در یکی از روزهای خرداد سال 82 برای شنا به استخر قرارگاه رفته بودم که آنجا یعقوب ترابی را دیدم که او گفت مریم را در فرانسه دستگیر کردند، ابتدا باورم نشد، چون مسعود در نشست گفته بود که در موقع حمله به ایران آنها جلودار خواهند بود، پس چی شد که مریم سر از فرانسه در آورده و حالا که دستگیر شده، معلوم شد که حرف مسعود در نشست همش الکی بوده است.
شب وقتی این خبر در قرارگاه پخش شد دیدن بچه ها خیلی جالب بود، همه وا رفته بودند و همه مسئله دار، که حالا در جنگ شکست خورده بودیم و خلع سلاح، حالا این فرار مریم را چگونه توجیه کنیم، از آنجایی که مسئولان سازمان برای هر کاری توجیهی دارند، سر همین هم برای سرپوش گذاشتن بر فرار مریم گفتند که مسعود پیام داده که برای آینده آلترناتیو و سازمان او را به فرانسه فرستادم و به نیروها گفتند که این کار برای آینده مبارزه ما بوده است. ولی نیروها از بالا تا پایین مسئله دار، بعداً با راه انداختن تظاهرات در داخل قرارگاه و آوردن شیوخ به قرارگاه و جمع کردن امضاء که اگر لازم باشد همه خودسوزی می کنیم، جلوی فشار نیروها را گرفتند و دیگر کسی نمی توانست سوالی بکند واگر تناقضی هم داشت باید می گفت، ولی جوابی نمی گرفت و اینگونه مطرح می کردند که شما کار را به مسئولان واگذار کنید. بعداً صدای خودسوزیها در اروپا در آمد و مسئولان سازمان توجیه می کردند که به این وسیله دولت فرانسه مجبور می شود مریم را آزاد کند. بعداً وصیت نامه نفرات که در خودسوزیها کشته شده بودند، خوانده می شد تا جو و فضای نیروها را به آن سمت بکشانند. ولی سودی نداشت و همه ناراحت ومسئله دار، اینکه آخر کار چه خواهد شد.
من چون هر شب اخبار خارجی را گوش می کردم، متوجه می شدم که داستان خرابتر از اینها هست و داستان پیدا کردن پول در اطاق مریم و چیزهای دیگر را اصلاً رو نکردند، تا اینکه وقتی در روز 12 تیر آزاد شد. با ایجاد جنجال می خواستند از سؤالاتی که در ذهن بچه ها ایجاد شده بود، فرار کنند، ولی از تناقضاتی که بچه ها در نشستها می خواندند معلوم بود که جلو دار شدن ارتش کجا و فرار به کنار رودخانه سن کجا!
هادی شبانی
مازندران