مریم رجوی در بحث حقوق بشر چنان خود را به در و دیوار می کوبد که گویا تمام زندان ها و شکنجه ها بر علیه اعضای ناراضی درون تشکیلاتشان را فراموش کرده است. خانم رجوی واژه حقوق بشر از نظر شما چه مفهومی دارد؟ کاری به آنچه بر زبان می آورید ندارم چراکه هم من و هم شما به خوبی واقفیم که فقط و فقط دروغ است و چرندیات و در جهت فریب اذهان عمومی. اما واقعا در درون خود به این فکر کرده اید که حقوق بشر چه مفاهیمی در خود دارد؟
من بعنوان یک شاهد عینی ، در سال 1376 شش ماه را در زندان اسکان در ضلع جنوب شرقی اشرف در زندان انفرادی و بدون هواخوری و اجازه مطالعه و… در حبس گذراندم. اگر خودم آن شرایط سخت را تجربه نمی کردم، شاید دروغ های گوبلزی مریم رجوی را باور می کردم.
شرایط آن زندان ها، در اشرف یک روز برایم خیلی سخت تر از روزهای قبل شده بود، ماهها بود که هیچ همدمی نداشتم واز سوراخ کوچک صفحه ی آهنی ، جوش خورده به میله های پنجره بیرون را نگاه می کردم. سوراخ بقدری ریز بود که وقتی چند ثانیه از آن بیرون را نگاه می کردم، سردرد و چشم درد می گرفتم، چون فشار زیادی حس می کردم . این تمام تفریح من در طول روز بود. من تغییر فصل را از سبز شدن علف های ریز روی زمین بعد از باران های پائیزی در عراق را از آن سوراخ کوچک می دیدم که رشد می کردند و گل های کوچک زرد رنگی از آن جوانه می زد، من حق صحبت حتی با زندانبانانی که برایم آب و غذای مختصری می آوردند را نیز نداشتم. مثل یک حیوان با من برخورد می شد،. غذا را جلوی من می انداختند و با نگاههای غضب آلود – گویا که مسبب تمام جدائی ها و حسرت بدلی های آنان من بودم – مرا ترک می کردند. روی درب سلول بیش از 5-4 قفل زده بودند گویا که جنایتکارترین زندانی جهان در این سلول زندانی است. شاید هم بود، آخر می دانید من جنایت بسیار بزرگی مرتکب شده بودم، من خیلی انسان حق ناشناسی بودم! من به رهبری مقدس مجاهدین خیانت کرده بودم. من خیلی حق ها را ناحق کرده بودم، من اکنون که در آن سلول زنده بودم، فقط و فقط به لطف رهبری بوده است!
جرم من چه بود؟ آیا می دانید؟ می دانید من را به چه جرمی شش ماه در سلول انفرادی مجاهدین انداختند و شکنجه کردند؟
من درخواست داده بودم نامه ام را به مادر پیرم برسانند!
من درخواست داده بودم که به مادر سالخورده ام ، یک زنگ بزنم.
من سئوال کرده بودم که چرا این انقلاب ضرورت سرنگونی است ؟
من سئوال کرده بودم که چرا نباید به گذشته ام فکر کنم؟
من سئوال کرده بودم آیا می توانم یک غلط کردم بگویم و این سازمان را با احترام ترک کنم؟
من دلم برای خانواده ام تنگ شده بود.
من درحسرت شنیدن صدای تک تک اعضای خانواده ام ، پرپر می شدم.
من دلم از این همه حصار و سیم خاردار در اطرافم گرفته بود.
بخدا من ، حتی یک نافرمانی کوچک هم نکرده بودم.
من هیچ بی احترامی به مسئولم نکرده بودم.
من هیچ …
ولی آنها ، در آن 6 ماه مثل یک حیوان با من رفتار کردند. نه، مثل یک حیوان هم نه چون حیوان هم به اندازه خودش آزادی دارد اما من هیچ گونه آزادی و کلا هیچ حقی نداشتم.
راستی خانم مریم رجوی ، این حقوق بشری که مدام از آن دم میزنید را کمی خرج اعضای دربند خود کنید تا لااقل مینیممی از افاضات تان راست باشد.
خانم رجوی بااین سوابق درخشان وبا آنچه من خودم در تشکیلاتتان شاهدش بوده ام، لطفا دست از سر مردم ایران بردارید و اگر هم جدیداً معنای حقوق بشر را درک کرده اید ان را خرج اعضای گرفتار در مناسبات فرقه تان بکنید.
محمدرضا مبین، عضو نجات یافته از فرقه ی ضدبشری رجوی