اوج توهم رجوی در عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» و تسخیر تهران در مدت ۲ روز بود! رجوی وعده می داد که نیروهای مردمی به عنوان «سرباز صفر» آن سوی مرزها منتظرند تا به شما بپیوندند!
اگر صدام به رجوی اجازه تاخت و تاز در مرزهای غربی کشورمان بعد از آتش بس را داد نه به این امید که رجوی قادر به انجام کاری است بلکه می خواست از شر آنها خلاص شود چرا که تاریخ مصرف مجاهدین تمام شده بود و آنها بعد از جنگ هیچ کارآیی نداشتند.
شکست در عملیات موسوم به فروغ جاویدان شکست تمامی استراتژی های تولیدی رجوی تا آن زمان بود.
شکست عملیات نیروگیری در سال ۱۳۷۶، عملیات بر علیه مرزبابان ایرانی در سال ۱۳۷۲ و بازآغاز عملیات ترور به شیوه های ضد انسانی در سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۰ و خمپاره باران کور در برخی از شهرهای کشورمان نفرت مردم ایران از این فرقه تروریستی را دوچندان کرد.بدین ترتیب رجوی سالها خون ریخت و آدم کشت، ولی هرگز در جنگی بر علیه مردم ایران پیروز نشد.
شرایط بعد از شکست های مستمر رجوی در عملیات ترور و کشتار مردم بیگناه در داخل کشور و بسته شدن مرزهای زمینی برای هرگونه ماجراجویی جدید، ارتش او را به انزوا برد. از سال ۱۳۷۸ رهبران فاسد و بدنام مجاهدین به فضای مجازی روی آوردند تا آنچه را که در صحنه واقعی بدست نیاورده شاید در بازی های کامپیورتری البته آفلاین بدست آورد.
در راستای پیشبرد همین خط، مجاهدین انبوهی کامپیوتر را از خارج خریده و از طریق مرز اردن وارد عراق و سپس قرارگاه اشرف کردند.بعدها مریم در نشست های عمومی پُز میداد و می گفت می دانید که ورود کامپیوتر به عراق ممنوع است ولی ما توانستیم این کامپیوتر ها را خریده والبته به سختی وارد عراق کنیم. وی نوید می داد که به زودی تعداد را زیادتر نیز خواهیم کرد تا به هر دسته نظامی یک کامپیوتر برسد!
آموزش کامپیوتر برای تمامی اعضاء به سرعت در دستور کار قرار گرفت. سپس نرم افزارهای مختلف بازیهای جنگی کامپیوتری هم از بیرون خریداری و وارد ارتش رجوی شد.بدین ترتیب رجوی کامپیوترها را موقتاً هم شده جایگزین سلاحی کرد که سالها با آن به هر شکل ممکن سینه مردم ایران را شکافته بود.
سران مجاهدین همراه با زنان شورای رهبری این فرقه چه شور و فطوری داشتند. آنها که خود عقب مانده تر از بقیه اعضای سازمان بودند و هیچ از پیشرفت های دنیای بیرون خبر نداشتند. در اوج نادانی این نوع بازیها را برای آنچه که «عملیات سرنگونی» توسط این فرقه خوانده می شد ضرورری می دانستند!!!در حالیکه در دنیای واقعی این بازیها نوعی سرگرمی نوجوانان و جوانان محسوب می شد.
مریم رجوی در نشست های عمومی به اعضاء می گفت باید تمرینات زیادی بکنید تا برای مانور نهایی با حضور افسران ستادی ارتش عراق آماده شوید.
مریم رجوی با جدیت می گفت : باید در فرضیه های جنگی یک گردان در مقابل یک لشگر دشمن آرایش بگیرد. این یعنی جنگ صد برابر و سپس اعضای بی خبر از همه جا هم هورا می کشیدند و شادی می کردند! این تمامی داستان یک رهبر ابله با اعضای فریب داده شده بود. تا اعضای نگون بخت را در قرارگاه های به شدت قرنطینه شده با انواع شگردها مشغول نگه دارد.
اما آبروریزی برای مریم رجوی با شورای رهبری بی سوادش روزی بود که افسران ستادی عراق برای بازدید از مانور کامپیوتری باصطلاح رزمندگان مریم رجوی به قرارگاه علوی آمدند. این بازی از مانیتورهای بزرگی که برای همین کار در سالن کار گذاشته شده بود قابل رؤیت بود.
اما آنچه که حاصل این بازدید در آخر تمرینات کامپیوتری «رزمندگان ارتش آزادیبخش» رجوی بود اینکه فرمانده ستادی ارتش عراق رو به شورای رهبری مجاهدین کرد و گفت بازی خوب و سرگرم کننده ای بود میشه یک نسجه از این بازی را به من بدهید؟ می خواهم آن را برای بچه ام ببرم تا با آن سرگرم شود.
اکنون ۲۳ سال از آن تاریخ می گذرد. رجوی همچنان اعضای پیر و سالخورده و بیمار این فرقه در آلبانی که شب و روزشان در شیفت های ۲۴ ساعته در پشت کامپیوترها می گذرد را شلاق کش می کند که چرا سرنگونی را محقق نمی کنند؟!
نویسنده : سعید پارسا