی و مخرب نوعی برده داری نوین
دکتر مسعود بنی صدر
صفحه های 387 و 386
تنظیم از عاطفه نادعلیان