مروری بر آغاز و انجام عضویت زنان در سازمان موسوم به مجاهدین خلق، روایتی تراژیک را فراروی خواننده قرار میدهد. با این همه انجام چنین خوانشی، برای شناخت این جریان سیاسی، ضروری مینماید. در گفتوشنود پی آمده، فریبا انیسی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به این تحلیل پرداخته است. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید. در قسمت اول این گفت و گو مواردی بررسی شد.
رفتار سازمان موسوم به مجاهدین خلق با زنان و کودکانی که در دهه ۶۰ به عراق منتقل شدند، چگونه بود؟ در واقع نگاه سازمان به مسئله خانواده و پایبندی به مسائل اخلاقی، از چه نشئت میگرفت؟
همان برنامهای را که در فرقههای دیگر و پیشتر در اسرائیل پیاده شده بود، مجاهدین خلق هم در اردوگاه اشرف به اجرا درآوردند. چون نیروهایی که به اردوگاه اشرف منتقل شدند، اغلب خانواده بوده و بچه داشتند، پدر و مادر تحت نظارت سازمان کار میکردند و بچهها از خانوادهها جدا میشدند و تحت آموزشهای خاص قرار میگرفتند. در واقع رابطه پدر و مادری و خانوادگی مجاهدین خلق، مثل فرقههای دیگر تحت نفوذ و کنترل سازمان است. فرزندآوری نیز برای ادامه حیات سازمان و تربیت نیروها برای آینده آن انجام میگیرد. اعضا کاملاً محدود و ایزوله بودند و همانطور که اشاره کردم، اجازه استفاده از رادیو را نداشتند. در زمان انجام عملیات مرصاد (فروغ جاویدان)، مسعود رجوی در سخنرانی اعلام میکند: “تا به تهران نرسیدهایم، باید همه زنهایتان را طلاق دهید! برای آنکه جز به پیروزی و سازمان فکر نکنید!” سازمان به اعضای خود القا میکند که زن و خانواده مانع دستیابی شما به پیروزی میشود. میزان مغزشویی را ببینید! البته کسانی که با این نگرش و تصمیم مسعود مخالفت کردند، زمان انجام عملیات در تنگه چهارزبر، با شلیک گلوله از پشت سر تصفیه شدند. از جمله این افراد، علی زرکش است. دقیقاً مثل قبل از انقلاب، سازمان اعضای خود را یک بار دیگر تصفیه کرد، البته تعدادی از اعضا هم وقتی رفتار مسعود رجوی و سازمان را دیدند، فرار و خودشان را به نیروهای ایران تسلیم کردند. مسعود در سخنرانی بعد از شکست، به نیروهایی که باقی مانده بودند، گفت: “شما مستحق پیروزی نبودید، باید زنها بر شما حرام بمانند تا فقط اندیشه سازمان بر شما حکومت کند!” بعد از آن هم طول مدت ایزوله شدن و محدودیت اعضا را بیشتر میکند و گزارشهای خودانتقادی از آنها میخواهد. اعمال محدودیتها به دستور رجوی، حتی تا طلاق اجباری هم ادامه پیدا میکند. مسعود رجوی در جلسهای اعلام میکند که در این طلاق زن و مرد کاملاً باید از هم جدا شوند. سینیای را در میان جمع میگردانند و افراد، حلقههایشان را در آن میاندازند! رجوی خطبه طلاقی میخواند و همه به همدیگر حرام میشوند! مسعود برنامهای را پیاده میکند که طی آن خانوادهها باید از هم پاشیده شوند.
این فرایندی که آن را روایت میکنید، برای افرادی که آن را مطالعه میکنند، باورناپذیر به نظر میرسد. سؤال این است که اعضای این فرقه، چگونه پذیرای اینگونه دستورات میشدند و تا هم اینک هم میشوند؟
اساس فرقه، بر مغزشویی اعضا تمرکز زیادی دارد، به همین خاطر است که وقتی مریم رجوی در اروپا دستگیر شد، برای سه، چهار نفر در اروپا پیام فرستادند که شما باید خودسوزی کنید! آن افراد با آنکه دانشجویانی در کشورهای اروپایی بودند، اما خود را آتش زدند که دولت فرانسه مجبور شود، بدون رسیدگی به پرونده، مریم را آزاد کند! لذا از همان روزهای اول، یک نوع مغزشویی و ترویج فرقهگرایی در ذهن مجاهدین خلق شکل گرفت، حتی مسعود رجوی بعد از اینکه فیروزه بنیصدر را طلاق میدهد، در عرض یک هفته با مریم رجوی ازدواج میکند؛ ازدواجی که حتی تعجب اعضای سازمان- که از کشورهای مختلف آمده بودند- را برمیانگیزد. اساساً رجوی قوانین اسلام را بر اساس میل خود دستکاری کرده است. آیتالله جوادیآملی در سخنرانیای میگویند: “اینکه ابلیس ملعون شناخته شد، این نبود که خدا به او گفت سجده کن و او گفت نمیکنم، این بود که در مقابل نظر خدا نظر داشت. به خدا گفت تو نظرت این است و من نظرم این است. این من، ملعونش کرد…”. این دقیقاً همان کاری است که مسعود رجوی کرد. نظر خدا آن است، ولی نظر من این است که این اصل فقهی عده، با توجه به اینکه علم پیشرفت کرده و ما میتوانیم فرایند را کنترل کنیم، دیگر لازم نیست! این من رجوی را ملعون کرد و هر کسی که از او پیروی کند نیز ملعون میشود!
انقلاب ایدئولوژیک به سبک مجاهدین خلق و طلاق اجباری هم پشت پا زدن به همه اصولهای اسلامی، اخلاقی و خانوادگی بود، لذا با انجام طلاق اجباری، شکاف در خانوادهها بیشتر شد. مسعود رجوی رهبر فرقه، به مردان میگفت: عشق به زنان، مانع عشق به سازمان میشود! از سوی دیگر در گوش خانمها میخواندند که شما زنان مستقلی هستید و آینده را میسازید… لذا در شورای رهبری جدیدی که تشکیل شد- غیر از مسعود که رئیس شورا بود- باقی همه زن بودند. مهدی ابریشمچی در جلسهای به دیگر اعضای سازمان میگوید:”خدا در تَه آسمانها و مسعود در زمین است، خدای زمینی شما مسعود است!…”. مریم رجوی میگوید: “رهبری فکرِ سازمان و نیروها دست و پای آن هستند، وقتی وارد مناسبات گروهی و تشکیلاتی میشوید، باید هویت سازمانی شما شکل ماشین به خود گیرد که سازمان برای آن برنامهریزی کند…”؛ لذا سازمان همه نیازهای جسمی اعضا را محدود میکرد و به نیازهای زنان در قالب خطکشیها و محدودیتهای سازمان پاسخ داده میشد. وقتی قرار است به همه نیازها در قالب سازمان پاسخ داده شود، نتیجه چه میشود؟ فکری را که سازمان آن را ساخته و پرداخته کرده است روی افراد پیاده میکند. فرقهگرایی و بردگی فکری سازمان مجاهدین خلق به این شکل صورت گرفت؛ فرایندی که هنوز هم اثرات آن در میان اعضا دیده میشود. در فرقه رجوی زنان سازمان چنان مورد شستوشوی مغزی قرار گرفته بودند که اغلب پذیرفتند باید فداکاری جسمی و روحی کنند و به طور مطلق، در اختیار رهبر سازمان قرار گیرند! در واقع رجوی برای پذیرش تمام این مسائل، به قرآن استناد میکرد! او با اشاره به آیه ۳۲ سوره احزاب، خطاب به زنان میگفت: “شما برای من، همچون زنان پیغمبر هستید!…”. یعنی ازدواج شما با فرد دیگری حرام است. از طرفی برای ترویج تجرد اجباری و فداکاری جسمی، باید زنان عقیم میشدند، لذا توسط تنها دکتر جراح زنانِ سازمان، رحم تمام زنان را درمیآورد.
جالب آنکه در جلسات هماندیشی به مسعود گزارش کار داده میشد که چند زن به نقطه بلند رهایی رسیدهاند! طبق گفته شاهدان، مریم رجوی هم زنان را به فداکاری جسمی تشویق میکرده است! زنان طی مراسمی که به بهانه ترفیع درجه بود، باید حمام میرفتند و خود را خوشبو میکردند، حتی برخلاف قوانین سازمان و به توصیه مریم رجوی، لباس و روسری نو به تن میکردند و با لوازم آرایشی خود را میآراستند. در این مراسم، مریم و مسعود رجوی بر مبلهایی در بالای سالن مینشستند. زنان سازمان هم پس از انجام رقصی به نام “رهایی” یک پلاک طلا از دست مسعود دریافت میکردند. در حالی که تا پیش از آن، اصلاً اجازه استفاده از زیورآلات را نداشتند. در پایان هم مسعود رجوی، خطبه عقد خود را با آن خانمها منعقد کرده و با آنها همبستر میشد! زنانی که در برابر دستور رجوی مقاومت میکردند، مورد وحشتناکترین روشهای شکنجه قرار میگرفتند و به زندان میافتادند و تنزل درجه مییافتند. طبق اسناد بسیاری از این زنان، زیر شکنجهها از بین رفته و در گورستان دفن شدهاند! جالب آنکه حتی شکنجهگران هم زنان تربیتشده سازمان بودند. خیلی محدود خانمهایی را داریم که در مقابل این قضایا مقاومت کرده باشند، البته برخی از آقایان هم اعتراض میکردند، ولی آنها هم با شدیدترین برخوردها سرکوب و نهایتاً کشته شدند. روی قبرشان در اردوگاه اشرف هم نوشته شهید شده است! ولی اسناد کشتهشدنشان بر اثر شکنجه، موجود است.
با اجرای طرح طلاق اجباری در سازمان، فرزندان و به ویژه کودکان خردسال این خانوادهها، چه وضعیتی پیدا میکردند؟
در دو روز آخر هفته، بچهها به مادرانشان سپرده میشدند و در ادارات سازمان رها بودند! البته وضعیت موجود، صدای همه را درمیآورد، لذا با آغاز جنگ کویت، تشکیلات اعلام میکند که برای حفاظت از بچهها، باید آنها را از مادرانشان جدا کنند. بعضی از مادران راضی نمیشوند. سازمان برای اجرای برنامهاش به دروغ اعلام میکند که بچهها را به ترکیه میبرد و آنجا به خانواده اعضای سازمان تحویل میدهد، اما در واقع به دستور مسعود رجوی، بچهها به اروپا فرستاده شده و در خانههای سازمانی ساکن میشوند، بدون آنکه مادران از محل نگهداری آنها مطلع باشند. طبق دستور سازمان، بچهها هم باید برنامه صبحگاهی میداشتند، لباس سربازی میپوشیدند و رادیو مجاهد گوش میدادند. آنها هم مانند والدینشان، اجازه تماشای تلویزیون و شنیدن اخبار را نداشتند، با وجود این باز هم سازمان نمیتوانست به خوبی از پس هزینهها و کنترل آنها برآید، لذا بسیاری از آنها – که عموماً هم بچههای کوچکتر بودند- را به خانوادههای امریکایی و کانادایی سپردند، البته فرزندان اعضای ردهبالا و شناختهشده سازمان مثل مصطفی رجوی و اشرف ابریشمچی، به خانههای سازمان منتقل میشدند و تحت نظر زندگی میکردند.
با آنچه شما تاکنون به آن اشاره کردهاید، علیالقاعده ادعای گزافی نیست که گفته شود خشونت از سالهای دور، در ذات سازمان بوده است، اینطور نیست؟
بله. از ابتدا اعمال خشونت در سازمان وجود داشته است. از همان ابتدا سازمان هر کسی را که در برابر تغییر ایدئولوژی مقاومت میکرد، به قتل میرساند. به کسانی هم که میخواستند از سازمان کنارهگیری کنند، دستور میدادند خودشان را از بین ببرند! همانطور که گفتم، ما خانمهایی را داشتهایم که خودشان را از بین بردهاند! دلیل سازمان این بود که شما اطلاعاتتان زیاد است، اگر وارد زندان شوید، نمیتوانید در برابر ساواک مقاومت کنید و سازمان در خطر میافتد! لذا دستور مرگ آن فرد از سوی سازمان صادر میشد و افراد هم چارهای جز اجرای آن نداشتند.
جنایات سازمان نسبت به اعضای خود به ویژه زنان، مخصوصاً در این دهههای متأخر چگونه و از چه راههایی افشا شده است؟
در جریان ترک اردوگاه اشرف، تعدادی از اعضای مرد به اسرائیل میروند. افراد بسیار محدودی هم به اروپا برگردانده شدند و الباقی به اردوگاه لیبرتی منتقل میشوند. در این میان، چند نفری توانستند از سازمان فرار کنند، چون با حمله امریکاییها، اندکی از محدودیتهای درونسازمانی برداشته شد. کسانی که فرار کردند، توانستند بخشی از اطلاعات را از وضعیت زنان سازمان به سازمانهای حقوق بشری ارائه دهند، برای آنکه بازرسان سازمانهای حقوق بشری، بر اساس مدارک و اسم افراد و همچنین شهادت آنها، به این جنایات رسیدگی کنند. مثلاً دیدهبان حقوق بشر در گزارشی در سال ۲۰۰۵ میلادی، مواردی از نقض حقوق زنان بر اساس قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی، توسط فرقه مجاهدین خلق را ارائه داده است، ولی تا به امروز شکایت جامع و کاملی از سازمان مجاهدین خلق و رؤسای آن، در خصوص جنایتهایی که درباره زنان مرتکب شدهاند، صورت نگرفته است. طبق آمارهای غیررسمی، در اردوگاه لیبرتی بالاترین میزان مرگومیر، در میان زنان وجود دارد، چون همه افراد، سنهای بالا دارند و تحت فشار هستند. طبیعی است اعضای باقی مانده هم به خاطر آنکه مجبور به دوری از خانواده و بعد هم فروپاشی خانواده خودشان شدهاند، دچار فشارهای روانی شوند. قیافه این زنان و مردان در عکسهایی که از اردوگاههایشان، چه اشرف و چه لیبرتی مخابره شده، نشاندهنده وضعیت آنهاست. انسانهایی خموده با سن و سال بالا که جز ملالت در چهره ندارند.
سازمان مجاهدین خلق در حال حاضر، جذب نیرو هم دارد؟
نه آنطور که قبلاً داشته است. شاید بچههای همین خانوادهها عضو شده باشند. سازمان حتی مقطعی پس از شروع جنگ ایران و عراق، برای جبران کمبود نیروی انسانی خود، برخی از کسانی را که به خاطر مسائل مالی، از مرز به صورت قاچاقی عبور میکردند، جذب میکرد. در واقع قاچاقچیان انسان، به بهانه اینکه افراد را از راه ترکیه فراری خواهند داد، به مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف در عراق تحویل میدادند! لذا در آن دوره افرادی را در سازمان داشتیم که به اجبار وارد آن شده بودند. همین افراد بعدها پس از آزادی، مطالبی را علیه سازمان عنوان کردند که به وجهه آن نزد افکار عمومی، لطمات زیادی وارد کرد. بعضی از افرادی هم که در جنگ اسیر عراق میشدند هم به خاطر آنکه نتوانستند از نظر روحی یا جسمی دوام بیاورند، در همان زمان جنگ جذب تشکیلات مجاهدین خلق شدند. امروز هم با توجه به اینکه خط و مشیشان با سازمان تغییر کرده، هر چقدر هم که سروصدا و تبلیغات کنند، کسی توجهی به آنها نخواهد کرد. دفاع سازمان مجاهدین خلق از برداشتن حجاب زنان در شرایطی انجام میگیرد که اگر اعضای این فرقه بخواهند بیحجاب شوند، تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگیرند! شما در همه عکسهایی که از مریم رجوی موجود است، میبینید با آنکه لباسهای شیک و برند میپوشد، ولی بیحجاب نیست. هیچ کدام از اعضای سازمان هم بیحجاب نیستند، حتی زمانی که در کشورهای اروپایی بودند و داشتند خارجیها را جذب میکردند. خاطرات یکیدو نفر از این خارجیهای مرتبط به سازمان را که میخواندم، تصریح داشت که آنها هم ملزم به رعایت حجاب بودهاند. اسم یکی از آنها «آن» بود. او با یکی از اعضای فرقه مجاهدین خلق ازدواج کرده بود، بعدها هم به خاطر اینکه خارجی بود، توانست از فرقه جدا شود و جزو اولین کسانی بود که علیه مجاهدین خلق افشاگری کرد. اطلاعات این خانم هم در زمان خودش راهگشا بود.
امروزه و در پی جنگ ترکیبی سال ۱۴۰۱، مقامات برخی کشورهای غربی، سخن از ریاست جمهوری مریم رجوی به میان آوردهاند. ارزیابی جنابعالی در این باره چیست؟
اینها همه یک نوع مانور سیاسی است. قبلاً هم چنین مسائلی بود. زمانی که سازمان، شورای ملی مقاومت را در اوج دوران جنگ راهاندازی کرد، از سازمانهای مختلفی، چون پیکار برای آزادی خلق یا شخص ابوالحسن بنیصدر هم نمایندگانی برای حضور در آن انتخاب شدند. در آن مقطع، ابتدا مسعود رجوی را به عنوان رهبر و بعد مریم رجوی را به عنوان رئیسجمهور ایران اعلام کردند. سیستم انتخاب رئیسجمهور از طریق اعضای آن شورا صورت گرفت. هر چند بعد از آنکه همکاری سازمان با عراق کمکم لو رفت و اعضا هم به عراق منتقل شدند و هویت سازمان نیز کاملاً مشخص شد، آن سازمانها یکییکی از مجاهدین خلق جدا شدند، چون عراق دشمن مردم ایران بود و امکان همکاری با او نبود. با عقبنشینی این گروهها، شورای ملی مقاومت سازمان یکدست شد و برای دور بعد، همه اعضای شورا را از زنان انتخاب و در واقع خیال خود را راحت کردند. در آن هنگام ریاست جمهوری مریم رجوی، البته نزد خودشان کاملاً تثبیت شد، حتی تعدادی از اعضای شورای ملی مقاومت، در آن زمان از سازمان جدا شدند و علیه آن فرقه اعلام جرم کردند، لذا انتخاب او از سوی غرب به این عنوان، مسئله جدیدی نیست و از سنخ مانورهای تبلیغاتی است. مسئله آخر اینکه سازمان هنوز هم اعضای فرقه را در بیخبری نگه میدارد! مثلاً در مورد اعلام مرگ مسعود رجوی، این امر بعد از چند سال و توسط شاهزاده سعودی لو رفت، تازه آن وقت، اعضای سازمان متوجه ماجرا شدند یا شرکت مجاهدین خلق در کشتار حجاج سال ۱۳۶۶ در مکه، بعد از سالها توسط همین اعضای جداشده سازمان عنوان شد. شرکت مجاهدین خلق در کشتار کردهای عراق در انتفاضه ۱۹۹۱ نیز از همین بیخبریهاست تا آنها نتوانند بر اساس اطلاعات درست تصمیم مناسب بگیرند. در مغز آنها فقط اطلاعاتی وارد میشود که رئیس فرقه میخواهد بر اساس آن القای تصمیم کند.
سمانه صادقی
روزنامه جوان