میلاد محمدی کارگردان مجموعه مستند “سالهای سرخ” با موضوع روایت پنج عملیات هولناک تروریستی توسط مجاهدین خلق در دهه ۶۰، به ارائه توضیحاتی درباره این مستند پرداخت.
میلاد محمدی کارگردان مجموعه مستند “سالهای سرخ” همزمان با پخش تلویزیونی این مجموعه در گفتگو با خبرنگار مهر درباره آن توضیح داد: مستند “سالهای سرخ” درباره پنج عملیات تروریستی با ابعاد وسیع در سالهای ابتدایی دهه ۶۰ است که نقطه تمایز آنها با دیگر عملیاتها این است که همه آنها تلفات مردمی داشتهاند و در عین حال درباره آنها صحبت چندانی نشده است. ما وقتی از بمبگذاریهای اوایل دهه ۶۰ صحبت میکنیم، غالباً ذهنمان به سمت بمبگذاری دفتر نخستوزیری و حزب جمهوری میرود. بیشتر توجهمان به سمت ترور افراد سرشناس سیاسی است. اما درباره این پنج بمبگذاری کمتر صحبت شده است و وقتی ما با آنها مواجه شدیم، هم اطلاعات شوکهکنندهای به دستمان رسید و هم برایمان سؤال شد که چرا کمتر روی این اتفاقات که در همین تهران رخ داده و سالهای زیادی هم از آنها نگذشته، کار شده است؟
وی ادامه داد: این پنج عملیات بمبگذاری به ترتیب وقوع اولی در میدان عشرتآباد، دومی در خیابان خیام، سومی در میدان توپخانه، چهارمی در میدان راهآهن و پنجمی در خیابان ناصرخسرو اتفاق افتاده است. همه این بمبگذاریها در مراکز پرتردد تهران و با هدف قربانی گرفتن از افراد غیرنظامی بوده، از همه قشر هم در میان قربانیان این رویدادها بوده است. ما شروع به کار کردن روی این موضوع کردیم و توانستیم برخی از شاهدان عینی این واقعه را هم پیدا کنیم. ابتدا تلاش کردیم روی انگیزهها و اهداف این عملیاتها کار کنیم که منابع آن برخی مصاحبههای مسئولان امنیتی آن زمان بود. بعد هم سراغ موشکافی و تحلیل آنها رفتیم و از تصاویر آرشیوی و آرشیو روزنامهها و خبرگزاریها در این زمینه استفاده کردیم. حتی با خبرنگاران و عکاسان حاضر در این صحنهها هم گفتگو کردیم.
وقتی تروریستها با هم مشارکت میکردند!
این مستندساز با اشاره به اینکه مستند “سالهای سرخ” در پنج قسمت چهلوپنج دقیقهای ساخته شده است، درباره نتایج بررسیهای صورت گرفته خود پیرامون انگیزه عاملان این عملیات تروریستی توضیح داد: تعدادی از این بمبگذاریها به صورت مستقیم توسط سازمان مجاهدین خلق صورت گرفته و در برخی از آنها هم همکاری داشته است. مثلاً بمبگذاری در میدان توپخانه کار گروههای جداییطلب کرد بود اما از آنجایی که این گروهها در آن سالها همه از عراق دستور میگرفتند، گاهی همکاریهای مشترکی هم با یکدیگر داشتند. در بمبگذاری عشرتآباد و یا خیابان خیام اما بهوضوح میدانیم که این اتفاق توسط سازمان مجاهدین خلق رقم خورده است. عوامل بمبگذاری خیابان ناصرخسرو هم همینطور بودند و دستگیر هم شدند. بمبگذاری در میدانهای توپخانه و راهآهن اما حاصل همکاری گروههای تروریستی با هم بوده است. آنها هدف واحدی داشتند و با فرض دشمن مشترک در این قبیل عملیاتها با هم همکاری میکردند.
وی افزود: متأسفانه ما نتوانستیم به اسناد مرتبط با این پروندهها که در قوه قضائیه بود دسترسی داشته باشیم اما براساس گفتههای مسئولان وقت از فرماندهان سپاه تا فرماندهان اطلاعات وقت، در قالب تحقیقاتی که داشتیم، به این موارد رسیدیم.
محمدی درباره روایت شاهدان عینی از این اتفاقات تروریستی گفت: جمعآوری روایت شاهدان عینی کار خیلی سختی بود. حدود ۴۰ سال از این اتفاقات میگذرد و اساساً بافت آن مناطق بهطور کامل تغییر کرده است. اساساً بخشهایی از میدان عشرتآباد که میدان سپاه امروزی میشود، بهطور کامل تخریب شده است و دیگر مانند گذشته نیست. خیلی از شاهدان عینی این اتفاقات هم فوت کردهاند. ما توانستیم در قالب تحقیقات میدانی به برخی از این افراد دسترسی پیدا کنیم. برخی افراد در لحظه انفجار در این صحنهها حضور داشتند و حتی از آن آسیب دیدهاند. برخی از این افراد عزیزشان را در این اتفاقات از دست داده بودند. یکی از این افراد پسرش را در انفجار میدان راهآهن از دست داده بود. همه این افراد هنوز هم شوکه و متأثر هستند و این سوال برایشان مطرح است که اگر شما با حکومت مستقر دشمنی داشتهاید، فرزندان و عزیزان ما چه گناهی داشتند که باید قربانی میشدند؟ هنوز بعد از این همه سال نتوانستهاند انگیزه عاملان این حوادث را درک کنند.
وی افزود: خوشبختانه در تحقیقات خود به افرادی رسیدیم که مشاهدات خیلی خوبی از این اتفاقات داشتند. حتی ما عکاسی را پیدا کردیم که بعد از انفجار به صحنه حادثه رفته و عکاسی کرده بودند و حالا با دید دقیق و هنرمندان خود حادثه را روایت کردند. عکسهای این عکاس را هم در مستند استفاده کردیم. تصاویر، واقعاً تصاویر تکاندهندهای بود. ابعاد خسارت در این عملیاتها واقعاً شوکهکننده بوده است. ابعاد این خسارتها شاید امروز در تصورمان نگنجد. مثلاً در میدان توپخانه یک کامیون که به طور کامل با تیانتی پر شده بود، منفجر کردند و این انفجار حفرهای به عمق چهار متر و مساحت چهل مترمربع ایجاد کرده بود. مسافرخانهای در آنجا قرار داشت که بهطور کامل ویران شده بود و حتی بخشی از مسافران این مسافرخانه از بین رفته بودند. از همه این صحنه عکاسی شده بود و ما تا جایی که توانستیم و به آرشیو روزنامهها بهخصوص روزنامه کیهان دسترسی پیدا کردیم، از عکسهایی که خیلی دلخراش نبودند در کار استفاده کردیم.
جنایتکارهایی که کارفرما و اسپانسر دارند
این مستندساز درباره اینکه در تحقیقات این مستند آیا به جایگاه و وضعیت امروز سازمان مجاهدین خلق هم توجه داشته است یا خیر، توضیح داد: اتفاقاً با یکی از افراد ردهبالای سازمان که از آنها جدا شده است، در این مستند گفتگو کردهایم و در بخشهایی از مستند درباره وضعیت امروز این افراد اطلاعاتی میدهیم. این گروه امروز دیگر مانند دهه ۶۰ انگیزههای ایدئولوژیک ندارد و بیشتر شاهد یک کارفرما و تعدادی مجری هستیم. بیشتر اعضای این گروه امروز صرفاً مجری هستند و به همین دلیل هم شاهدیم که چرخشهای زیادی در تصمیمات خود دارند. یک زمانی صدام اسپانسر آنها بود و به آنها دستور میداد که چه باید بکنند و حالا اسپانسرهای دیگری دارند و آنها هستند که برایشان تصمیم میگیرند. نکته مهم این است که پزهای حقوقبشری آنها در برخی تریبونها بهگونهای است که انگار دیروز خود را فراموش کردهاند. گویی خودشان از یاد بردهاند و مردم ما هم خیلی درباره برخی از این اتفاقات در دهه ۶۰ اطلاعات ندارند.
محمدی افزود: مجاهدین خلق یک گروه تروریستی به تمام معنا هستند که هم دستور میگیرند و هم آدم اجیر میکنند تا ترور کنند. دیگر شرایط هم مثل دهه ۶۰ نیست که آدمها با اهداف ایدئولوژیک با آنها همراه شوند و فریب بخورند. افراد را کاملاً اجیر میکنند و دستمزد میدهند. آنها تروریست حرفهای استخدام میکنند تا یک سری عملیات را به انجام برسانند.
کارگردان مجموعه مستند “سالهای سرخ” درباره متفاوتترین تجربه خود در مسیر ساخت این مستند گفت: مواجه با شاهدان عینی در مسیر ساخت این مستند برای من تجربه عجیبی بود. شنیدن روایت این افراد برای ما بسیار تکاندهنده بود. مثلاً با فروشندهای در میدان راهآهن صحبت میکردیم که هنوز هم این مغازه را دارد و بسیار هم پیر شده است. او در روز حادثه با پسربچه ۵، ۶ سالهاش همراه بوده و از آنجا که در فصل تابستان هوا گرم بوده است، بچهاش را به بیرون مغازه میفرستند تا کمی خنک شود. وقتی او از مغازه خارج میشود انفجار اتفاق میافتد و او فرزندش را از دست میدهد. شنیدن روایت این پدر واقعاً تکاندهنده و روایت آن واقعاً سخت است. او تعریف میکرد که فرزندش چندپاره شده و با همان حالت او را به آغوش گرفته تا به بیمارستانی برساند. آن هم در شرایطی که پردههای گوش خودش آسیب دیده بود و هیچ صدایی را نمیشنیده است. او میگوید فقط میدویدم. مواجهه با چنین آدمی پس از این همه سال، هنوز هم تکاندهنده است.