نامه به عضو شورای رهبری فرقه تروریستی رجوی

سلام امیدوارم که حال شما خوب باشد ودر حصار بسته اردوگاه اشرف مشکلی نداشته باشید. من از وطنم ایران برای شما این نامه را می نویسم وطنی که بیش از 18 سال از آن به دور بودم ودر فضای سکت اشرف بهترین دوران زندگی بر باد رفت و طی این چند سال صدایم به هیچ کس و هیچ جا نرسید.

 

هدف از نوشتن این نامه این بود که هم یک احوال پرسی با شما بکنم وهم تناقضاتم را تخلیه کنم چرا که به قول شما حمل تناقض مرز سرخ است.

 

 

اولین تناقض من این است که همیشه در نشست ها می گفتید اگر انقلاب مریم نبود همه ما از بین می رفتیم، فی لواقع سئوال من از شما این است؛ این همه دم از انقلاب مریم می زنید وادعا می کنید که تمامی نفرات حاضر در اردوگاه اشرف انقلاب کرده اند پس دلیل این همه ریزش نیرو بعد از سرنگونی صدام چه بوده و هست؟؟ آیا مگر با فریب می توان نیروی انقلابی ساخت، یک روز بند الف، یک روز بند ب، یک روز بند ج، و الا آخر. آیا زمان آن نرسیده است که واقعیت ها را جلوی نفرات روی میز بگذارید که سازمان مجاهدین دلش به حال مردم ایران نسوخته، سازمان شما فقط به فکر منافع خودش می باشد و هر چه در توان دارد در خارجه سرمایه گزاری می کند که بقای خودش را حفظ کند راستی شما چگونه ادعا می کنید دل به حال مردم عراق می سوزانید در حالی که در سال 91 در جریان جنگ آمریکا با عراق بعد از اینکه امریکا از عراق عقب نشینی کرد شما تمام امکانات پادگانها و خانه روستائی ها را به تصرف خودتان آوردید وهمه را به اردوگاه اشرف منتقل کردید سال 2003 که صدام سرنگون شد مگر شما به فیلق 2 و فیلق های دیگر عراق رحم کردید؟! حتی به ماشین های مردم عادی که از ترس بمباران هوایی ماشین های خودشان را مخفی کرده بودند رحم نکردید و همه را جمع کردید و به اردوگاه اشرف منتقل کردید بعد از مدتی ماشین ها را رنگ کردید و در معرض فروش گذاشتید و با کمال وقاحت می گفتید این امکانات به ما تعلق دارد ونه به مردم عراق، ما تا به حال خیلی کارها برای مردم عراق انجام دادیم وبایستی قدر ما را بدانند.

 

 

تناقض دوم: رهبر فرقه شما بارها در نشست تاکید می کرد که ما یک دوست داریم آن هم صدام است هیچ کس این همه امکانات نظامی ورفاهی را به ما نمی دهد پس شما را چه شد که بعد از سقوط دیکتاتور عراق تلاش می کنید خود را از صدام مبرا جلوه داده و به امریکائیها وانمود کنید در عراق مستقل بوده اید. اگر مستقل بودید این همه هزینه هایی که در دوران صدام صرف ساختن قرارگاه ها و ادوات نظامی کردید از کجا می آمد آیا جز این بود که صدام بابت مزدوری به شما می داد؟! لابد می خواهید بگوئید در خارجه کارهای مالی اجتماعی می کردید و از داخله هم کلی هوادار یا سمپات دارید که برایتان پول های هنگفت می فرستند، الان که در ایران هستم می بینم چقدر مردم ایران منتظر شما هستند بخصوص زنان که منتظر مریم خانم هستند تا نشست انقلاب برای آنان برگزار کند تا رها شوند (شتر در خواب بیند پنبه دانه).

 

 

تناقض سوم: رهبر فرقه شما در همه نشست ها که برگزار می کرد دم از آزادی مردم ایران می زد رهبر فرقه شما با شکنجه واذیت و آزار به شدت مخالفت می ورزید پس چگونه کسی که با خط وخطوط شما مخالفت می کرد آن را به کتیبه های خواهران که تبدیل به زندان کرده بودید منتقل می کردید و آنها را مورد شکنجه قرار می دادید و چندین نفر را بدون اینکه صدایش را در بیاورید به جایی!!! فرستادید که دیگر هرگز کسی آنها را ندید.

 

تناقضات ذکر شده و هزاران تناقض دیگر را در همان زمانی هم که اسیر فرقه شما بودم نیز با خود حمل می کردم اما از ترس جان خود جرات ابراز حتی یک مورد از آنها را نداشتم که البته این مسئله به صورت اپیدمی در وجود همه اشرفیان وجود دارد و غده چرکینی است که روزی سر باز خواهد نمود.

 

 

فواد بصری – خرداد 86

 

اراک

خروج از نسخه موبایل