ژست رهبری اپوزیسیون یکبار در سالهای اولیه انقلاب 57 توسط مسعود رجوی برای سازمان مجاهدین خلق بطور کامل گرفته شد و نتیجه اش جمع آوری بنی صدر و قاسملو، چریک فدایی و جبهه دمکراتیک ملی، سازمان رنجبران و ملای سبیل کلفت مارکسیست جلال گنجه ای، خوانندگان کاباره ای و یک دوجین دیگر از اصناف و … دریک شورا بود که با تفرقه و از هم پاشیدگی کامل و متلاشی شدن این آش شله قلمکار موسوم به شورای ملی مقاومت دیگر فقط ماکتی از آن باقی مانده است، و تنها دستاورد آن فقط یک ازدواج ناکام مسعود با فیروزه بود که متاسفانه بعلت عدم تفاهم فیروزه بنی صدر با هوس رانی های رجوی کار به طلاق و جدایی کشید .
بعد از سالها تلاش و ساز و نقاره و تبلیغات کر کننده اپوزیسیون و شورای ملی مقاومت، باد رجوی خالی شد و حال اساسا از وجود لاوجود و نامبارکش نیز خبری نیست تا چه رسد به رهبری اپوزیسیون!
او زمانی باد در غبغب می انداخت و برای خود و سازمانش مرز سرخ تعیین می کرد و برای ائتلاف اپوزیسیون شرط و شروط نه شاه و نه شیخ اعلام میکرد .کلت اهدایی صدام را به کمر می بست و با شعار:
رینگو ره من کافه …. دی چراغا همه آفه
به مصداق این شعر معروف که : تیمور لنگ ، لنگان فرمان میدهد ، بر ستون جمجمه ها .
و باز عزیزی میگوید هر تیموری را گوری و هر چنگیزی را آویزیست .
عربده میکشید و احزاب و گروههای چپ مارکسیست را به تمسخر میگرفت و میگفت آنها به عقب نشینی به میان توده ها اعتقاد دارند! مواظب باشید که آنقدر عقب نشینی نکنید که در دریای مانش غرق شوید . اما حالا خودش آنقدر عقب نشینی کرده که از لبه پرتگاه در داخل گودال عمیق آمریکا، اسرائیل، آل سعود پرتاب شده است.
دیگر به مرز سرخی اعتقاد ندارد و شعار نه شاه و نه شیخ مشمول زمان شده و التماس میکند تا با داعش و الاهوازیه، جریان ریگی و جندالشیطان، رضای پهلوی و مسیح علینژاد بخت برگشته ائتلاف کند و تازه خودش هم عرضه میانجیگری ندارد و دست به دامان اسماعیلیون شده است .
در جریان حوادث داخلی اخیر اگر چه موفق شدند با ایجاد صفحه های جعلی و فعالیت پایگاه سایبری یا کانون بازنشستگان مستقر در آلبانی ایجاد جو ارعاب و خشونت کنند اما همه این اقدامات بسرعت به شکست انجامید و بار دیگر سند جنایت و خیانت سازمان مجاهدین بر ملا شد . شکست و عقب گرد مجاهدین آنقدر سخت و سنگین بود که حتی در تجمعات و تظاهرات اندک ایرانیان مقیم اروپا نیز مطرود و منفور شدند و با شعار مرگ بر ستمگر چه مسعود چه مریم هواداران اجاره ای مجاهدین را از صحنه وادار به فرار کردند.
این راه در ابتدای انقلاب 57 با شرایط بسیار مناسب تری برای مجاهدین وجود داشت اما باز هم منجر به شکست و فرار آنها از ایران گردید . شرایط مناسب از این بابت که در اوایل انقلاب جوانان پر شور هنوز مسیر خود را بر اساس تحقیق و مطالعه انتخاب نکرده بودند و احساسات بر فضا حاکم بود. هنوز مجاهدین به خیانت و وطن فروشی و همدستی با صدام و بعدا آمریکا آلوده نشده بودند . هنوز ترورهای سال 60 و قتل و کشتار 17 هزار ایرانی انجام نشده بود .هنوز جاسوسی برای اسرائیل و ترور دانشمندان هسته ای صورت نگرفته بود. هنوز برای تحریم ملت ایران و بمباران کشور و نابودی زیرساخت ها ، بستن مسیر غذا و دارو برای ایران دست بوس آمریکا نشده بودند و بسیاری دیگر !
اما این همه کارنامه سیاه چند ساله موجبات نفرت و انزجار ملت ایران را به حد کافی فراهم کرده است و حتی رضا ربع پهلوی هم که پول جیب و خرجی روزانه اش را از مامانش دریافت میکند حاضر نیست با شما در یک میدان آنهم در کشوری اروپایی علیه حکومت ایران شعار بدهد و از وحدت شعار نیز پرهیز میکند .
این طبل ها سالهاست است به صدا در آمده اما فقط در حد و اندازه صدا باقی مانده است و کاملا توخالیست .اگر راست میگویید و ادعای آزادیخواهی دارید فعلا و علی الحساب فقط به نیروهای اسیر و گرفتار در زنجیرهای تشکیلات خودتان قطره ای آزادی بدهید تا نتیجه اش را ببینید. شعار برای آزادی ایران از قد و قواره شما بالاتر است. شخصی را به ده راه نمیدادند سراغ خانه کدخدا را میگرفت .
علی مرادی