تبیین و نقش ابزاری کودکان در انقلاب ایدئولوژیک
بهار ایرانی، سایت مجاهدین دبلیو اس، هفتم ژوئیه 2007
در مناسبات و ارگان های رسانه ای مجاهدین در اروپا و همچنین در قرارگاه اشرف شاهد حضور افرادی هستیم که به لحاظ سنی هیچ سنخیت و تناسبی با فضایی که نمایندگی می کنند، ندارند. این جوانان که بیشتر می توان به نسل چهارم مجاهدین تعبیر کرد، اما همان حرارت و جزمیت نسل های پیشین را نمایندگی می کنند. تسلط این جوانان بر مولفه ها و آموزه های تشکیلاتی بعضا باعث حیرت و شگفتی می شود. کسی هم نمی تواند ادعا کند این همه احاطه محصول نمایش و بازی در یک صحنه رسانه ای است. شاید برای بسیاری این سوال همواره مطرح باشد، اینها چه کسانی هستند. و این پختگی و جزمیت تشکیلاتی و سیاسی و ایدئولوژیکی محصول چه فرایند و پروسه ای است. مجاهدین در تاریخ احزاب و سازمان های سیاسی شاید تنها تشکیلاتی باشند که به لحاظ مناسبات و سرفصل های ویژه ای که پشت سر گذاشته اند، شعاع تاثیراتشان به فضای پیرامونی این همه پر هزینه باشد. کودکان و سرنوشت تراژیک آنها در مناسبات مجاهدین خلق قبل و بعد از انقلاب ایدئولوژیک از موضوعاتی است که به نسبت فاجعه آمیز بودنش کمتر به آن پرداخته و ابعاد آن مورد بررسی و چالش حقوقی قرار گرفته است. یکی از کیس هایی که بعضا جداشدگان در خصوص نقض حقوق بشر و مشخصا کودکان در مناسبات سازمان مورد تاکید قرار می دهند، برخورد مجاهدین و اشکال سوء استفاده های سیاسی، مالی، عاطفی و ماهیتا استثمارگونه از این قشر است.
کودکان شاید تنها قشری باشند که بر اساس یک اجماع حتی نانوشته از تبعات و پی آمدهای هر حادثه ای باید مصون باشند. حقوق و آزادی های تعریف شده آنها امری است که به جد مورد تاکید سازمان های حقوق بشری و اعلامیه جهانی حقوق بشر قرار گرفته است. سوء استفاده از آنها تحت هر عنوان و محتوا و دلیلی و از جانب هر کس و در هر مقامی پیگرد قانونی دارد و صریح تر اینکه این گروه یعنی متجاوزین به حقوق کودکان در حال حاضر ار بارزترین مجرمان محسوب می شوند. با وقوع انقلاب درونی مجاهدین موسوم به ایدئولوژیک و ضرورت حذف نهاد خانواده به عنوان یک گیر استراتژیک و بالطبع قطع بدیهی ترین علقه های عاطفی که مشخصا در مناسبات والدین با فرزندانشان برجسته می شد، مجاهدین اقدام به جدا نمودن والدین از فرزندان خود نمودند. حمله اول آمریکا به عراق محمل و زمان مناسبی برای این اقدام بود. اقدامی که علیرغم محتوای ضدعاطفی و انسانی اش اما در پوش حفظ و حراست از جان و تامین امنیت این قشر ضمن محقق کردن یکی از بندهای انقلاب ایدئولوژیک، بخشی از نیروهای فرضی آینده مجاهدین را نیز تامین می کرد. امروز و پس از گذشت نزدیک به دو دهه ابعاد و وجوه پنهان این اقدام که شاید تنها گذشت زمان قادر به بیرونی و افشا تمام ماهیت آن بود، اهمیت آن را برای مجاهدین مورد تاکید قرار می دهد. تلاش مجاهدین برای گرفتن حق حضانت حتی یک کودک از پدر و یا مادری که ترک مناسبات مجاهدین نموده و از آنها جداشده، در نوع خود بر اهمیت تملک گرفتن این قشر از سوی فرقه مجاهدین تاکید دارد. شماری از اعضای جداشده مجاهدین که مستقیما در جریان اهداف و نیات مجاهدین در این خصوص بوده اند، در کتب و مقالات مختلف ابعاد و دامنه این فاجعه را بررسی و بیرونی کرده اند. آن سینگلتون در کتاب ارتش خصوصی صدام ضمن تبیین ریشه ها و دلایل این اقدام، به جدایی نوزادان دو ماهه از والدینشان اشاره می کند. پدیده نادری که درک آن را صرفا منوط به فهم تمامیت انقلاب ایدئولوژیک و دستاورده های آن می کند. او در این خصوص می نویسد:
بدتر از همه این ها این که رجوی از جنگ خلیج فارس به عنوان بهانهای برای خارج کردن همه کودکان از پایگاه ها در عراق استفاده کرد. کودکان مانند ترمزی بر عملکرد انقلاب داخلی عمل کرده بودند. تا وقتی بچه ها وجود داشتند، همسران بهانه ای برای ملاقات با خانواده داشتند. این امکان برای زوج های جدا شده وجود داشت که به رابطه مخفی ادامه دهند. رجوی خواستار فداشدن کامل همه، بدون رقبا، بود. برای او، کودکان نماینده خطرناک ترین رقبای وفاداری و محبت خانواده ها به رجوی بودند. بنابراین، به بهانه حفظ جان کودکان در طول جنگ نیروهای ائتلاف، او کودکان (حتی نوزادان 2 ماهه) را به خارج فرستاد، جایی که توسط خانواده های ایرانی سرپرستی شان را به عهده می گرفتند یا در خوابگاه هایی نگهداری می شدند. (1)
این اما تمامی ستمی نیست که مجاهدین بر کودکان و نوزادان روا می دارند. زمینه های بالقوه و بالفعل در قوانین کشورهای اروپایی به مجاهدین امکان می دهد از این قشر در جهت انواع سوء استفاده از دولت های اروپایی و حتی اخاذی عاطفی از شهروندان اروپایی مبادرت ورزند. مجاهدین که کودکان و نوزادان را به بهانه مصونیت و امنیت جانی از عراق به اروپا منتقل کرده اند، در این ظرف آنها را به امکان مضاعفی برای پیشرفت اهداف فرقه ای تبدیل می کنند. این اقدامات اما به تناوب توسط دستگاه های ذیربط دولتی افشا می شود. سینگلتون در این رابطه می نویسد:
در آلمان، دولت فعالیت های مالی مجاهدین را آشکار کرد. بعد از دو سال تحقیق، دادگاه عالی آلمان در 21 دسامبر 2001، بعد از پیدا کردن شواهدی مبنی بر سوء استفاده از امنیت اجتماعی و تقلب، دفاتر مجاهدین – 25 خانه و پایگاه- تعطیل شدند. متاسفانه، مجاهدین از فرزندان اعضاء که در جریان جنگ خلیج فارس در 1991 از عراق تخلیه شده بودند استفاده کرده بودند. این کودکان، درحالی که در پایگاه های مجاهدین در آلمان زندگی می کردند، ملزم به کار در پایگاه و شرکت درفعالیت های جمع آوری پول در خیابان ها بودند. در همین حال، مجاهدین از راه های احتمالی امنیت اجتماعی در آلمان برای کسب منافع برای این کودکان سوء استفاده می کردند. اسناد در آلمان نشان دادند که ده تا دوازده میلیون مارک توسط مجاهدین برای خرید سلاح استفاده شده است. با در نظر گرفتن ادعای امنیت اجتماعی مبنی بر این که هر کودک 130تا 260 مارک می تواند در روز دربیاورد، این رقم محافظه کارانه ای از مقداری است که مجاهدین توسط کودکان توانستند جمع کنند. (2)
ابعاد وحشتناک دیگر این سوء استفاده مربوط به شیوه های مغزشویی و تربیت تشکیلاتی و فرقه ای کودکان برای بازگرداندن و عضویت آنها در ارتش آزادیبخش در قرارگاه اشرف می شود. دو مورد خودسوزی ندا حسنی در انگلستان و یاسر محمدی در قرارگاه اشرف از نمونه های بارز و مولود شیوه های مغزشوئی، تربیت و آموزش کودکان در مناسبات درونی مجاهدین است. شرایط سنی این دو قربانی گویای پروسه ای است که آنها در مقرهای اروپائی و عراقی پشت سر گذاشته اند. طبعا در این میان اعتراضاتی صورت می گرفته که مجاهدین با ترفندهای مختلف آنها را خنثی می نمودند. اظهارات سینگلتون نشان می دهد مجاهدین با آینده نگری و براساس طرح های پیش بینی شده، آینده و سرنوشت این قشر از قربانیان خود را طراحی می کرده اند. سینگلتون با مشاهده وضعیت کودکانی که حالا تبدیل به نوجوانان و جوانان قابل، برای انواع بهره برداری های ایدئولوژیک، سیاسی، نظامی، تروریستی و تشکیلاتی شده اند، اینگونه می نویسد:
بعضی از کودکان بزرگ تر خیلی زود به عراق برگشتند و با سن و سال کم، عضو ارتش آزادیبش ملی شدند. از آنها انتظار می رفت خانواده هایشان را به عنوان بخشی از ایدئولوژی جدید رد کنند. در موارد دیگر، یک خانواده با شجاعت از جدا شدن از فرزندان خودداری کرده و تصمیم گرفتند که با فرزندانشان در خارج همراه باشند. طبق معمول، اگر چه مجاهدین این افراد را فراری، افرادی ضعیف و بی مصرف، اعلام کردند، تمام تلاش خود را بکار بردند تا آنها را نگهدارند و از آنها در پایگاه هایشان در غرب استفاده نمایند. (3)
یکی از فاجعه بارترین اعترافاتی که در خصوص سوء استفاده عاطفی و درون تشکیلاتی از کودکان می شود، اعترافات نیابتی است. او ابعاد این تنظیم رابطه را چه بسا فراتر از آنچه جداشدگان اشاره و بازخوانی کرده اند مورد تاکید قرار داده است. وی به صراحت اعتراف می کند، مجاهدین از کسانی که الزاما باید به دلیل شرایط سنی چیزی جز دنیای کودکانه و عاری از خشونت و کینه را حس و لمس نکنند، بر اساس نوع تربیت و آموزش خاص ایدئولوژیک تبدیل به انسان هایی می کنند که باید کینه بورزند و خشونت بیاموزند. بی آنکه بدانند چرا. او معترف است این کودکان بی هیچ گناهی باید اسیر چنبره مناسبات و اعتقادات ناوالدین ایدئولوژیکی باشند، که به جای برآوردن نیازهای طبیعی و بدیهی، تخم کینه و خشونت را در آنها تقویت کنند. او در این رابطه می نویسد:
از سوی دیگر کودکانی را می بینی که هیچ گناهی ندارند جز آنکه پدرها و مادرهایشان مبارزه انقلابی را بر عافیت جویی ترجیح داده اند بی آنکه نظر آنان را برای فدای حداکثر پرسیده باشند. صدها کودکی که در میان دریایی طوفانی بی هیچ چشم انداز روشنی تسلیم سرنوشتی نه چندان دلپذیر خواهند شد. باید کودک بود و چنین سرنوشتی را تجربه کرده باشی تا عمق این تراژدی انسانی را فهم کنی. باید از مادر جدایت کرده و بدست نامادری سپرده باشند تا درد و ترس و خشم چنین کودکانی را درک کنی. تا اشک و آهت را تبدیل به خنجر کنی و خشمت را به گلوله ای که قلب و مغز دژخیمانی را نشانه رود که مسببین اصلی تمامی این فجایع انسانی هستند. باشد که دمی در ضرورت بی چون و چرای سرنگونی قهرآمیز تام و تمام رژیم تازیانه و دار تردید به خود راه ندهی.(4)
او اذعان می کند، جدا کردن کودکان از والدین شان که در راستای خواست و اراده رهبری انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین صورت گرفته، حالا باید به مثابه معلول برای این قشر ریشه یابی و در نهایت توجیه گر کینه ای باشد که قرار است در این کودکان به فعل تبدیل شود. نکته ای که بعضا شماری از جداشدگان مجاهدین به مثابه ضد انسانی ترین وجه انقلاب ایدئولوژیک روی آن پافشاری داشته، اما مجاهدین همواره با پوش انسانی و عاطفی خود را از زیر چنین اتهامی بظاهر خلاص کرده اند. آن چهره های بظاهر تعجب برانگیز مورد اشاره، در واقع از جنس همین قربانیان هستند. به زعم نیابتی از نوع همان بی گناهانی که به صرف کینه توزی والدین، خود الزاما باید بدون هیچ چالش و تعمق و تعقل و چرایی کینه بورزند و خشونت پیشه کنند. آنچه نیابتی اعتراف می کند، به نسبت اظهارات جداشدگان به مراتب عمق فاجعه را بیرونی تر می کند. او هژمونی پست ترین و ارتجاعی ترین روابط و مناسبات فرقه ای بر کودکان را مورد تائید و تاکید قرار می دهد. این اظهارات برای هر نهاد حقوق بشری و پیروان غربی اعلامیه حقوق بشر به مثابه یک اعتراف صریح و بی پرده از نوعیت مناسبات استثمارگونه ای است که مجاهدین در درون خود بر بی دفاع ترین انسان ها اعمال کرده اند.
منابع
1- کتاب ارتش خصوصی صدام. نوشته آن سینگلتون. انتشارات خارج کشور.
2- همان.
3- همان.
4- نگاهی دیگر به انقلاب درونی مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از بیرون. نوشته بیژن نیابتی. انتشارات خاوران. خارج از کشور. سال 1384. ص 100