واکاوی دگردیسی فرقه مجاهدین خلق از بدو تاسیس تاکنون – قسمت اول

سازمان مجاهدین خلق بر اثر ضربه سال 1350 و دستگیری بنیانگذارانش دچار انحراف شد. رهبران سازمان را با ایدئولوژی اسلام شیعه دوازده امامی که هژمونی عقیدتی غالب مردم ایران بود پی ریزی کردند. با تحقیق و رجوع به جزوات و خط مشی ایدئولوژیک بنیانگذاران میتوان دریافت که اسلام روبنا و روکش قضیه میباشد و بنابر شرایط توده مردم ایران که مسلمان و شیعه میباشند میتوان گفت که به نوعی به سازمان تحمیل شد و از آنجا که سازمان برای پیشبرد اهداف خود در مبارزه به ساپورت اقشار جامعه نیاز داشت ناچار به تن دادن به این امر شد. زیربنا و پایه فکری مکتب سازمان کمونیسم با دکترین دیالکتیک ماتریالیستی می باشد و با اندک نگاهی به بیانیه ها و جزوات و نشریات و دفاعیات سازمان در آن روزگاران میتوان به این موضوع پی برد.

اگر بخواهم با صراحت و مشخص تحلیل کنم در آن زمان که اکثر گروههای مارکسیستی و چپ اعلام موجودیت کرده بودند بنیانگذاران سازمان پی به وجود یک پتانسیل عظیم از جوانان مذهبی بردند و روی آنها سرمایه گذاری کردند و اینچنین نطفه سازمان مجاهدین خلق بسته شد. در سال 1354 سازمان تغییر ایدئولوژی داد و ایدئولوژی مارکسیست را پذیرفت که به جز اعتراض اندک، اعضا جملگی خط مشی سیاسی و مبارزاتی جدید را پذیرفتند. گذشته از تحلیل ها و موضع گیری هایی که میراث خوران بعدی سازمان ابراز داشتند مانند اینکه رهبران در زندان بودند، کودتا بود، توطئه ساواک بود، پتانسیل بالقوه در خود ایدئولوژی سازمان نهفته بود که حالا بالفعل شده بود و چرا مقاومتی از طرف اعضا صورت نگرفت؟ چونکه از روز نخست اطاعت و فرمان پذیری کورکورانه و تحمیق از بالا به پایین به آنها آموزش و القا شده بود. نکته دیگر اینکه فرقه ها در اثر بقا و زندگی مخفی و قطع ارتباط با دنیای خارج از تشکیلات مورد نقد جامعه قرار میگیرند و از پویایی و به روز شدن محروم میشوند و در حصارهای دگماتیسم تئوریک فرو میروند و در توهم القا شده تفکر پیشتاز غرق میشوند.

از آن سو رهبر خودخوانده جدید سازمان در زندان عرض اندام می کند. او هم از این قاعده مستثنی نیست. نامبرده هم سنگ بنای فکری اش مارکسیست لنینسیم میباشد. مسعود رجوی در مواجهه با مذهبیون انقلابی که سازمان را به علت مارکسیست شدن طرد کرده اند به نیروهایش میگوید مرزبندی واقعی مبارزه بین با خدا و بی خدا نیست. مرز بین استثمار شونده و استثمار کننده میباشد. تضاد اصلی ارتجاع و اسلام سنتی میباشد نه چپ! و همه مسائل را با جهان بینی مارکسیستی تجزیه و تحلیل میکرد. اسلام چپ مارکسیست است. کما اینکه در آینده در سرفصل سی خرداد و تمرکز نیروها در منطقه کردستان و در پادگان اشرف عراق با چپ ها و چریک های فدایی اقلیت متحد شد.

اگر پازل ها را کنار هم قرار بدهیم همگی آنها اپورتونیسم میباشند. ازضربه 54 به سال 64 می رویم یعنی 10 سال بعد. در 30 خرداد 64 مسعود رجوی همسر همرزم مبارزاتی اش مریم قجر را به همسری خود در می آورد و نام آن را انقلاب ایدئولوژیک میگذارد و در 26 مهر 1368 ابلاغ همگانی میکند که همه کادرها و اعضاء بلاجبار همسرانشان را طلاق اجباری بدهند. تصورات ذهنی جنسی جایگزین مسائل سیاسی و استرتژیک میشود. شکستن و خرد کردن و تحقیر فردی با اعتراف به گناه جنسی سیاق ثابت کادرها و نیروها در تشکیلات میگردد. گذشته از ژست بیرونی که در فضای مجازی و محافل بیرونی خود را پایبند شعائر نشان میدهند در آموزش های درون سازمانی باز هم زیر بنا مارکسیستی میباشد.

کتاب تبیین جهان مسعود رجوی معتقد به تکامل اجتماعی بر پایۀ ماتریالیستی میباشد. اقتصاد به زبان ساده محمود عسگری زاده و کتاب متدلوژی شناخت محمد حنیف نژاد نیز به همین منوال است. حتی عده ای علنا در جمع اعلام کردند با وجود عملیات جاری و انقلاب ایدئولوژیک، مناسک و شعائر نیاز نداریم و متد تدوین شده رجوی را کتاب قرآن مجاهدین خلق وانمود می کردند و اعتقاد داشتند پشت سر برادر مسعود به بهشت می رویم. یا در سر فصل سین آ نماز دیجیتالی مرسوم و باب شد و این بار هم به مانند سال 54 کسانی بودند همانند شریف واقفی و صمدیه لباف که به کودتا و فرصت طلبی سران و سرکردگان سازمان اعتراض کنند و زیر بار این انحطاط نروند و سران سازمان در دخمه های پادگان اشرف بزعم خودشان با خاطری آسوده به شکنجه جسمی و هیستریک اعضاء مخالف و ناراضی مبادرت نمودند.

با یک واکاوی در احوال فرقه مجاهدین خلق بدرستی می توان به علت اصلی این انحرفات و منشا این دگردیسی بنیادین پی برد. در سال 57 همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران که به یمن خون شهدا بدست آمد، مسعود رجوی به همراه تعداد دیگری از باقیمانده های اعضای سابق از زندان آزاد شدند و با بازگشایی دفاتر مجاهدین خلق در سراسر کشور اقدام به فعالیت نمود. رجوی که به لحاظ خصوصیات فردی و اخلاقی بشدت قدرت طلب و رویای رهبری را در سر می پروراند از همان ماههای اول بنای مخالفت و تخریب رهبران انقلاب و دولت جدید را بنیان گذاشت. وی با اتخاذ مواضع چپ با پز ترقی خواهی رهبران و دولت جدید برآمده از انقلاب را سازشکار و وابسته به امپریالیزم آمریکا نامید و خود را در اذهان عمومی پرچمدار مبارزه با امریکا وانمود می کرد. رجوی خواهان تسویه حساب خونین اعضای ارتش شد و عناصر ارتشی را کلا ضد خلقی تبلیغ می کرد. در جریان تصرف سفارت امریکا توسط دانشجویان معروف به پیرو خط امام خواهان محاکمه و مجازات تمامی پرسنل سفارت به جرم جاسوسی بود و مواضع خیلی تندتر از دانشجویان اتخاذ می کرد. در آن مقطع که بدلیل جو اختناق سالهای گذشته افکار عمومی جامعه شناخت کافی از رجوی نداشتند وی موفق شد با تبلیغات و شعارهای هیستریک و اغواگرایانه و ترویج جو هیجان در فضای ملتهب جامعه بخشی از جوانان را با ادعای شعارهای آزادی و عدالت اجتماعی و مبارزه با امپریالیزم امریکا بخود جلب نماید. مسعود رجوی در منتهای دوگانگی در ظاهر خود را همسو با رهبر انقلاب آیت الله خمینی نشان می داد و در تبلیغات خود ایشان را پدر خطاب می کرد ولی در پنهان برای رویارویی و فراهم کردن اقدام براندازی نقشه می کشید این مواضع دوگانه وی باعث شد از طرف مردم ایران منافق نامیده شوند و در نهایت در سی خرداد سال 60 رجوی چهره واقعی خود را نشان داد و با اعلام مبارزه مسلحانه در مقابل مردم ایران قرار گرفت.

ادامه دارد
داریوش قنواتی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا