همسر دوم مهدی ابریشمچی، مینا خیابانی هم آن شب لب پر خورد

زنان در فرقه مخرب رجوی، جزء کسانی بودند که بیشترین تحقیرها و توهین ها را باید تحمل می کردند و دم بر نمی آوردند، چرا که مسعود رجوی آنان را در قالب شورای رهبری زنان و بند ” د ” ، انقلاب درونی ، مجاب کرده بود که باید سنگ صبور زیرین آسیاب باشند. این زنان حق آرایش و حداقل رسیدگی ها به خود ، حتی در حد مینیمم را نیز نداشتند. همه باید خشن، بی رحم نسبت به مردان تحت مسئولیت خود، بی عاطفه، بی احساس و … می بودند. حتی نسبت به زنان هم لایه خود نیز، باید عاری از احساسات زنانگی و رفاقت می شدند. در نشستی مریم رجوی و مهوش سپهری به تمام زنان در لایه فرماندهی، اعلام کرده بود که : دلسوزی نسبت به برادران تحت مسئولیت خود، عین هم خوابگی با آنان است!

در میان زنان سازمان، یکی از زنان به نام خانم مینا خیابانی، خواهر کوچک تر موسی خیابانی بود که در طی انقلاب درونی، بعد از طلاق گرفتن مریم قجر عضدانلو ( مریم رجوی ) از مهدی ابریشمچی ، تقدیم مهدی شده بود با اختلاف سنی نزدیک به 19 سال!
در نشستی مسعود رجوی به مهدی ابریشمچی که در حال صحبت از پشت بلندگو بود، گفت ( با عرض پوزش از خوانندگان محترم) : برادر مهدی ، تو چرا ناراحتی ؟ که انقلاب مریم چنین کرد و چنان، تو زن دادی و دختر گرفتی! – این فرهنگ هرزگی و لمپنیزم مسعود رجوی در بین انبوهی از اعضای سازمان در سالن اجتماعات بود که به صورت عریان بیان می شد .

ابریشم چی و مریم
مینا خیابانی و مهدی ابریشمچی

من مدتی تحت امر مینا خیابانی در اشرف بودم، که این همراهی مصادف بود با ورود اولین سری خانواده ها به اشرف، سال 1382 که خانواده ام از تبریز به اشرف آمدند و آنزمان اوائل ورود خانواده ها بود. در هتل ایران، مینا و یکی دیگر از زنان، شب بعد از شام به دیدار خانواده ام آمدند و نوار ویدیوئی خانوادگی ما که دم درب از آنها گرفته شده بود را برای من پخش کردند. حین پخش این ویدئو من بارها، در چشمان آنها حسرت زندگی در جامعه آزاد را می دیدم. مادرم وقتی سئوال کرد که چرا اینجا زنان ازدواج نمی کنند؟ مینا حسابی به لکنت زبان افتاد و جوابی قانع کننده برای مادرم نداشت. با اینکه این دو زن را دیدم که برای فریب مادرم، برای اولین بار جوراب نازک زنانه پوشیده بودند و مختصر آرایشی هم کرده بودند، اما این بازیها مادرم را قانع نکرده بود و او مدام آنان را سئوال پیچ می کرد. یادم می آید پرسید شما که ادعا می کنید با رژیم ایران اختلاف ایدئولوژِی دارید، پس چرا حجاب بر سر می کنید ؟ آیا این حجاب و پوشش اجباری است؟ مینا جواب داد که اینجا ارتش است و باید ما فرم ها را رعایت کنیم، مادرم مجددا سئوال کرد که کدام ارتش؟ شما که سلاح ندارید و آمریکائی ها شما را در کنترل خود دارند؟ مینا گفت که این هم موقتی است و قرار است که سلاح هایمان را برگردانند، که باز هم جواب قانع کننده ای ندادند و با ذکر اینکه اینجا ضوابط این است و بعد از سرنگونی مردم در انتخاب حجاب آزاد خواهند بود، سعی کرد که بحث را جمع و جور کرده و به حاشیه برود، من آن شب به روشنی دیدم که این زنان در دفاع از بحث حجاب عاجزند و جواب های قانع کننده ای ندارند. مینا می گفت ما هم بعد از سرنگونی در انتخاب حجاب آزاد خواهیم بود و خودمان پوشش مان را انتخاب خواهیم کرد، همه چیز تا سرنگونی این رژیم است! من از جواب مینا حسابی جا خوردم، چرا که می دانستم مسعود رجوی می گفت اگر برای خود زمان مشخص کنید ، این شکاف ذهن شماست که بیرون می زند، آن شب مینا خیابانی حسابی و بصورت مداوم در حال لب پر تشکیلاتی بود.

در طی زمان پخش فیلم خانوادگی که در تبریز ضبط شده بود و برای آشنائی من با اعضای جدید خانواده آورده شده بود، بارها من حسرت بدلی ها را در چشمان مینا و زن همراه او می دیدم ، واقعیت این است که تمام زنان در سازمان با اجبار و اکراه، تن به این بازی های رجوی دادند و در بیراهه ای وارد شدند که هیچ برون رفتی در ظاهر از آن متصور نیست، اما هستند زنانی که به اجبارات بنده ساز و برده ساز رجوی ، نه گفتند و اکنون هم در دنیای آزاد، زندگی شرافتمند انه ای دارند و هرگز تن به ننگ فرهنگ برده داری رجوی ندادند.

حال که بحث زن، زندگی، آزادی، داغ است و همه با سلیقه های شخصی آن را تعبیر و تفسیر می کنند، برای من این سئوال همچنان در ذهنم سنگینی می کند که در مناسبات ضد بشری مجاهدین، جایگاه این شعار کجاست؟ زنان در فرقه مخرب رجوی از مینیمم های حقوق زنان بی بهره اند. آنان پرورش یافتند که هر روز و هر لحظه با احساسات انسانی و زنانگی خود در ستیز باشند و همچنان این سئوال برایم بی پاسخ مانده است که امثال این زنان سرکوب شده، در طی دهه ها  که در حصار بودند و تحقیر شدند، چطور می خواهند برای زنان ایران، آزادی و زندگی را به ارمغان بیاورند؟ آنان این احساسات را هرگز درک نکرده اند که زن، زندگی و آزادی چه معنا و مفهومی دارد . . .

محمدرضا مبین، عضو سابق و نجات یافته از فرقه ی ضدبشری رجوی

منبع

یک دیدگاه

  1. در فرقه رجوی فردی که یک سر سوزن ازادی و قدرت فکر کردن داشته باشد مجرم تلقی میشود و بشدت سعی در سرکوب او می کنند به همین دلیل است که هر سال در سیرک های تلوزیونی خود ده دوازده نفر تکراری به صحنه میایند و شو اجرا می کنند یا مثلا به عنوان کارشناس وارد میشوند که البته بسیاری چون در دوران نوجوانی به فرقه پیوستند حتی دیپلم هم ندارند
    جالب است که تا بحال همین خانم مینا خیابانی را به تلوزیون نیاوردند یا به قولی انتی نکردند درحالی که این فرد از گذشته در سازمان بوده و خواهر موسی است یعنی در حد یک تعریف خاطره هم استفاده ندارد؟ البته این موارد در بسیاری موارد دیگر نیز صدق میکند امثال شهین بدیع زادگان مریم طالقانی که جدیدا فوت کرد مرضیه رضایی و غیره این افراد بسختی حاضرند نوشته های دیکته شده از سوی ملیجکهای رجوی را از رو بخوانند و همواره ترس از استقلال انها در فرقه وجود دارد بنابراین تا میتوانند انها را در پستو خانه قایم میکنند که مبدا خدشه ای به رهبری وارد کنند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا