دیدار اعضای انجمن نجات مازندران با برادر مجید محمدی گل افشان

بعد از پایان بیماری کرونا به ملاقات برادری مهربان رفتیم که همیشه دنبال رهایی برادرش بوده است. آقای رشید محمدی گل افشان برادر مجید محمدی گل افشان که سالیان زیادی است با فریب او را از آلمان به عراق بردند و تا کنون در چنگال فرقه رجوی اسیر است و خانواده هیچ اطلاعی از او ندارند.

این ملاقات بسیار صمیمانه در محل کارش کلینیک دامپزشکی انجام گرفت. آقای محمدی با کلام زیبای خود به ما نشان دادند که از اوضاع و اخبار روز خبر داشته و به وضعیت فرقه رجوی آشنایی کامل دارد.

آقای محمدی می گوید رجوی هرگز نمی تواند در ایران به قدرت برسد چون هر کسی از جامعه جدا شود نمی تواند حرف مردم را متوجه شود و این شیوه یعنی انحصار طلبی، فرد را تبدیل به دیکتاتور می کند. دقیقا رویه ای که مسعود رجوی در پی گرفت. در جریانات اخیر هم شاهد هستیم قشر جوان به خوبی به ماهیت فرقه رجوی پی برده و هیچ نامی از آنان به زبان نمی آورند . من در گذشته شاهد شعارهای زیادی از طرف آنان بودم ولی اکنون شاهد هستم که خیلی راحت در کنار سیاست های غرب قرار گرفته و به آن افتخار می کنند. چرا رجوی جرات نمی کند که از خودش و سیاست هایش انتقاد کند؟

برادر مجید محمدی گل افشان
برادر مجید محمدی گل افشان

در این رابطه به آقای محمدی توضیح دادیم رجوی در نشست های درونی عنوان می کرد که اگر ذره ای در مورد خط و خطوط کوتاه بیایم باید تا سی خرداد رفته و همه چیز از بین می رود.

به همین خاطر است که رجوی حاضر نیست ذره ای کوتاه بیاید چون می داند تمام تشکیلاتش روی دروغ و فریبکاری سوار شده است.
آقای محمدی عنوان داشت این چه گروهی ست که اجازه تماس تلفنی به برادرم نمی دهد ؟ از این کارشان می توان فهمید که تشکیلات شان روی آب سوار است و همه چیز هر لحظه امکان دارد از بین برود .

آقای محمدی در این ملاقات بسیار صمیمانه گفت من تنها درخواستی که از برادرم دارم این است که از فرقه جدا شود. چون شاهد هستم و شماها را می بینم که اکنون با خیال راحت تشکیل زندگی داده و آرامش خودتان را دارید و برادرم می تواند مانند شما به دور از تشکیلات زندگی خودش را داشته باشد و دوباره به آلمان برگردد. اصلاٌ اجباری برای آمدن به ایران نیست مهم جدا شدن از آن فرقه مخوف است و من همه جوره از او حمایت خواهم کرد .

ملاقات با آقای محمدی بسیار خوب بود و نیاز به زمان بیشتری داشت ولی به وی قول دادیم که در زمان دیگری به ملاقاتش برویم و پای درد دلهایش بنشینیم چون انبوهی خاطرات از دوران گذشته داشت.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا