رجوی های در گل مانده بعد از دریافت ضربات استراتژیکی همچون سقوط ارباب و بزرگترین حامی شان یعنی صدام، خلع سلاح و خلع لباس، جداشدن دسته دسته اعضای فرقه، حضور خانواده ها در پشت درب اشرف و در نهایت اخراج از عراق، آنقدر بیچاره شدند که تنها به وساطت آمریکایی ها، با خفت و خواری در چند هزار کیلومتر دور از ایران و در فقیرترین کشور اروپایی یعنی آلبانی امکان استقرار یافتند. و البته با انبوهی تعهدات و امضاها به اربابان جدید که بی شک بعدها افشا خواهند شد.
این ضربات استراتژیک آنچنان بر فرقه رجوی اثر کرده که حالا بعد از گذشت چند سال، اگر چه در حرف گزاف گویی هایی درباره جنگ با حکومت ایران دارند اما در عمل بر همگان ثابت شده که جنگ آنها با جداشدگان است. هر چند این جنگ ناشی از بحران های درونی این فرقه و روش های غیر انسانی و دیکتاتوری حاکم بر مناسبات این فرقه است که خود به خود اعضای ناراضی را تولید می کند و به دنبال سرکوب این نارضایتی، اعضا از این فرقه جدا می شوند. اما این جنگ نشان می دهد که رجوی ها تا چه میزان ناتوان و همچون سن خودشان و دیگر مسئولین و اکثر اعضای فرقه، فرتوت و از کار افتاده هستند.
رجوی که کینه جویی یکی از ویژگی های غیر انسانی او می باشد، از خانواده ها و جداشدگان کینه ای عظیم به دل دارد چرا که آنها با یاری و همدلی با هم، ضمن آن که باعث افشای حقایق پشت دیوارهای تشکیلات فرقه رجوی ها شدند، یک عامل اصلی در اخراج این فرقه از عراق و در نتیجه نجات جان اعضای باقیمانده شدند که هر یک به صورت یک بمب ساعتی برای رجوی ها هستند و در صورت جدایی می توانند حقایق جدیدتری را درباره رجوی ها افشا کنند. طبعاً رجوی ها دوست داشتند این اعضا را به کشتن داده تا هم جلوی انفجار این بمب گرفته شود و هم از مرگ آنان سوء استفاده نمایند.
رجوی ها که ناتوان از جنگ با حکومت ایران شده اند، دنبال جبهه ای هستند تا در آنجا با برپا کردن گرد و خاک، این ناتوانی را بپوشانند. با توجه به کینه رجوی ها از خانواده ها و جداشدگان، آنها در خیال خام خود گرد و خاک کردن را در جنگ با جداشدگان جستجو می کنند تا با یک تیر دو نشان بزنند. هم کینه خود را خالی کرده و هم خودی نشان بدهند. به این دلایل است که به شکلی وحشیانه به خانواده ها و جداشدگان حمله می کنند.
از سوی دیگر رجوی ها با تمام وجود از خانواده ها و جداشدگان وحشت دارند و می دانند اگر پای خانواده ها به آلبانی باز شود، موج عظیمی از عواطف در درون اعضای گرفتار برانگیخته شده و همان ضربه جانانه که در عراق خوردند را باز هم خواهند خورد و ریزش نیرو از آنچه اکنون در جریان است بیشتر و بیشتر خواهد شد.
رجوی ها از انجمن آسیلا و انجمن نجات می ترسند و حضور و ورود هر جداشده ای را در کشور آلبانی معادل نابودی خود می پندارند زیرا آن را گامی در مسیر حضور خانواده ها در آلبانی می دانند.
اما آنچه در دنیای واقعی رخ می دهد نشان داده که خانواده ها و جداشدگان موفق تر بودند زیرا آنها بر روی حقیقت و انسانیت سوار هستند و این عوامل را می توان سرکوب کرد اما نمی توان از بین برد.
جنگ رجوی ها با جداشدگان که آخرین نمونه آن تلاش برای ممانعت از حضور خانم بتول سلطانی و آقای افشین کلانتری در آلبانی بود، بیانگر حقایق گفته شده در سطور بالاست. رجوی ها هر چند امروز با کمک سفارت آمریکا و پلیس آلبانی توانستند مانع از ورود این دو تن بشوند اما باید به یاد داشته باشند که روزی در عراق هم از پشتیبانی صدام و روزگاری هم از پشتیبانی نیروهای آمریکایی در عراق برخوردار بودند ولی سرانجام مستقیما رودروی خانواده ها و جداشدگان قرار گرفتند و نتیجه آن شد که بسیاری از اعضا جداشدند و در نهایت هم فرقه رجوی از عراق اخراج شد و جان اعضایی که گوشت دم توپ رجوی ها شده بودند نجات یافت.
تبلیغات فرقه رجوی و دادن اطلاعیه پشت اطلاعیه و اعلام پیروزی در ممانعت از ورود چند جداشده، حکم موفقیت “دون کیشوت” در شکست دادن آسیاب بادی به جای شوالیه ها را دارد و بیش از آن که علامت پیروزی آنان باشد، نشان از ذهن پریشان و اوضاع به هم ریخته درون تشکیلات رجوی هاست.
حقیقت این است که توطئه رجوی ها علیه انجمن آسیلا راه به جایی نبرد و خانواده ها بیش از پیش خود را به این انجمن نزدیک می بینند و این واقعیت را عیان نمود که انجمن آسیلا و جداشدگان در آلبانی تا چه حد وزنه ای سنگین و قابل اتکا برای خانواده ها و جداشدگان می باشند.
صالحی