اگر نوشتن مقاله علیه مجاهدین انسان را جانور می کند و همکاری با وزارت اطلاعات است این اتهام و دگر دیسی شامل حال تمام کسانی که علیه مجاهدین قلم می زنند می شود.
معنی این که شما نمی پذیرید که مجاهدین فدای جمهوری اسلامی شوند؟ این است که مجاهدین را حتی یک اپسیلن از رژیم بهتر می دانید…اگرمعادله را عکس کنیم و نخواهیم که مجاهدین فدای رژیم شود پس باید رژیم فدای مجاهدین شود. یعنی که مجاهدین جایگزین رژیم گردد و قدرت را بدست گیرد (برگرفته از ایران گلوبال)
.
.
آقای دکتر احمد پناهنده با سلام
مقاله شما را در ایران گلوبال تحت عنوان "پاسخ به چند پرسش" خواندم و از بیانات شما در شگفت شدم.
جنابعالی از عنوان دکتر برای خود استفاده نموده اید من نمی دانم در چه رشته ای دکترا دارید امیدوارم که دکتر حقوق نباشید که شگفتی من را دو چندان می کند.
شما با چه مدرک و دلیلی این چنین محکم و صریح و قاطع اعلام می کنید که جدا شدگان با وزارت اطلاعات رژیم در ارتباطند مگر خود شما که علیه مجاهدین مقاله نوشته اید و یا می نویسید با وزارت اطلاعات در تماس هستید و یا از او خط می گیرید؟
اگر نوشتن مقاله علیه مجاهدین انسان را جانور می کند و همکاری با وزارت اطلاعات است این اتهام و دگر دیسی شامل تمام کسانی که علیه مجاهدین قلم می زنند می شود.
این اتهام را شما از کجا آورده اید آیا خود شما سازمان اطلاعات و تحقیقات دارید که به این خبر دست یافته اید یا آن را از مجاهدین به عاریت گرفته اید؟ اگر منبع خبری شما مجاهدین است لابد که آنها را قبول دارید پس چگونه می گوئید "من هیچ سنخیتی با مجاهدین ندارم؟
اتهامات شما علیه جدا شدگان با اتهامات مجاهدین چه تفاوتی دارد؟
شما با کدام صلاحیت در موضع قاضی نشسته اید و حکم صادر می کنید. آیا این معنی دمکراسی و پایبندی به اخلاق و منش انسانی است؟
نمی دانم می دانید که این نوع بیانات علیه شهروندان اروپائی تا زمانی که مدرک محکمه پسندی نداشته باشید جرم محسوب می شود یا نه؟
تأسف دوم من به بخش دیگری از مقاله تان است که اظهار فرموده اید "اما در کنار این صراحت اعلام می کنم که این قلم در هیچ شرایطی نمی پذیرد که سازمان مجاهدین را فدای ِ جمهوری اسلامی کنند و همچنین افراد جدا شده از این سازمان را که هم اکنون تحت نام های مختلف با وزارت اطلاعت جمهوری اسلامی همکاری می کنند، محکوم می کنم و انزجار دل آزار خودم را با صدای بلند نسبت به این جانوران ِ همکار ِ وزارت اطلاعات به گوش هموطنانم می رسانم."
معنی این که شما نمی پذیرید که مجاهدین فدای جمهوری اسلامی شوند؟ این است که مجاهدین را حتی یک اپسیلن از رژیم بهتر می دانید و در تقسیم بندی طیف نیروها از راست به چپ، مجاهدین از نظر شما در سمت چپ رژیم قرار دارند. بنا بر این استدلال، شما باید در تضاد بین رژیم و مجاهدین حق را به مجاهدین بدهید و این با بخشی از مقاله شما که گفته اید "عملیات تروریستی این سازمان در هیچ دادگاهی قابل دفاع نیست و اگر شرایط دموکراتیکی پیش آید این سازمان بایستی به محاکمه کشیده شود و جواب خونهای ریخته شده ومتلاشی کردن خانوادها و اپوزیسیون را بدهد." در تناقض آشکار است.
شما از طرفی بدرستی خواهان محاکمه مجاهدین به جرم ریختن خونهای ریخته شده و متلاشی کردن خانواده ها و متلاشی کردن اپوزیسیون هستید که کم جرمی نیست و از طرف دیگر حاضر نیستید که مجاهدین فدای جمهوری اسلامی شوند.
من استفاده از لغت "فدا" در مقایسه بین رژیم و مجاهدین را مناسب نمی دانم زیرا برای یکی از طرفین دعوا مظلومیت و حقانیت می آورد و حال آنکه هیچکدام از دو نیروی متخاصم حقانیت ندارند.
اگر عمل مجاهدین خیانت به اپوزیسیون است و خانواده متلاشی کرده و خونهای به ناحق بزمین ریخته چه فرقی با عمل جمهوری اسلامی دارد؟ که شما نمی خواهید جناحی از یک ماهیت فدای جناح دیگری گردد. آیا اگر مثلا در جنگ قدرت بین رژیم بخشی از آن فدای بخش دیگری گردد عیبی دارد؟ اگر به لحاظ محتوائی مجاهدین را با بخش افراطی سرکوبگر و نظامی رزیم مقایسه کنیم چرا باید از فدا شدن مجاهدین نگران باشید؟
اگرمعادله را عکس کنیم و نخواهیم که مجاهدین فدای رژیم شود پس باید رژیم فدای مجاهدین شود. یعنی که مجاهدین جایگزین رژیم گردد و قدرت را بدست گیرد، در این صورت جواب تناقض گفته های خودتان را چگونه می دهید که از طرفی معتقدید مجاهدین یک نیروی "سکتاریستی و تروریستی و موضع بغایت تخریب گرایانه" است و از طرفی قبول دارید که حکومت را بدست گیرد؟
امیدوارم در نوشته های بعدی این نقیصه ها را بر طرف نمائید.
با احترام هادی شمس حائری
——————
متن نوشته احمد پناهنده:
پاسخ به چند پرسش
دکتر احمد پناهنده
در رابطه با سازمان مجاهدین با اینکه چند سالی از جوانسالارترین عمرم را در آن تلف کردم، باید بگویم که هیچ سنخیتی با آن ندارم و این سازمان تا امروز نشان داده است که حاضر نیست از مواضع به غایت تخریب گرایانه، تروریستی و سکتاریستی خود کوتاه بیاید و از نظر من این سازمان را با این مواضع بایستی به حال خود رها کرد تا در چنبر ایزولاسیون هر چه در دل تنگشان دارند بالا بیاورند تا شاید شفاء پیداکنند.
مقالات منتشر شده اخیرم سبب ساز ابهاماتی در ذهن هموطنام گردید و در این باره سئوالاتی از طریق ایمیل برایم فرستاده شد و بعضأ آن را بطور شفاهی با من مطرح کردند که لازم می بینم جمعبست آنها را در یک نوشته به اطلاع همگی برسانم.
هر چند صحبت کردن پیرامون این سئوالات در حد یک نوشته نمی تواند همه جانبه باشد اما به قدر رفع تشنگی کافی است.
بسیاری از هموطنان مایل هستند بدانند که نظرم در مورد سازمان اکثریت و سازمان مجاهدین چیست؟
به نظر می رسد طرح چنین سئوالی آن هم از این قلم، بی مورد و یا حداقل از روی عدم مطالعه روی مقالات انتشار داده شده این قلم باشد. اما برای زدودن هرگونه ابهامی در اذهان، بار دیگر بطور شفاف و زلال آن را در معرض قضاوت همگان می گذارم تا افکار و اندیشه ام در این باره برای آنانیکه تاکنون نفهمیده بودند، روشن شود.
در رابطه با سازمان اکثریت باید بگویم که من آن مقطع ِ همکاری با جمهوری اسلامی را لکه ننگی می بینم که تا ابد بر پیشانی تصمیم گیرندگان این سازمان، داغ شده است و جای هیچ گونه دفاع و ترحمی نیست. اما همین سازمان در دوره متأخرتر با نگرش به خود و عملکرد ِ سیاه وننگینشان، بخشأ و یا بطور منفرد با دور شدن از جمهوری اسلامی توانستند تا حدی نسبت به مواضع ضد انسانی و ضد ایرانی خود جبران مافات بکنند. اما هنوز راه درازی در پیش دارند تا پوست بیاندازند و به ایران در تمامیتش فکر کنند.
ولی در رابطه با سازمان مجاهدین با اینکه چند سالی از جوانسالارترین عمرم را در آن تلف کردم، باید بگویم که هیچ سنخیتی با آن ندارم و این سازمان تا امروز نشان داده است که حاضر نیست از مواضع به غایت تخریب گرایانه، تروریستی و سکتاریستی خود کوتاه بیاید و از نظر من این سازمان را با این مواضع بایستی به حال خود رها کرد تا در چنبر ایزولاسیون هر چه در دل تنگشان دارند بالا بیاورند تا شاید شفاء پیداکنند.
به صراحت می گویم که عملیات تروریستی این سازمان در هیچ دادگاهی قابل دفاع نیست و اگر شرایط دموکراتیکی پیش آید این سازمان بایستی به محاکمه کشیده شود و جواب خونهای ریخته شده ومتلاشی کردن خانوادها و اپوزیسیون را بدهد.
کما اینکه سازمان اکثریت هم باید آن مقطع همکاری با جمهوری اسلامی را در دادگاه حقیقت یاب پاسخ دهد.
اما در کنار این صراحت اعلام می کنم که این قلم در هیچ شرایطی نمی پذیرد که سازمان مجاهدین را فدای ِ جمهوری اسلامی کنند و همچنین افراد جدا شده از این سازمان را که هم اکنون تحت نام های مختلف با وزارت اطلاعت جمهوری اسلامی همکاری می کنند، محکوم می کنم و انزجار دل آزار خودم را با صدای بلند نسبت به این جانوران ِ همکار ِ وزارت اطلاعات به گوش هموطنانم می رسانم.
و اما در مورد پیشینه این دو سازمان باید بگویم که هردوی آنها یک سازمان تروریستی بودند و در خون تولد یافتند و تا وقتی که زنده بودند می کشتند تا کشته شوند. از این جهت، آن زمان که دستگر شدند و به زندان رفتند از نظر من به هیچ عنوان زندانی سیاسی نبودند بلکه یک مشت تروریست بودند.
جا دارد اضافه کنم که از همه ایراندوستان بخواهم با آن بخش از سازمان اکثریت که هم اکنون با جناحی از جمهوری اسلامی همکاری می کنند و مبارزه می کنند که اپوزیسیون واقعی نابود شود تا بلکه جمهوری اسلامی ابقا شود، مثل جمهوری اسلامی برخورد کنند زیرا آنها از نظر ماهیت با جمهوری اسلامی هیچ تفاوتی ندارند.
در مورد به اصطلاح گروههایی چون اقلیت، راه کارگر، پیکار و و و باید بگویم که چون این گروهها در پارامتر سیاسی ایران محلی از اعراب ندارند، قلمم را با نام آنها آلوده نمی کنم.
در پایان:
در جواب سئوال هموطنی که مایل بودند نظرم را در مورد چهار چوب ارضی ایران بدانند، باید بگویم، همانگونه که بارها نوشتم " ایران یک کشور و یک ملت است " و هر که بخواهد تحت نام " حق تعیین سرنوشت و تقسیم ایران به جند ملت و یا نام فدرال ایران را تکه پاره کنند از نظر من ایرانی نیستند هر چند در ایران به دنیا آمده اند و بدانند که این قلم تا آخرین قطره خونم در مقابل اینگونه تفکرات جدایی طلب می ایستم و از ایران در تمامیتش دفاع می کنم. زیرا در ایران کنونی، حدأقل از 25 قرن به این سو، تمامی اقوام متشکله آن در کمال صلح و آشتی در کنار هم مانده اند و یک تاریخ پر افتخار را آفریدند.
آری:
ایران کشوری است واحد که از اقوام مختلف با لهجه ها، زبان ها و حتی فرهنگ های گوناکون تشکیل شده است و در واقع یک ملت با موزائیک های رنگا رنگ، اما متقارن است. به عبارت دیگر حذف و یا برداشتن رنگی از تابلوی نقاّشی ایران، تقارن آن را به هم می ریزد و هارمونی دلنوازو چشم خوش گوار را از چشم دل و جان تاریخ بر می گیرد. با جان و دل در اینجا فریاد می زنم:
چنین مباد و چنین روزی ناید و عقیم باد چنین ایده و خواستی!
هادی شمس حائری، دوم ژوئن 2007