اول می خواهم مقداری راجع به خودم توضیح بدهم من رضا اسلامی به مدت ۲۹ سال در سازمان مجاهدین خلق بودم. ۲۹ سال از عمرم را در سازمان گذراندم. چرا این را میگویم چون با هزاران تجربه تلخ سازمان را ترک کردم .
یک روزی که من این سازمان را برای یک آرمان انتخاب کردم و حاضر بودم به خاطر مردم و هدفی که داشتم جانم را در این راه بدهم هیچ شک و تردیدی نداشتم. از همان روزهای اول که وارد سازمان شدم کنجکاو بودم و موضوعات را و هدفی که برایش آمده بودم را دنبال میکردم که آیا خط و خطوط سازمان درست است که من بخاطر آن آمده ام؟! آن چیزی که من از نزدیک در سازمان مجاهدین دیدم با آن چیزی که از بیرون سازمان و در تبلیغات خود در رادیو و تلوزیون شان شنیده بودم ، ۱۸۰ درجه با واقعیت اختلاف داشت.
من برای آزادی مردم آمده بودم ولی موضوع برعکس شد. حالا خودم را در یک سازمان بسته و در یک سیکل مشخص میدیدم. پایه ای ترین حقوق انسانها را به رسمیت نمی شناختند. هر فردی وارد سازمان می شد اولین کاری که می کردند این بود که هویت انسانی او را از بین می بردند. طرف را بی هویت می کردند. هر فرد که در سازمان است هیچ اختیاری از خود ندارد و همه چیز باید در کانال تشکیلات حل و فصل شود. از آزادی عمل خبری نیست و هر کسی که انتقاد به بالا بکند مورد حسابرسی قرار می گیرد. شکنجه و زندان در پیش است. نمی توانی در سازمان بگویی خط سازمان اشتباه است.
پیش خودم گفتم که این چه سازمانی است که تحمل انتقاد را ندارد. چه جوری من مردم خود را آزاد کنم در حالی که خودم دربند هستم. از ریاکاری های سازمان مجاهدین در رابطه با آمریکا و اسرائیل و خیلی از کشورهای اروپایی، متناقض شدم. مثلاً تا قبل از آن شاهد بودم که سازمان شعارها و سرودهای ضد آمریکایی پخش می کرد اما از یک مرحله ای سازمان با آمریکا، اسرائیل، صدام حسین و عربستان همکاری نزدیک داشت. این موضوعات مرا متناقض کرد. دیدم که این گروه منافع مردم ما را در نظر ندارد بلکه عملا سازمان ضد مردم ایران است. دیدم که استراتژی سازمان از بین بردن ایران است نه سرنگونی رژیم.
آزادی و آبادی ایران را دیدم. در تشکیلات خفقان، سرکوب و شکنجه افراد در جریان بود. افراد هیچ آزادی نداشتند و ندارند. اگر کسی درخواست ملاقات با مادر یا پدر و خواهر و برادر می داد، میگفتند تو مزدور اطلاعات رژیم هستی. وقتی که برادرم و خواهرم برای ملاقات من به پادگان اشرف در عراق آمده بودند، به من میگفتند این مزدوران را با سنگ و تیرکمان بزن. این چه حقوق بشری است که سازمان مجاهدین ادعا می کند؟! همه جدا شده ها شاهد این صحنه ها بوده اند. این ها همه واقعیت هایی است که اتفاق افتاده است. اینکار غیرانسانی و ضد بشری و در تاریخ دنیا بی سابقه است که بچه به مادر خود به پدر خود به خواهر خود به برادر خود سنگ بزند. واقعاً سازمان مجاهدین خلق به کسی رحم نمیکند. چه اعضا باشند و چه خانواده.
من فقط یک نمونه را می گویم. همه جای دنیا به ارگانهای سازمان ملل احترام می گذارند. زمانی یکی از افراد سازمان ملل که افغانی بود از طرف خانواده های ایرانی که عزیزان شان در سازمان مجاهدین خلق بودند نامه آورده بود. او چند بار می خواست به چند نفری که در کمپ لیبرتی مریض بودند کمک کند و آنها را به بیمارستان عراقی منتقل کند. اما مجاهدین گفتند که این فرد اطلاعاتی و وابسته به رژیم ایران است. حالا خودتان قضاوت کنید که آیا اصلا حقوق بشر در مناسبات مجاهدین خلق وجود دارد؟!
در تمام کشورها زندانی دارند اما خانواده ها میتوانند با فرزند خود ملاقات کنند و این کار به راحتی انجام می شود.
به قول خود سازمان مجاهدین که می گوید حکومت کنونی ایران ضد حقوق بشر است اما همین حکومت به زندانیان سیاسی هم حق ملاقات و حتی مرخصی می دهد. حتی اجازه استفاده از موبایل و کامپیوتر را در زندان به آنها می دهد. در سازمان داشتن موبایل و اینکه فرد بتواند با خانواده خود تماس بگیرد ممنوع است. از این تلفن های کوچک دارند که فقط در حد چند کیلومتر می توانند تماس بگیرند.
خانواده هایی که عزیزانشان در سازمان هستند سالیان درازی است که از طریق سازمانهای حقوق بشری پیگیری می کنند تا سازمان را قانع کنند که به خانواده ها ملاقات بدهد. ولی سازمان نمی گذارد ملاقات انجام شود.
بگذارد خانواده ها با عزیزان شان ملاقات کنند. من خودم ۲۹ سال در سازمان بودم و در این مدت هیچگونه ارتباطی با خانواده خودم نداشتم تا این که از سازمان خارج شدم. آیا این کار ضد بشری نیست؟ هر فردی که این مقاله من را می خواند خودش قضاوت کند.
با درود به تمامی هموطنان عزیزم.
رضا اسلامی عضو انجمن آسیلا از تیرانا