جناب آقای مسعود بنی صدر. با سلام و آرزوی موفقیت برای شما. نامه شما رویت شد. از بابت اهتمام شما برای مطالعه کتاب خداوند الموت ممنونم. امیدوارم در همین راستا برای مطالعه کتاب نیابتی در موضوع انقلاب ایدئولوژیک نیز اقدام کنید. در آخرین نامه بنابه درخواست شما کتاب فوق را برایتان ایمیل نمودم، اما در نامه تان اشاره ای به دریافت و مطالعه آن نکردید. راستش نامه شما به آقای علی قشقاوی و اشاراتی که به درخواست من در خصوص مدون کردن بندهای انقلاب ایدئولوژیک نموده بودید کمی باعث رنجش من شد. از این بابت که احساس کردم کمی زاویه نگاهتان به موضوع نامه و درخواست من از موضع بالا بود. این درست است که امثال من شاید در مقایسه با شما هزینه های آنچنانی بابت انقلاب ایدئولوژیک نپرداخته باشیم، اما باور کنید هر کس از این مقوله درک تئوریک درستی هم داشته باشد به همان نسبت عمق فاجعه را درک می کند. تصور من این است برای انتقال این فاجعه به نسل امروز و انتقال تجارب امثال شما بیش از هر چیز به درک اصولی و بی واسطه از محتوای انقلاب ایدئولوژیک نیازمندیم. بر خلاف آنچه شما در نامه تان تاکید کرده اید که: "مشکل اصلی ندانستن و نفهمیدن روابط فرقه ای و مکانیسم عمل انقلاب ایدئولوژیک نیست،"
گمان من بر این است که محصور کردن این مباحث در میان اعضای جداشده از سازمان و بیرونی نکردن آن به مثابه یک معضل کلان اجتماعی و نظری در زمان حاضر راه به حل مشکل ریشه ای فرقه نمی برد. مضاف بر اینکه تلاش ما نباید و نمی تواند تنها منحصر به نجات اعضای اسیر در فرقه باشد. این تلاش ها تنها می تواند وجهی از مسئولیت موجود را جامه عمل بپوشاند. این مهم میسور نمی شود مگر اینکه منبع قابل اعتماد و مستندی از انقلاب ایدئولوژیک در دست داشته باشیم. متاسفانه بسیاری هنوز به دلیل فقدان این اطلاعات قادر به درک درست فاجعه نشده اند و از سویی برای نقد عالمانه و جامع تر این پدیده، مدون کردن آن شرط لازم است. من تلاش می کنم شما را نسبت به اهمیت این مهم متقاعد کنم. چنانچه شما در نامه تان به آقای قشقاوی اشاره کرده اید، نگارش خاطرات ایشان در نوع خود می تواند بخشی از این فاجعه را بیرونی کند، اما به یقین خودتان هم اذعان دارید اگر کسی بخواهد به هر دلیل از بیرون مناسبات مجاهدین و به صورت آکادمیک درباره محتوای بندهای انقلاب ایدئولوژیک چیزی بداند، منبع قابل اعتنا و مستندی یافت نمی شود. درخواست من بیش از هر چیز بر وجه آکادمیک و استنادی بندها و محتوای انقلاب ایدئولوژیک تاکید دارد. گو اینکه در موضوع نقد عالمانه، آکادمیک انقلاب ایدئولوژیک از زوایای مختلف نیز آنگونه که باید و شاید نیز نقد قابل اعتنا و علمی صورت نگرفته است.
شما در مقالات شورای ملی مقاومت به ضرورت از زاویه سنت و سیره انبیاء و مشخصا اسلام پاره ای از بندهای انقلاب ایدئولوژیک را نقد کرده اید اما به یقین این پدیده از زوایای مختلف تاریخی، روانشناسی، جامعه شناختی و بیولوژیکی و… قابل نقد و بررسی آکادمیک و علمی است. اگر بر این باور هستیم که مداوای مبتلایان به فرقه ها به واسطه پیچیدگی این مقوله و گستره آسیب های روانی، اجتماعی و… نیازمند شناخت دقیق است، ناگزیر برای هر اقدامی در این خصوص نیز باید بدانیم بند بند این پدیده بر چه مولفه ها و آموزه هایی بنا شده است. تعارضات بنیادی این مولفه ها با سرشت و بافت روانی و روحی انسان از یک سو و فرایندی که برای این مناسبات می توان متصور شد، بسیار گسترده تر و پیچیده تر از آن است که صرفا به انتقال تجارب و خاطرات کسانی بسنده کنیم که این دستگاه فکری را تجربه کرده اند. این تجارب به اعتقاد من می توانند مصادیق عینی و تجربه شده آن آزمون های روانی و کلاسه شده باشند و نه بیشتر. اینکه بواسطه این نمونه ها دریابیم که چنین دستگاهی چه فرایندی را دنبال می کند و آنها را در راستای چه مطامع و اهدافی به کار می گیرد. بعلاوه چنانچه در خصوص مطالعه کتاب خداوند الموت اشاره کرده اید، به نظر من بخشی از اهمیت مدون کردن اصول انقلاب ایدئولوژیک در اسنادی کردن آن برای نسل های آینده است. یکی دو نسل آینده الزاما باید منابع قابل اعتنا و مستندی برای مطالعه فرقه مجاهدین در دست داشته باشند. همانگونه که امروز پس از گذشت قرن ها تنها از مجرای این اسناد تاریخی می توانیم شباهت های متحیرکننده گروه باطنیه و مجاهدین را دریابیم.
اهمیت دیگر این اقدام اطلاع رسانی درست درباره این معجون به کسانی است که خام اندیشانه و بواسطه ملاحظات سیاسی فراموش کرده اند که از چه ابزار خطرناکی برای مقابله و دشمنی با ایران استفاده می کنند. در بیانیه اخیر وزارت امور خارجه به این موضوع اشاره شده است. به نظر می رسد علیرغم این اشارات، عموم غربی ها نسبت به کنه و ماهیت خطر فرقه ای مجاهدین اطلاع درستی ندارند. فراخوان من در موضوع مدون کردن بندها و اصول انقلاب ایدئولوژیک در راستای درک و اهمیت همین ضرورت ها است. در این راستا حتی پیشنهاد ترجمه و برگردان کتاب نیابتی به زبان انگلیسی را مطرح کردم. اصرار من به شما و سایر اعضای جداشده، صاحب نظران و منتقدین به مطالعه این کتاب از این باب است که برگردان این کتاب بدون هیچ تحلیل و موضع گیری و نقدی فی النفسه می تواند غربی ها را نسبت به ماهیت فرقه ای مجاهدین به میزان قابل توجهی متقاعد کند. در ظرف و محتوای جامعه غرب این کتاب یک مانیفست بر علیه همه آموزه ها و مولفه های لیبرالیسم است. بعلاوه اینکه به مخاطب خود بی پرده و سرراست می گوید که به دنبال چه و چگونه هستند. من علاقه دارم با احتساب اهمیت این موارد یکبار دیگر درباره ضرورت درخواستی که از شما و سایر جداشدگان نموده ام، نظر خود را برای من بنویسید. کتاب شما بخوبی مرا نسبت به توان منحصر شما در این خصوص متقاعد کرد. امیدوارم به مرور در رابطه با کتابتان و مواردی از جمله نشست های مربوط به انقلاب ایدئولوژیک، روش های روحی، روانی، بخصوص چکاب آزمایشگاهی رجوی در مورد بند ج (آزمایش ادرار و…) و زمان نشست ها که در جایی اشاره کرده اید سه شبانه روز بدون وقفه ادامه داشت، بیشتر مکاتبه کنیم. آیا به نظر شما این موضوعات نیازی به طرح و بحث بیشتر ندارد.
یقین بدانید سطر سطر کتابتان برای آدم های معمولی و عادی که در یک جامعه آزاد و بدون بند و زنجیرهای تشکیلاتی زندگی می کنند نه تنها قابل هضم و حتی باور نباشد که آنها را برآمده از دل یک توطئه حساب شده و یا در خوش بینانه ترین حالت توهم قلمداد کنند. اخیرا نامه ای با امضای الف – پناهنده دریافت کرده ام که طی آن ادعا کرده شما اگاهانه از تعامل و پرداختن درباره بحث انقلاب ایدئولوژیک و همچنین خوانش و اظهار نظر درباره کتاب نیابتی طفره می روید. من این ادعا را باور ندارم و در جستجوی دلایل آن هم نیستم. اما کماکان علاقمندم شما را نسبت به اهمیت این قضیه متقاعد کنم. مطالب دیگری در نامه تان قابل اشاره و توضیح بود که به دلیل مطول شدن نامه امیدوارم در مکاتبات آینده به آنها بپردازم. موفق باشید و امیدوارم نظر نهایی تان را درباره درخواست اینجانب بنویسید. ضمن اینکه مرا از دریافت و مطالعه کتاب نیابتی نیز بی خبر نگذارید. در ضمن اگر برایتان مقدور است به بخشی از منابعی که در موضوع شورای ملی مقاومت از آنها استفاده کرده اید، نیازمندم. اگر در این خصوص مساعدت کنید سپاسگزارتان خواهم بود.
بهار ایرانی، سایت مجاهدین دبلیو اس، سی ام می 2007