پس از گذشت چهارسال از فاجعه 17 ژوئن 2003 و عملیات خود سوزی اعضاء مجاهدین برای تحت فشارقرار دادن دولت فرانسه، شاهد تکرار همان فاجعه درفرمی دیگر و با هدف ایجاد رعب و وحشت برای ایزوله کردن مخالفان و منتقدان فرقه مجاهدین می باشیم.
" آیا کسی که به دستور رهبری فرقه خود را به آتش می کشد، در به آتش کشیدن دیگران تردید می کند؟ (برگرفته از سلسله مقالات محمد سبحانی در مورد تروریسم و خشونت سیاسی)
17 ژوئن امسال نیز همان دیدگاه " حذف و ترور " در ابعاد دیگری در پاریس و محل تجمع یک کانون پناهندگی، فاجعه آفرید.این بار نیز اعضاء محصور در حصارهای ذهنی و تشکیلاتی به دعوت مریم رجوی برای انحراف افکار عمومی در رابطه با شکستهای سیاسی و حقوقی و بین المللی به ترور و ایجاد رعب و وحشت، اقدام نمودند
درگیری موضعی و احساسی برای تحمیل اعتقادات و نظرگاه ها به یکدیگر اگر چه برای جامعه مضر است ولی اساسا با درگیریهای سازمانیافته و خود زنیها و خود سوزیهای 17 ژوئن قابل مقایسه نیست.
در هردو فاجعه 17 ژوئن، فرقه تمام عیار با برنامه ریزی و سازماندهی از قبل تعیین شده ای وارد شده بود. (تصاویر و فیلمهای موجود را یکبار مرور کنید). درهمه حال نفرات تبلیغاتی با پرچم و تصاویر رهبری در محلهای مخصوص مستقر شده اند و با کف زدن و شعارهای انقلابی! شاهد ضجه ها و ناله های کسانی می شوند که به دستور رهبری در شعله های آتش می سوزند. نفراتی که به فرمان رهبری خود سوزی ویا خود زنی و یا به ترور اشخاص می پردازند، آخرین کسانی هستند که در جریان کم و کیف قضایا قرار می گیرند.در واقع مانند گلوله ای شلیک می شوند و هدف را نابود می کنند ولی چکاننده و بکار برنده سلاح فرمانده فرقه است که هستی خودش را در نیستی مخالفان اعتقادی خود می جوید.
حمله اعضاء مجاهدین و سوءاستفاده از احساسات آنان برای بقاء رهبری به مجموعه فعالین حقوق بشر را باید در کادردیگری بررسی کرد.
.اسیران فرقه نیاز به ترمیم هویت و خودشناسی دارند.در حال حاضر آنان شخصیت و پرنسیب و ارزشهای خود را در هرچه بهتراجرا کردن فرامین رهبری می جویند.
پرندگانی که در اروپاهم قدرت پروازشان را از دست داده اند. اگرچه قفسی نیست ولی پرنده در زندان ذهنی خود اسیر است. پرنده، همه کسانی را که در خارج قفس می بیند، مجرم می داند و سد راه پرواز خود،.ولی نمی داند که اوست که در ذهنیت خویش اسیر است.
می بایست از مهاجمین پرسید:
اگر با خونین کردن مخالفانتان آرامش می گیرید و اگر از بهم زدن اجتماعات ارضاء می شوید پس مبارزه تان با رژیم برای چیست؟ آیا بستن دهان و شکستن قلم راه مبارزه با دیکتاتوری وآزادی بیان و اجتماعات است؟
فعالین حقوق بشر و آزادی و عدالت اجتماعی
امروز مخالفین خشونت و ترور و حامیان آزادی و دمکراسی بهای سنگینی را برای افشای عملکردهای فرقه مجاهدین می پردازند.زیرا هیچکس مانند آنان طعم تلخ روابط فرقه ای را نچشیده است. علیرغم تمامی ترفندهای فرقه ای برای رژیم مال کردن! و حذف منتقدین سیاسی و اعتقادی، جدا شدگان و حامیان آزادی همچنان در پی حمایت و یاری و مدد کاری به دوستان اسیر خود در حصارهای ذهنی فرقه می باشند.اسیران ذهنی فرقه سالهاست که از روابط معمول انسانی و اجتماعی فاصله گرفته اند و نیاز به بازسازی رفتاری و درک بینش معمول اجتماعی دارند. بدون یاری دوستان جدا شده و آشنا با متدهای شستشوی مغزی و التصاق روانشناسانه، نمی توانیم مانع فروپاشی انسانی آنان با ارزشهای اجتماعی معمول جامعه باشیم.
کانون رهائی از تمامی جدا شدگان و فعالین حقوق بشر تقاضا می کند که به هر نحو ممکن از سیاست " مشت در مقابل مشت" بپرهیزند و مطمئن باشند که روزی همین مهاجمین با اراده ای مصمم، خود را از حصارهای ذهنی فرقه می رهانند و با مردم و برای مردم در مقابل هرگونه دیکتاتوری خواهند ایستاد.
کانون رهائی، بیستم ژوئن 2007