چند روز قبل دستگاه تبلیغاتی فرقه رجوی خبر فوت یکی از اعضا به نام ابراهیم سعیدی را منتشر کرد. علت مرگ بیماری جانکاه عنوان شد که احتمالا منظور بیماری سرطان بوده است. واقعیت این است که در این فرقه بیماری بیداد می کند و هر از چندگاهی خبر مرگ یکی از اعضای گرفتار اعلام می شود. زیرا رجوی ها برای اعضای فرقه ارزشی قائل نیستند. تمام هم و غم آنها این است که این اعضا زنده از تشکیلات فرار نکرده یا جدا نشوند. زیرا در آن صورت حقایق را فاش خواهند کرد.
تا هنگامی که اعضای فرقه در عراق بودند، رجوی ها مدعی می شدند که علت فوت اعضای بیمار، کارشکنی دولت عراق است – اگرچه برای اعضای فرقه کاملا واضح بود که این دروغی بیش نیست و رجوی ها از ترس فرار، اعضا را نزد پزشکان عراقی نمی فرستند – اما اگر همین دروغ را هم ملاک قرار دهیم خواهیم دید از سال 1395 که کلیه اعضای فرقه به آلبانی رفته و در آنجا مستقر شده اند، تا امروز که قریب به 6 سال از آن گذشته است، نه تنها میزان مرگ و میر اعضا در فرقه رجوی کم نشده است بلکه همواره سیر صعودی داشته است. دلایلی که برای مرگ اعضا در آلبانی از سوی فرقه اعلام شده اساسا سرطان و سکته بوده است.
چرا این همه سرطانی و این همه سکته در این فرقه وجود دارد؟ با توجه به اینکه خانواده در این فرقه حرام و ممنوع بوده و به ندرت اعضا با هم نسبت خانوادگی دارند، علت سرطان نمی تواند ارثی و ژنتیک باشد. همچنین با توجه به عدم استفاده اعضا از مواد الکلی، این عامل هم منتفی است. پس عامل اصلی چیست؟
عامل اصلی بی شک زندگی ماشینی در یک محیط بسته، استرس زا و پر فشار است. عامل این همه بیماری و مرگ و میر، بیگاری کشیدن مستمر از اعضای فرقه است. تقریبا برای نزدیک به 4 دهه است که اعضای فرقه در یک محیط بسته زندگی می کنند و به ندرت امکان بیرون رفتن از مقر فرقه را دارند. قریب به 4 دهه است که اعضای فرقه هیچ تفریحی ندارند و بجای آن هر روز باید در نشست های استرس زایی به نام عملیات جاری شرکت نموده و مورد تفتیش عقاید قرار بگیرند. حدود 40 سال است که از داشتن خانواده، همسر و فرزند محروم شده اند.
سالیان طولانی است که آنها با کسی خارج از فرقه ارتباط نداشته و حتی از برقراری ارتباط و انجام ملاقات با اعضای درجه یک خانواده خود ممنوع و محروم شده اند. برای چند دهه، اعضای فرقه تحت یک مغزشویی مستمر، باید همه را دشمن بدانند تا جایی که حتی پدران و مادران پیری که برای ملاقات فرزندان خود به درب قرارگاه اشرف مراجعه می کردند، با توهین و پرتاب سنگ مورد حمله قرار می گرفتند. نزدیک به 40 سال است که اعضای فرقه باید روزانه علیه همدیگر گزارش نوشته و در نشست ها علیه هم موضع گیری کنند. برای سالیان بسیار طولانی آنها در حال تحقیر شدن و خرد شدن شخصیت شان در تشکیلات فرقه هستند به حدی که حتی افکار جنسی خود را مجبورند در نشست هایی تحت عنوان غسل هفتگی در حضور جمع بخوانند.
اعضای فرقه از داشتن تلویزیون و رادیو محروم بوده و نمی توانند به آنها دسترسی داشته باشند. داشتن رادیو در فرقه رجوی جرم بوده و تلویزیون نیز تنها در سالن های عمومی و به صورت مدار بسته وجود دارد که برنامه های انتخابی از سوی سران فرقه را در زمان صبحانه، نهار و شام پخش می کند.
به عکس های ابراهیم سعیدی توجه کنید. ببیند رجوی با ایجاد محدودیت های بیشمار و مناسبات فرقه ای که بیماری در آن به رسمیت شناخته نمی شود، وی را به چه روزی انداخته بود.
اگر ابراهیم سعیدی و امثال او که هنوز در فرقه رجوی گرفتار هستند، امکان این را داشتند که:
– با خانواده خود دیدار داشته و با آنها در تماس مستمر باشند.
– طبق شرع، عرف و قانون ، همسر و فرزند داشته باشند.
– برای تفریح و گردش به خیابان رفته و در پارک قدم بزنند یا در بازار گشته و به سینما بروند.
– با خانواده یا دوستان گهگاهی به رستوارن بروند.
– برای تماشای یک مسابقه ورزشی به استادیوم بروند یا آن را از تلویزیون نگاه کنند.
– ارتباط سالمی در شبکه های اجتماعی با دوستان و اقوام خود داشته باشند.
– کسی برای شان تعیین تکلیف نکند که بیمار هستند یا نه – در فرقه رجوی وقتی عضوی می گوید بیمارم، مسئولین فرقه حرف او را نمی پذیرند و می گویند که برای فرار از کار یا تنها بودن خودش را به بیماری می زند. بخصوص اگر این بیماری قابل مشاهد نباشد، مانند سر درد یا سوزش معده و . . . در نتیجه با همان حال آن عضو را برای انجام کارهای اجرایی می برند. چون رجوی ابلاغ کرده بود که “مجاهد بیمار نداریم”.
– هنگام بیمار شدن بلافاصله به دکتر مراجعه نمایند.
– هر روز تحقیر نشده و بدلیل نشست های مختلف دچار استرس نشوند.
آیا وضعیت آنها متفاوت نبود؟
آیا مرگ و میر در بین آنها کاهش نمی یافت؟
آیا سرطان تا این حد در بین آنها متداول و کشنده می شد؟
آیا تا این حد سکته در بین آنها رواج داشت؟
بی شک آنچه که می شد با آنچه که اکنون است تفاوت کیفی می داشت. بنابراین باید گفت رجوی ها عامدانه دست به کشتار اعضا می زنند تا مانع از جدایی آنها و افشای حقایق بشوند. برای همین هم مجرمند و باید جوابگوی جنایات خود باشند.
صالحی
بی شک گفته های آقای صالحی که روایت غم انگیزی از یک فرقه کاملا منسوخ شده و بدور از اجتماع می باشد ، همه خیانت های سران این فرقه نمی باشد و من در مورد بیماری عناصر فرقه و بخصوص امام وردی دوجی که اخیرا بدلیل سکته فوت نموده بود با تنی چند از جدا شده هایی که او را می شناختند صحبت نمودم که دقیقا گفته های اقای صالحی را بیان نمودند و گفتند که هر زمان امام وردی دوجی میگفت که مریض هست او را به کارهای سخت مجبور می کردند تا نکنه او تمرود کرده و دروغ گفته باشد که نهایتا نیز بدلیل فشارهای کاری سختی که به او تحمیل شد جان خودش را در راه هیچ و پوچ سرکرده خائن این فرقه از دست داد . در مورد خیانت سران فرقه رجوی به عناصر خود کتابها میتوان نوشت که تماما از روی اسناد و مدارک می باشد که نمونه زنده ان شیراحمد روز هست که بدلیل همین فشارهای عصبی و کارهای سخت اکنون بیمار می باشد و این در نزد پزشک ها ثابت شده است . سران فرقه منسوخ شده رجوی برای جان عناصر خود هیچ ارزشی قائل نبوده و تنها برای مرتفع نمودن هوس های خودشان از آنها استفاده می کنند و دیگر هیچ