یازدهم مهرماه، مسعود رجوی که زنده و مرده اش معلوم نیست، پیامی صادر کرد و اطلاعیه ای داد؛ چه کند بینوا همین را دارد.
این بینوایی که فقط همین امکان پیام دادن را دارد سعی کرد که اعتراضات داخل کشور را تماماً به خودش و فرقه اش نسبت دهد، در این پیام برای بازار گرمی نزد ارباب و خودی نشان دادن، قبل از هر چیز به سلطنت و سلطنت طلب تاخته و حضور سلطنت طلبان در اعتراضات را توطئه جمهوری اسلامی خوانده که می خواهند با این وسیله ارزش کار مجاهدین خلق را کم کنند. به شخصه گمان می کنم مصرف داروی کلوزاپین در مورد ایشان مؤثر نبوده و باید در مورد بیماری و توهمات ایشان حتماً خانم رجوی یک فکر جدی بکند.
او در ادامه می گوید که جمهوری اسلامی هر بار شانس آورده که سرنگون نشده؛ ولی در مورد ما این طور نیست و کافی است ما فقط یک بار شانس بیاوریم آن وقت کار تمام است. قدرت استدلال را دیدید؟ این که چهل سال است می گوید سال آخر و سرنگونی و نشده به خاطر شانس نیاوردن بوده؛ اما اگر یک بار شانس بیاورد کار تمام است، لابد یادتان هست که شخصی سطل ماست در دست کنار دریا ایستاده بود و قاشق قاشق، ماست به دریا می ریخت و هم می زد، پرسیدند چه کار می کنی؟ گفت خیلی ساده است دارم دوغ درست می کنم، این ماست و این هم آب دریا که خودش شور است. گفتند با این قدر ماست و آنقدر آب دریا که دوغ نمی شود درست کرد، گفت می دانم ولی اگر شانس بیاورم و بشود یک دریا دوغ خواهم داشت. با همین استدلال مسعود رجوی و فرقه اش اگر فقط یک بار شانس بیاورند صاحب یک دریا دوغ می شوند.
بلافاصله مسعود رجوی داستان امیر تیمور گورکانی یا همان تیمور لنگ و مور را مثال می زند که نشان دهد اگر باز هم نشد خب نشده و یک بار بالأخره می شود. او برای اطمینان، عبرت گرفتن تیمور از مورچه را که شصت و هفت بار از دیوار بالا رفته در حالی که دانه ای بزرگتر از خودش در دهان داشته را هفتاد بار ذکر می کند که بعد از شصت و هفت بار یا شصت و هفت سال کسی به او ایراد نگیرد که چه شد. حالا که با احتساب هفتاد منهای چهل و یک می توان فهمید که وعده بیست و نه سال دیگر را برای سرنگونی داده، بیچاره مریم رجوی که بیست و نه سال دیگر باید رئیس جمهور برگزیده بماند و در سن نود و هشت سالگی شاهد سرنگونی باشد!
البته در مثال تیمور لنگ و مور به طور واضح مسعود رجوی نگفته که نقش تیمور را دارد یا مور؟ اگر تیمور است که می گویند تیمور به خاطر دزدیدن گوسفندی توسط چوپانی لنگ شده است ایشان هم دقیقاً بگوید لنگی خودش و کارش کجاست و کی لنگ شده، و اگر مور است که می گویند مورِچه داستان امیر تیمور لقمه بزرگتر از دهانش برداشته بوده و مشکل بالا رفتن نبوده؛ بلکه لقمه از دهانش می افتاده و برخلاف بقیه موران که در مسیر و جمعی حرکت می کنند تنهایی از دیوار بالا می رفت.
شاید هم خواسته بگوید مور است و دانه کش و همه این کارهایش برای دانه است و به مصداق بیت “میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است”، او را نیازاریم که در این صورت اگر مستقیم بگوید من که شخصاً دیگر کاری به کارش ندارم.
به هر حال چه مور باشد چه تیمور، داستانِ آن ها در خرابه ای می گذشته و هر دو در آن خرابه بوده اند یکی از ترس و خستگی و دیگری در پی نان و آذوقه؛ پس فعلاً در خرابه ات بمان.
سامان نجاتی