هر ساله در فرقه رجوی سالگردی را پاس میدارند که فقط جنبه فرمالیستی دارد زیرا اگر اینکار را نکنند مسعود رجوی بعنوان یک قاتل در اذهان و افکار عمومی معرفی خواهد شد، کسی که با فرار خود زن و فرزند و بهترین دوست دوران مبارزاتی اش را در سخت ترین بحران رها کرده و تنها گذاشت!
اینکه چگونه از این ابتلاء عبور کرد و خانوادۀ خود را در میان آتش و خون رها کرده و جان خود را فراری داد جای بحث بسیار دارد، به نظرم بهترین کسی که می تواند علت آنرا توضیح دهد خودِ فرد مسعود رجوی است، او باید اعتراف کند که چرا دست به این عمل وقیحانه زد، ولی او هرگز اینکار را نکرده و نخواهد کرد زیرا قانون او این است که خطا را نپذیرد.
همانطور که گفتم مانند این می ماند که اعتراف نماید که یک قاتل است و با بی رحمی تمام زن و تنها فرزندش را در صحنه درگیری گذاشت و فرار نمود تا جان خود را نجات دهد.
اما موضوع اصلی بحث من اکنون مربوط به موسی خیابانی است، کسی که خیلی ها فکر میکردند و فکر میکنند که او بهتر از مسعود رجوی می توانست سازمان را رهبری کند که شاید کار منجر به درگیری و خون و خونریزی در دهه شصت نمی شد.
کاراکتری که شخص “موسی خیابانی” داشت برای خیلی ها روشن است و می توان به حافظۀ تاریخ مراجعه کرد و سخنرانی های این فرد را دید و اندکی به تفکر رفت.
ولی مسعود رجوی که میدانست جایگاه موسی خیابانی در سازمان بی بدلیل است باید او را از سر راهش برمیداشت تا موسی تبدیل به کسی نشود که بعداً بخواهد علیه رجوی عمل کرده و او را کنار بزند. النهایه هم نقشه هایش گرفت و موسی را در بدترین زمان ممکن در صحنه گذاشت و باعث مرگ او شد. مهدی ابریشم چی مسئول حفاظت خانه موسی خیابانی بود و عجیب بود که در روز درگیری او و همسرش مریم قجر عضدانلو در آن پایگاه نبودند و بعد از کشور خارج شدند.
برای اینکه هر ساله این مسئله زنده شود و مسعود رجوی چهرۀ معصوم خود را حفظ کند تا دیگران او را به چشم یک خائن نگاه نکنند نشست هایی ترتیب میدهد تا بگوید که او برای منافع بالاتری مجبور شد که خانواده و بهترین دوستش را ترک کرده و جان خود را نجات دهد، طوری که گویا فداکاری را مسعود رجوی کرده است!
در واقع این جلسات و بهتر بگویم خیمه شب بازیها بخاطر این بوده و هست که چهرۀ پلید خود را مخفی کرده و بر عکس کاری کند که به جای دلسوزی برای خانواده و موسی خیابانی و سایر کسانی که در آن خانه بودند به حال مسعود رجوی دلسوزی کنند و با شارلاتان بازی بگویند چه خوب شد که آنها کشته شدند تا اینکه مسعود زنده بماند.
در نشست کاری میکرد که برخی افرادی که سابقۀ بالایی در سازمان داشتند بگویند که اگر موسی بود اکنون چنین و چنان میکرد، مثلا در خصوص انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیکی که به نام “انقلاب مریم” معروف شده بود میگفتند که اگر موسی بود اکنون در مقابل این انقلاب تعظیم ایدئولوژیک میکرد!
چرا این را بدستور رجوی بیان میکردند؟ بخاطر اینکه در درون تشکیلات مخالفت های زیادی با آن انقلاب کذایی بود و چون رجوی میدانست که خیلی ها به موسی احترام میگذاشتند و او را قبول داشتند، از این بابت سوء استفاده کرده و اعضاء را مجبور میکرد که به انقلاب مریم گردن بگذارند و عنوان می شد که اگر موسی هم بود اینکار را میکرد!
این یک دروغ بزرگ بود که مسعود رجوی تلاش کرده و میکند که همواره آنرا به خورد بقیه بدهد. مسعود رجوی این رهنمود یوزف گوبلز وزیر تبلیغات آدولف هیتلر را که میگفت “مردم دروغ بزرگ را زودتر از دروغ کوچک باور میکنند و اگر دروغی را مکرراً تکرار کنید، دیر یا زود آن را باور خواهند کرد” همیشه در عمل بکار می گیرد.
بنابراین هر ساله رجوی تلاش میکند با ترتیب دادن برنامه هایی در شبکه ماهواره ای خود موسوم به “سیمای آزادی” یا سایت های رسمی اش یا با جلساتی که در درون تشکیلات ترتیب میدهد یک بار دیگر چهرۀ معصوم خودساخته را به نمایش بگذارد.
بخشعلی علیزاده