نمایش ماهیت ضد مردمی سازمان مجاهدین خلق

غلامرضا شکری زمانی عضو سازمان مجاهدین خلق بود و با تمام وجود برای این سازمان فعالیت می کرد. یک روز بر اساس حق طبیعی هر انسانی، دیگر تمایل نداشت در عضویت این سازمان بماند، لذا تصمیم گرفت و خارج شد. اما در فرقه رجوی عضویت مادام العمر و خروج ممنوع می باشد. فرقه های مخرب کنترل ذهن استعفا و جداشدن را بالاترین خیانت می دانند و در فرقه رجوی طبق تأکیدات مکرر شخص مسعود رجوی مجازات این خیانت مرگ است.

در هر صورت غلامرضا شکری بر اساس توافقی که بین مجاهدین خلق با دولت آمریکا و دولت آلبانی و با کمیساریای عالی ملل متحد برای پناهندگان در ژنو صورت گرفته بود از سازمان مجاهدین خلق مستمری می گرفت اما بعد از مدتی شروطی از جمله جاسوسی از دیگران و نوشتن مطلب علیه دیگران در برابر او گذاشته شد که وی نپذیرفت و لذا مستمری اش به صورت غیرقانونی قطع گردید.

غلامرضا شکری با کار و تلاش و یافتن شغل مناسب توانست زندگی خود را در آلبانی سر و سامان بدهد و نشان دهد که بدون کمک مالی فرقه رجوی هم می تواند خود را تأمین نماید که البته این برای سران فرقه گران آمد چرا که او را برای عبرت دیگران در فقر و فلاکت می خواستند، لذا با صرف هزینه های گزاف و اعمال نفوذ فراوان برایش پاپوش های حقوقی دوختند. غلامرضا شکری از این آزمایش خطیر و این نامردمی سازمانی که روزی تمامی آمال و آرزوهایش را در آن می دید هم سربلند بیرون آمد و توانست به شغل و کار و زندگی خود ادامه دهد تا این که توانست بر اساس حق مشروع خود ازدواج نماید. ازدواج از نظر فرقه رجوی جرمی نابخشودنی است حتی اگر فرد مربوط دیگر عضو سازمان نباشد.

او برای جشن عروسی اش که روز جمعه 7 مرداد سال 1401 در محل انجمن حمایت از ایرانیان مقیم آلبانی (آسیلا) در تیرانا برگزار شد تعدادی از دوستان قدیمی از جمله بتول سلطانی و افشین کلانتری شهروندان آلمانی را هم دعوت کرده بود که آن ها هم از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق بودند.

فرقه رجوی که با هرگونه امور مربوط به زندگی معمولی از جمله ازدواج و جشن و ارتباطات خانوادگی و دوستی حتی برای اعضای جداشده خود مخالف است، وارد عمل شد و تمامی ظرفیت خود در آلبانی از سفارت آمریکا گرفته تا انواع و اقسام دستگاه های پلیسی را به کار گرفت تا با وارد کردن اتهامات تروریستی مانع ورود مهمانان این جشن عروسی به تیرانا شود.

آقای مرسولی با بتول سلطانی

بتول سلطانی زمانی عضو شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق بود و با تمام وجود برای این سازمان فعالیت می کرد. او به شوهرش و به فرزندانش که همگی آنها را از وی جدا کرده بودند عشق می ورزید و دیگر حاضر نبود مناسبات فرقه ای را تحمل کند، لذا از پادگان اشرف در عراق فرار کرد.

طی سه سال گذشته، هیچ خبری از بتول سلطانی نبود و او مشغول کار و زندگی خودش بود. او و دیگر دوستانش به راحتی می توانستند وارد آلبانی شوند و در جشن عروسی دوستشان شرکت کنند و برگردند. هیچ ضرری هم برای فرقه رجوی نداشت، اما چرا شاید داشت. هرگونه بارقه ای از زندگی و رسیدن خبر آن به داخل کاخ عنکبوتی مریم رجوی پایه های سست آن را به لرزه درمی آورد.

فرقه رجوی به دست خود کاری کرد تا نام بتول سلطانی و افشاگری های سابق مجدداً بر سر زبان ها بیفتند و خاطرات قبل زنده شوند. وقتی او وارد فرودگاه در تیرانا شد و با زنان فرقه رجوی روبرو گشت خود به خود دست به مقاومت زد و به مدت 72 ساعت بالاتری تب و تاب را برای فرقه رجوی به وجود آورد و بیش از پیش چهره خبیث این فرقه را نمایان ساخت.

همین موضوع باعث شد تا آلبانیایی هایی که با جداشدگان و آسیلا آشنا هستند بیشتر و بهتر به عمق ماهیت پلید و ضد بشری فرقه رجوی پی ببرند و همین موضوع باعث شد تا رئیس آلبانیایی آسیلا یعنی داشامیر مرسولی همراه با دخترش به عنوان مترجم شخصاً به سراغ بتول سلطانی و افشین کلانتری در آلمان بروند و از آنان دلجویی کنند و از بابت رفتار پلیس آلبانی عذرخواهی نمایند.

فرقه های مخرب کنترل ذهن از آنجا که در جهت مخالف روال عادی زندگی حرکت می کنند محکوم به شکست محتوم هستند. هیچ رهبر فرقه ای در دنیا عاقبت خوشی نداشته و هیچ فرقه ای راهش به سرانجام مطلوب نرسیده است. فرقه رجوی بار دیگر چهره ضد مردمی خود را در برابر چند جداشده که صرفاً می خواهند زندگی عادی خود را داشته باشند به نمایش گذاشت و به آن ها اتهام تروریستی زد، اتهامی که هیچ فرد مطلعی را فریب نداد. اتهامی که تنها زیبنده سران فرقه رجوی است.

عاطفه نادعلیان

خروج از نسخه موبایل