آیا دادگاههای رجوی صلاحیت رسیدگی به صحبت های منتقدان در تشکیلات را دارد؟ – قسمت دوم

ما را بیگناه به زندان بردند و محاکمه کردند

در قسمت قبل از مطلبی تحت عنوان: ” دست نوشته های منتشر ناشده از نخستین دادگاه علنی مجاهدین در بیدادگاه نظامی شاه…” که در سایت های رجوی منتشر شده است گفته شد، که از دست نوشته های پدر مسعود رجوی در دادگاه شاه بوده است، ما فرض می گیریم مستند است، اما …

دادگاههای شاه برای شما، در روز روشن و علنی بود، اما دادگاه ما شب از نیمه گذشته بود و با چشمان و دستان بسته به آن دادگاه برده شدیم و اصلا علنی نبود. صد رحمت به دادگاههای شاه خائن! رجوی ها در جنایت و ظلم و شکنجه و زندان انفرادی، روی همه را سفید کردند!

مرا 6 ماه بعد از آن دادگاه و خیمه شب بازی، به سلول انفرادی انداختند بی هیچ هواخوری و بی هیچ اجازه مطالعه و صحبت با کسی! فقط هر از چندگاهی نصفه شب ها، ساعت های دو و سه و گاها چهار نیمه شب، به اتاق بازجویی می بردند و دوباره سپتیک های خودشان را روی سرم تخلیه می کردند و مجددا به سلول انفرادی برمی گرداندند. در دادگاههای رجوی، دادستان اجازه صحبت می داد و رجوی هم صحبت می کرد، ما که اصلا در عراق هویتی برایمان متصور نبود که به ما اجازه صحبت هم بدهند.

این صحبت ها و این مستند سازی ها را برای کسانی بیرونی کنند که در مناسبات رجوی ها نبودند و جنایات بیشمار رجوی ها و مغزشوئی های ظالمانه را از نزدیک تجربه نکردند. در زندان های متعدد رجوی ها در خاک عراق ، که شمار آنها از عدد و رقم خارج است، با همه مخالفان مثل یک حیوان رفتار می شود، یا حتی دون تر از حیوان!

امروز اگر مسعود رجوی و عروسک خیمه شب بازی اش مریم رجوی، در منجلاب بدبختی ها و سیه روزی ها، دست و پا می زنند، از آه دل خسته و تنهای ما در زندان های انفرادی رجوی ها است، مسعود رجوی باید بداند همان خدایی که شاه را سرنگون کرد، رجوی ها را نیز بدین روز سیاه نشانده است که نوکری این و آن را می کنند، دادگاههای سال 79 و 80 رجوی در عراق ، همه از نمونه های نقض فاحش حقوق بشر است که مطمئنا روزی بدان ها، رسیدگی خواهد شد.

امروز در آلبانی هم، دادگاههای ظالمانه رجوی ها، برچیده نشده است و هر روز برای اعضای سازمان برگزار می شود، برای همین هم هست که حتی یک خبرنگار آزاد ، اجازه ورود آزادانه بدان محل را ندارد، مسعود رجوی و مریم عروسک خیمه شب بازی او، با دادگاههایش زنده است، مسعود رجوی با سرکوب های ممتد و بدون تعطیلی اش زنده است، مسعود رجوی با تفتیش عقاید زنده است، مسعود رجوی با سرکوب شدید روزانه و درون مناسباتی اش زنده است، وگرنه اگر یک روز جرات دارد، سکیوریتی های اطراف اشرف 3 را جمع کنند، دربهای اشرف 3 را باز بگذارند، ببیند آیا یک نفر عضو سازمان، در آن محل باقی خواهد ماند؟!

اما بساط ظلم و سرکوب رجوی ها ، بسان برف است در مقابل آفتاب تموز، لحظه به لحظه از عمر رجوی ها کاسته می شود و این در حالی است که رجوی فقط تماشاگر این نابودی و اضمحلال خواهد بود.

والدین مسعود رجوی

امروز اگر رجوی ها مستندات آنروز دادگاههای شاه را منتشر می کنند و بدان می بالند ، بهتر است مستندات زیر را نیز در پائین آنها بگنجانند که از زبان همان پدر و مادر مسعود رجوی است:

” مادر رجوی زن تنهایی بود و همیشه می گفت بر پدر حنیف نژاد لعنت که مسعود را کشید به این راه و ما پدر و مادرها را بدبخت کرد. من شب و روز به حنیف نژاد لعنت می کنم. من بچه ندارم، چند تا پسر دارم انگار که ندارم، اگر مسعود راست می گوید و مسلمان است رضایت پدر و مادر شرط است، من که از او هیچ راضی نیستم و همیشه نفرینش می کنم. راه او راه اسلام و خدا نیست و اسم او را جلوی من نیاورید. مادرش می گفت: مسعود پیش خدا مسئول است، اگر مسلمان است و این حرفها را می فهمد (حالا من بی سواد) او که سواد دارد، کوچکی و بزرگی را نمی فهمد، دلش برای من نمی سوزد، صبر و تحملم تمام شده است، این خر (مسعود) زندگی من را تباه کرد، من از او راضی نیستم، دل من شکسته است، او مسلمان نیست، هر کس من را می بیند مسعود را نفرین می کند به پدرش لعنت می فرستد، پدر و مادرهای سازمان نیز او را لعنت می کنند، او باید بیاید توبه کند، مسعود که یک خر بیشتر نیست، او را به این کارها چی؟ می خواهد بزرگی کند. و زندگی مان را از هم پاشید و برادرانش را نیز آواره و بدبخت کرد، من او را عاق کردم و شیرم حرامش باشد. وقتی کسی از اطرافیان نامی از مسعود می برد مادر مسعود می گفت اسم او را نبرید، دندان لقی بود، کشیدم وانداختم بیرون. آوارگی بچه هایم و ندیدن بچه هایم و تنهائیم همه اش تقصیر مسعود خیر ندیده است…”

پایان

فرید

خروج از نسخه موبایل