رجوی ها تا بی نهایت با زن، زندگی و آزادی دشمن هستند – قسمت هفتم

زندگی برده وار و ربات گونه

همانگونه که از عنوان این مطلب مشخص است هدفم این است که نشان دهم رجوی ها تا کجا با زن، زندگی و آزادی دشمن هستند. بر این اساس در قسمت های قبلی تلاش نمودم تا دشمنی رجوی ها با آزادی را بیان نموده و شرایط خفقان بار و سراسر محدودیت حاکم بر مناسبات فرقه رجوی را برای خواننده ملموس نمایم. از این قسمت وارد بخش دوم یعنی موضوع دشمنی رجوی ها با آزادی خواهم شد تا خوانندگان ببینند که زندگی به آن معنا که همه مردم فکر می کنند در مناسبات فرقه رجوی نه تنها جایی ندارد بلکه فکر کردن به آن هم برای اعضا ممنوع بود. مناسبات حاکم بر فرقه رجوی مناسباتی برده وار است که در یک سو رجوی ها به عنوان ارباب قرار داشته و بدون هیچ محدودیت (اقتصادی، اخلاقی، تشکیلاتی و . . .) از همه چیز برخوردارند و در سوی دیگر بقیه نیروها که از نظر رجوی برده او بوده و هیچ حقی جز کار کردن برای او و در نهایت کشته شدن در راه او ندارند.

همچنین باید یادآور شوم که زندگی در مناسبات جهنمی فرقه رجوی حالت ربات گونه دارد و همه چیز از مهم ترین مسائل عمومی تا ریزترین مسائل فردی که فقط به خود فرد بر می گردد، از طرف تشکیلات برای نیروها برنامه ریزی شده و نیروها حتی در بالاترین سطوح مانند ربات مجری آن برنامه ها بوده و مجبور به اجرای مو به موی برنامه ریزی هایی که برایشان انجام می شود هستند. آنچه در فرقه رجوی وجود دارد زندگی نیست بلکه بردگی و شرایط بی روح ربات وار است که جز ناامیدی، ناتوانی و پوچ شدن دستاورد دیگری برای نیروهای فرقه ندارد. آمار بالای خودکشی در بین نیروهای فرقه خود گویای این حقیقت است.

یک – ازدواج ممنوع

رجوی می گفت خانواده کانون فساد است!

یکی از ارکان زندگی خانواده است. همچنین یکی از متداول ترین و جا افتاده ترین اقدامات بشر در طول تاریخ برای پاسخ به صیانت ذات و همچنین پاسخ به نیازهای عاطفی و غریزی او، ازدواج و تشکیل خانواده می باشد. اما در فرقه رجوی و به دستور خود او نه تنها ازدواج ممنوع و حرام شده است، بلکه رجوی خانواده را “کانون فساد” نامید که باید نابود شود.

بدنبال شکست در استراتژی جنگ مسلحانه در داخل کشور و خروج نیروهای سازمان از ایران و رفتن به کردستان عراق یا فرانسه و اروپا، مسائل و مشکلات تشکیلاتی اوج گرفت و انتقاداتی نسبت به خط و خطوط و در نتیجه نسبت به خود رجوی که مسئول اول سازمان بود در اذهان نیروها به وجود آمد. رجوی که حاضر نبود مسئولیت شکست را بپذیرد، متوجه بحرانی شدن اوضاع در تشکیلات شده بود و می دید موقعیتش در خطر است. او دنبال این بود که با هر ترفندی شده ضمن اینکه مقصری برای شکست هایی که خودش عامل اصلی آن بود، پیدا کند. اذهان نیروها را نیز مشغول نموده تا به این ترتیب از بحران تشکیلاتی خلاص شود. هر چند از ریز نشست هایی که در آن زمان برگزار شد خبر ندارم اما بر اساس آنچه که خود رجوی در برخی نشست ها تعریف می کرد یا برخی از مسئولین سازمان در صحبت های خود بیان می کردند، او برای فرار از زیر بار مسئولیت شکست های استراتژیک و نظامی و در عین حال مطرح کردن خودش به عنوان یک شخص فراتر از دیگران، از اواخر سال 1363 ترفندی به نام “انقلاب ایدئولوژیک” را مطرح نمود و با دست آویز کردن این ترفند، به نیروهای سازمان این را القاء نمود که علت مشکلات و شکست های سازمان این است که مسئولین و اعضا جایگاه او را درست تشخیص نداده و درک نکرده اند. رجوی خود را فراتر از مسئول اول سازمان و رهبر عقیدتی مجاهدین خلق و رهبر انقلاب نوین مردم ایران معرفی کرد و شعار مشمئزه کننده “رجوی ایران – ایران رجوی” را برای مدتی سرلوحه کارهای نیروها قرار داده بود.

بر اساس سناریوی که رجوی چیده بود، یک نفر در سازمان موقعیت رجوی را درست شناخت و برای آن که با رهبر خود یگانه شود از همسرش طلاق گرفت و به عقد رجوی در آمد. آن فرد کسی نبود جر مریم قجر عضدانلو که بعد از انجام مراسم عقد با رجوی به عنوان مریم رجوی خودش را معرفی می کند.

مدتی پس از آن که رجوی این ترفند را استارت زد، تمام سازماندهی تشکیلات تغییر کرد. رجوی دیگر نه به عنوان مسئول اول بلکه به عنوان “رهبر عقیدتی” خودش را مطرح می کرد و به این بهانه که از این پس در سازمان فقط حرف باید حرف رهبر عقیدتی باشد و بقیه نیروها فقط مجری اوامر رهبر عقیدتی هستند، دفتر سیاسی سازمان که برخی از اعضای آن می توانستند خطری برای او باشند را به همراه مرکزیت سازمان منحل نمود و به دنبال آن “هیات اجرایی” را به عنوان بالاترین نهاد تشکیلاتی در سازمان معرفی کرد. همانگونه که از اسم هیات اجرایی نیز پیداست، نقش آنها فقط اجرایی بود و به این ترتیب رسماً تمام تصمیم گیری ها به رجوی سپرده شد و دیگر کسی در تشکیلات نمی توانست جلوی یکه تازی های او را بگیرد و او سوار بر خر مراد، دیکتاتوری خود را بدلیل موقعیتی که کسب کرده بود هر روز محکم تر می کرد.

در ادامه این خیمه شب بازی، رجوی می گفت علت این که مسئولین و اعضای سازمان او را در جایگاه خودش که از نظر او “اقیانوس ها با بقیه مسئولین سازمان فاصله داشت” ندیدند این بود که در مشکلات خودشان از جمله در وابستگی به همسران شان گرفتار بودند. از این رو هنگامی که در فرانسه بود دستور داد تا مسئولین سازمان همسران شان را طلاق داده و حلقه های خود را به او بدهند. این موضوع اما در همان سطح مسئولین بالای سازمان اجرا شد و در بین اعضا اجرا نشد چرا که در آن زمان نیروهای سازمان در اروپا و کردستان عراق پراکنده بودند و رجوی کنترل کاملی روی آنها نداشت و در نتیجه مطرح کردن طلاق اجباری و ممنوعیت ازدواج می توانست موجب ریزش شدید نیروها بشود. نکته قابل ملاحظه بعدی این بود که با توجه به محدود نبودن اعضا در یک محیط بسته، خبر این اقدام می توانست به راحتی به بیرون از فرقه درز نموده و باعث آبروریزی رجوی بشود. حتی ممکن بود مردم فرانسه که وی در آن زمان در آنجا مستقر بود نیز به اقدام غیر اخلاقی او اعتراض کرده و در نتیجه فشار سیاسی سنگینی روی رجوی و فرقه وارد شود. به همین دلایل وی در آن زمان تنها مسئولین بالای سازمان را وارد بحث طلاق نمود.

رجوی در اواخر سال 1363 و اوایل سال 1364 هماهنگی هایی با دولت صدام انجام داد و در نهایت قرار شد که خودش و نیروهای سازمان در عراق متمرکز شوند. این حرکت، رجوی را تا حد زیادی از بن بست سیاسی و نظامی که در نتیجه شکست جنگ چریک شهری در داخل ایران متحمل شده بود خارج نمود. وی امکان اقدامات نظامی تحت حمایت ارتش صدام را پیدا کرد و در نتیجه از نظر سیاسی نیز بیشتر خود را مطرح نمود. از سوی دیگر با تشکیل ارتش خصوصی صدام تحت عنوان “ارتش آزادیبخش” نیروهایش را با وعده سرنگونی دلگرم نموده و آنها را سرگرم آموزش، پشتیبانی و عملیات نمود و به این ترتیب از بار مشکلات تشکیلاتی کاسته شد و ریزش نیروها را کم کرد. در این مرحله رجوی دیگر ضرورتی به بحث طلاق نمی دید و از ادامه دادن به آن خودداری کرد و به قول خودش حلقه ها را به مسئولین سازمان برگرداند. در واقع رجوی در آن زمان تصور می کرد با راه نفسی که تحت لوای ارتش خصوصی صدام یافته و عرض اندامی که با انجام عملیات در مناطق مرزی ایران می نماید و در حالی که نیروهایش هم سرگرم شده اند، دیگر دچار مشکل نخواهد شد.

اما علیرغم تمام شعارها و ادعاهایی که با سوء استفاده از آنها رجوی سعی می کرد ماسک صلح طلبی به صورت خود بزند، وجود جنگ برای او مرگ و زندگی بود چرا که ارتشش زائده جنگ بود و با کمک صدام از جنگ ارتزاق می نمود. بنابراین به محظ این که بحث خاتمه جنگ و آتش بس شد، گویا سنگ بزرگی بر کاخ شیشه ای او اصابت نمود و باعث فروریختن آن گردید.

رجوی در واکنش به خبر پذیرش قعطنامه آتش بس از سوی ایران، برای آن که زائده جنگ بودن ارتشش را بپوشاند، تصمیم ضد انسانی و ابلهانه حمله به ایران تحت عنوان عملیات “فروغ جاویدان” را گرفت.

شکست سنگین در این عملیات بار دیگر رجوی را به نقطه قبل از آمدن به عراق برد. حالا رجوی مانده بود و حوضی از شکست و انبوهی نیروهای مسئله دار و خواهان جدایی.

از این نقطه بود که رجوی بار دیگر بدنبال ترفندی می گشت که با کمک آن خودش را که عامل اول و اصلی این شکست بود بدر برده و دیگران را مقصر شکست معرفی کند.

هر چند رجوی مدعی بود همه چیز را با فاصله اقیانوس ها بهتر از دیگران می بیند اما نتوانسته بود تحلیل درستی از شرایط داشته و با پذیرش آتش بس از سوی ایران غافلگیر شده بود. این موضوع به همراه شکست سنگین در عملیات موسوم به فروغ که باعث گردید که موقعیت او به عنوان رهبر بلامنازع در حال از دست رفتن باشد. به همین خاطر او تلاش می نمود جایگاهش به عنوان رهبری را بار دیگر احیا کند. همچنین رجوی دنبال این بود تا نیروهای فرقه که او را مقصر شکست می دانستند و طلبکار او بوده و تعداد زیادی از آنان خواهان جدایی بودند را بار دیگر فریب داده و ضمن مشغول کردن آنها به مسائل دیگر، آنان را بدهکار خود نماید.

رجوی راه حل نجات بخش خود را در این دید که نیروهای فرقه را مسئول شکست در عملیات معرفی نموده و آنها را متهم نماید که با تمام توان نجنگیدند. با این نیت مدتی بعد از شکست در عملیات موسوم به فروغ جاویدان و بسته شدن راه نفس ارتشش بدلیل اجرای آتش بس در جنگ ایران و عراق، نشستی برگزار نمود و با وقاحت رو به نیروها گفت که همه شما چه مرد و چه زن در عملیات دنبال همسر خود بودید و اگر هم مجرد هستید بدنبال رسیدن به کسی بودید که در اذهان خود قصد ازدواج با او را داشتید و به همین دلیل توان و قدرت شکافتن تنگه را نداشتید و رهبر خود را به تهران نبردید!!

از این مرحله به بعد رجوی بار دیگر بحث طلاق ها را شروع کرد. حالا دیگر او محدودیت و دست بستگی های سال 1364 را نداشت. نیروهایش در داخل قرارگاه های جهنمی در عراق گرفتار بودند و همه چیز تحت کنترل او بود. هیچ کس نه صدای آنها را می شنید و نه خبری از قرارگاه ها بدون اجازه او می توانست به بیرون برود. بنابراین لایه به لایه، رده های مختلف تشکیلاتی را وارد بحث طلاق نمود. تا اینکه در سال 1370 آخرین رده های سازمانی نیز وارد بحث طلاق شده و رسماً در کل سازمان ازدواج ممنوع و حرام شد. رجوی پس از آن بارها اعلام کرد که “خانواده کانون فساد است”!!

اینبار اما بر خلاف سال 1364، شرایط هر روز نسبت به قبل برای رجوی و تشکیلاتش بدتر و بدتر می شد و در نتیجه رجوی که می دانست اگر کمی از فشارها کم کند، دیگر تشکیلاتی نخواهد ماند، هر مرحله فشارها را بیشتر و مناسبات را فرقه ای تر می کرد. به این ترتیب ضمن اینکه مناسبات تشکیلاتی به یک مناسبات کاملا فرقه ای تبدیل شد، سطح سرکوب نیز روز به روز بیشتر می شد و به مرور هیچ حق و حقوقی برای نیروهایش باقی نگذاشت.

رجوی که می خواست بر همه چیز نیروهایش کنترل داشته باشد، روزی در یک نشست گفته بود “من از کجا بدانم در اتاقی که در آن زن و شوهر هستند چه می گذرد؟” (نقل به مضمون). در واقع او داشت طلاق ها را توجیه می کرد و با این جمله می خواست بگوید از صحبت های زن و شوهری که منتقد او باشند و خارج از آسایشگاه های جمعی در اتاق خودشان باشند، خبر ندارد و به همین دلیل باید خانه های آن زوج ها که در سازمان به آن “اسکان” می گفتند را منحل کرد.

* اسکان قسمتی بود در ضلع شرقی قرارگاه جهنمی اشرف که چند مجموعه ساختمانی را شامل می شد و زنان و مردان متاهل در آنجا یک اتاق داشته و آخر هفته می توانستند به آنجا بروند. البته حتی قبل از منحل کردن خانواده نیز رجوی برای آن که این خانواده ها را به نوعی تحت کنترل داشته باشد، ساختمان ها را طوری ساخته بود که در یک ساختمان دو خانواده زندگی می کردند. هر کدام یک اتاق خواب جدا داشتند اما بقیه قسمت ها شامل سالن، آشپزخانه، سرویس بهداشتی و . . . مشترک بود و در نتیجه باز زیر نظر دیگران و تحت کنترل بودند.

آن زمان اعضای مجاهدین که از گذشته خود جداشده بودند و از خانواده پدری خود جداشده و هیچ ارتباطی با پدر، مادر، خواهر یا برادر و دیگر اقوام خود نداشتند و از کشور خود نیز خارج شده و هیچ هم زبان و دوستی هم نداشتند، مجبور شدند اگر متاهل هستند همسران خود را طلاق داده و اگر مجرد هستند فکر ازدواج را از سر خود بیرون کنند.

رجوی پایه ای ترین موضوعات زندگی و روش های بر طرف کردن نیازهای عاطفی و غریزی را از اعضای فرقه گرفت تا بتواند به جاه طلبی های پایان ناپذیر خود برسد.

ادامه دارد

صالحی

خروج از نسخه موبایل