مرداد ماه گرم عراق و بی اهمیتی جان نفرات در فرقه رجوی

ما در قرارگاهی به اسم حبیب واقع در شهر بصره استقرار داشتیم. تابستان بصره مخصوصا مرداد ماه که به ماه خرما پزان معروف است بسیار گرم و داغ است. گرمای بصره بعضی اوقات به 55 درجه هم می رسید. در این هوای گرم یکان ما در بصره پروژه ساخت و ساز را انجام می داد. مسئولیت دایر کردن ساختمان ها با ما بود. کسانی که آنجا کار می کردند اکثراً بومی بودند و به آب و هوای بصره عادت داشتند. برای آن بندگان خدا هم در آن آب و هوا کار کردن سخت بود اما تحمل می کردند. برای ما اعضای سازمان که از شهرهای گرمسیری نبودیم واقعاً کار کردن در هوای بالای 50 درجه بسیار سخت و طاقت فرسا بود، اما ما هم چاره ای نداشتیم. باید در آن هوای بسیار گرم، بالای سر کارگرانی که کار می کردند می بودیم و کنترل می کردیم.

یکی از روزها که هوا بسیار گرم بود من گرمازده شدم. از شدت گرما بیحال شده بودم و به دکتر قرارگاه مراجعه کردم. دکتر تب مرا گرفت و بالای 40 درجه بود. سپس به پرستار گفت برو یک کلمن آب یخ بیار، کلمن آب یخ را روی سرم ریختند شاید تبم پایین بیاید. جالب این است مرا در همان وضعیت رها کرده و گفتند برو آسایشگاه استراحت کن تا حالت بهتر شود، خیلی اضطراب داشتم. یکی از دوستانم دید حالم خراب است مثل یک پرستار آمد بالای سرم از من مراقبت کرد. و خارج از امر تشکیلات، آنقدر پاشویه کرد که نهایتا بعد از دو روز حالم کمی بهتر شد و توانستم از جایم بلند شوم.

خواستم با بیان این خاطره این را بگویم که تشکیلات رجوی برای افرادش ارزش قائل نمی باشد. اگر من در همان حال می مردم برای آنها مشکلی نبود و به اسم شهید از خونم استفاده سیاسی می کردند. دکتر قرارگاه هم از سوی تشکیلات حسابرسی می شد. جرات نداشت برای افراد مریض استراحت بنویسد زیرا بعدش مورد بازخواست قرار می گرفت. به همین دلیل دکتر در درمانگاه مرا بستری نکرد بلکه روانه آسایشگاه کرد تا بعدش تحت حسابرسی قرار نگیرد.

واقعیت این است من شرایط بسیار بدی داشتم از گرما می سوختم اما متاسفانه در حالی که هر لحظه ممکن بود از دست بروم و در حالت نزار مرا رها کردند. مگر با استراحت گرمازدگی من رفع می شد. اگر آن دوستم نبود مطمئن بودم طاقت نمی آوردم.

رجوی گفته بود ما در مناسبات مریض نداریم. در بستر مرگ هم باشید باید بلند شوید کارتان را انجام دهید. وقتی رجوی صاحب چنین دیدگاهی است به طور یقین بقیه مسئولین هم از او خط و ربط می گیرند. به همین دلیل در نشست ها می گفتند هر کس به نام سر درد یا کمر درد می افتد و سر کار نمی رود، تمارض می کند. وقتی رجوی چنین دیدگاهی نسبت به افرادش داشت مسئولین حلقه به گوش وی نیز مجبور به اطاعت از فرمانهای وی می شدند چون آنان هم از خودشان اراده ای نداشتند. در داخل تشکیلات هیچ کس بدون اجازه مسئولش کار نمی کند کسی نمی تواند چهارچوبی که تعیین شده را دور بزند. برای پزشک هم همین بود. متاسفانه این قواعد و ضوابط غلطی وجود داشت و قیمتش را باید بدنه سازمان می داد .

گلی

خروج از نسخه موبایل