مسئولیت و عواقب مرگ تمام کشته شده ها، به عهده مسعود و مریم است

سازمان جنایتکار و تروریست رجوی ها، بصورت مستقیم و غیر مستقیم مسئول ریخته شدن بسیاری از خون های بی گناهانی است که یا روزگاری در آن مناسبات گیر افتاده بودند و یا در درون و بیرون این مناسبات به نحوی درگیر این فرقه شده اند، کسانی که راه فرار نداشتند و دست به خودکشی زدند، یا کسانی را که لب مرز ول کردند و در میدان های مین و … کشته شدند و امروز نامی از آنان در میان نیست، اعضایی که در زندان های عراقی (سازمان می گفت عارفی)، کشته شدند و در آمار کشته شده ها نیستند، امروز دوستان بسیار زیادی از جداشده ها از خاطرات شخصی خود در مورد مرگ های مشکوک می نویسند و پرده از بسیاری جنایات خاموش رجوی ها بر می دارند که به عینه دیده اند. امید که تمام این وقایع مستند، در محلی سندسازی شده و برای روز موعود دادخواهی، در آرشیوی نگهداری شود.

هر چه هست مسلما نمی توان به تمامی اسامی و آمار کشته شده ها دست پیدا کرد، چرا که سازمان مجاهدین در تاریکخانه های متعدد خود بسیاری را سر به نیست کرده و از بین برده است .از طرف دیگر بسیاری از مردم عراق توسط برخی اعضای سازمان نیز کشته شده اند که بعد از سقوط دولت سابق عراق، در محاکم قضایی عراق اقدام به دادخواهی کردند و متاسفانه بدلیل لابی گری ها و شیادی های رهبران سازمان هرگز موفق به اعاده حقوق از دست رفته خود نشدند، سازمان در عراق زمان صدام حسین دیکتاتور عراق کاملا دست باز داشت که هر کسی که با سازمان زاویه داشت و یا حقوق از دست رفته ای داشت که مطالبه می نمود، آنان را به استخبارات عراق معرفی کرده و از سر راه خود بر می داشت.

خانواده های بسیاری در ایران و عراق که روزگاری محل استقرار این سازمان تروریستی بود، آسیب دیدند و داغدار شدند، اما از آنجایی که این سازمان هرگز دم به تله نداده است، تا کنون موفق به اخذ غرامت یا نهایی کردن دادخواهی خود نشدند، اما بی گمان این راه پرپیچ و خم روزی به نتیجه نهایی خواهد رسید. یک نمونه از این قتل ها، قتل یکی از عراقی های اهل شهر بعقوبه در عراق است، که خانواده ها و فامیل و عشیره (قبیله) این کشته شده، بارها به درب اشرف آمدند، اما مژگان پارسایی آنان را به کمک آمریکایی ها عقب زد. نگارنده خود شاهد این قضیه است که در زیر از نظر می گذرانیم:

قضیه از این قرار بود که یگان 12 نفره ما بعد از سقوط دیکتاتور عراق و قبل از خلع سلاح ما توسط آمریکایی ها، در جنوب غرب درب اصلی اشرف و در فاصله 5 کیلومتری شهر بعقوبه یک سیطره (ایست بازرسی) زده بودیم تا یگان های خودی به امنیت در مسیر بغداد- اشرف تردد کرده و زرهی های عراقی را به داخل اشرف منتقل کنند.

هر کمر شکن حامل زرهی های مصادره شده که به سمت اشرف می آمدند، یک نفر اسکورت کنار راننده نیز داشت، که حدود حوالی ظهر یک روز آفتابی صدای چندین رگبار مسلسل از فاصله نزدیک بگوش ما رسید، چند ثانیه بعد کمرشکن قرمزرنگی از طرف بغداد به سیطره ما رسید، که از کمرشکن های ما بود، نفر اسکورت کمرشکن در گفتگوی کوتاهی که با فرمانده سیطره ما رمضان پایکار داشت، توافق کردند که به محل مورد نظر برگردیم و شلیک کننده ها را ساکت کنیم و درخواست کنیم که در امنیت این جاده مداخله نکنند، هدف اولیه فقط مذاکره و توافق عدم شلیک آنها به سوی ماشین های ما بود، اما درعمل همه چیز عوض شد! ما با دو جیپ لندکروز که هر کدام یک تیربار بی کی سی پشت آنها سوار بود وبا راهنمایی های آن نفر اسکورت، به محل شلیک و پل بعقوبه رسیدیم. آن نفر اسکورت به محض رسیدن از پشت خودروی اول، به زمین پرید و به سمت زیر پل دوید و نیزارهای زیر پل را به رگبار بست و ول هم نمی کرد، گویی از حضور پررنگ و نظامی ما، سوءاستفاده کرده و در پی انتقام جویی و کینه جویی برآمده است. چند ثانیه بعد، چندنفر از زیر پل بیرون آمده و جنازه مرد جوان حدود 35 ساله ای را که غرق در خون بود روی دستان خود بلند کرده بودند و همه به علامت تسلیم بیرون آمدند! جنازه را روی زمین گذاشتند و شروع به گریه و زاری کردند، آن نفر شلیک کننده نیز سریع در داخل یکی از ماشین ها نشست و مرتب می گفت: برویم، برویم!

در چشم بهم زدنی شیون و زاری زنان نیز شروع شد و بسیاری بر سر جنازه گرد آمدند، رمضان پایکار دستور سوار شدن روی ماشین ها و عقب نشینی فوری داد، به آن نفر اسکورت کمرشکن هم مدام می گفت که نباید او را می کشتی! اما او گوش نمی داد، به سیطره برگشتیم و آن شب دستور داده شد چند کیلومتر به عقب تر (به سمت اشرف) رفته و دوباره سیطره را برقرار کنیم. نفراتی که از سمت شهر بعقوبه می آمدند، اطلاع می دادند که مردم تجمع کرده و قصد حمله به شما را دارند! افراد شهر گویا آن نفر شلیک کننده و قاتل را می خواستند، فردای آنروز از فرماندهی اشرف دستور رسید که سیطره را جمع کرده و به اشرف بازگردیم، دو سه روز بعد شنیدیم که مردم زیادی از اهل شهر بعقوبه به پشت ایست بازرسی آمریکایی ها آمده و خواهان تسلیم آن فرد قاتل هستند که در اشرف مخفی شده است، آمریکایی ها هم که درهماهنگی کامل با سازمان بودند، هرگز اجازه ندادند که این امر محقق شود و مژگان پارسایی هم چند بار گفت که هرگز ما نفر خودمان را تحویل نخواهیم داد و از او نیز حمایت خواهیم کرد!

این داستان قتل ساده ای بود که در یک روز روشن در شهر بعقوبه انجام شد و مردم عراق هم هرگز نتوانستند دادخواهی کرده و به حق و حقوق خود برسند، تازه این قتل در دوران بعد از سقوط دیکتاتور عراق بود، قبل از این امر که صدام حسین در مسند قدرت بود، براحتی آب خوردن سازمان عراقی ها را می کشت و هیچ کس هم پاسخگو نبود. جان آدم ها درعراق، بازیچه ای در دست مسعود رجوی و مریم بود، هر وقت هم می خواستند نسخ گیری کنند، یک یا چند نفر قربانی می شد و قضیه فیصله می یافت.

تا کنون بدلیل حمایت دول استکباری نظیر آمریکا، عربستان و اسرائیل از این سازمان تروریستی، کسی موفق به اعاده دادرسی خود نشده است، اما مسلما این خورشید مظلومیت آسیب دیدگان از خشونت سیستماتیک فرقه ی رجوی، هرگز پشت ابرهای سیاه و سرکوب نخواهد ماند، روزی خواهد رسید که این حمایت های ناعادلانه برداشته شود و آنروز سران فرقه رجوی باید پاسخگوی تمام جنایات خود بوده و در محضر دادگاه محاکمه خواهند شد.

فرید

خروج از نسخه موبایل