زنان و کودکان همواره بیشترین آسیب را در جوامع مختلف متحمل شده اند. این آسیب ها، آنها را در معرض قربانی شدن به اشکال گوناگون قرار داده است. زنان تنها در دوران جنگ ها قربانی نبوده اند. آنها علاوه بر آنکه در دوران صلح، قربانی خشونت های اجتماعی و خانوادگی می شوند، مورد بهره کشی شبکه های تجاری مافیایی و فرقه ها نیز قرار می گیرند.
در فرقه ها، شاید زنان با انتخاب ناآگاهانه خود وارد حصارهای فرقه ای شوند اما خروج آنها دیگر در اختیارشان نیست. حتی اندیشیدن و رفتارکردن آنها نیز به اختیارشان نیست. آنها با مغزشویی مستمر تبدیل به ماشین هایی با عملکرد سخت و مبهم، برای رهبر فرقه ای می شوند که همه چیز را آگاهانه در کنترل خود دارد. زنان در فرقه دیگر یک زن یا یک مادر نیستند. آنها نمی توانند انتخاب کنند که چه باید باشند.
زنان در فرقه مانند دیگر مردان اسیر، ابزارهای تحقق اهداف سیاسی یا ایدئولوژیک رهبر گروه هستند و عنصر زنانه آنها نیز تنها در بهره کشی جنسیتی رهبر گروه به چشم می آید. زنان در فرقه مجاهدین خلق بخشی از هزاران زنی هستند که در سرتاسر دنیا، از گذشته تاکنون، قربانی فرقه ها بوده اند. زنان و دخترانی که در دوران جوانی وارد گروه مجاهدین خلق شدند، بخشی از آنها در جنگ، بخشی در عملیات انتحاری، بخشی در اثر بیماری های متعدد، بخشی به دلیل تصفیه های داخلی، تعدادی بر اثر کهن سالی، و اخیرا نیز بخشی به خاطر شیوع کرونا در داخل حصارهای اردوگاه جان باختند. آنان نیز که باقی مانده اند یا تعداد قابل توجهی هستند که از کار افتاده اند یا بخشی از همان کودکان خردسال دیروز هستند که سه دهه قبل به اجبار رهبر فرقه از پدران و مادران خود در همین اردوگاه های فرقه ای در عراق جدا شدند.
ماجرای بهره کشی از زنان در گروه مجاهدین خلق همواره یکی از نکات مورد توجه گزارش های بین المللی و اظهارات و خاطرات ده ها عضو جدا شده از این گروه بوده است. بدرفتاری، ممانعت از ارتباط با خانواده، ممانعت از انتخاب نوع پوشش، کار اجباری طولانی مدت، طلاق اجباری و بهره کشی جنسی بخش مشترک محتوای این گزارش ها و اظهارات را شامل می شود.
از انتهای دهه 40 شمسی بود که دختران و زنانی که وارد گروه مجاهدین خلق شدند علاوه بر اینکه به ابزارهای نظامی و تحقق اهداف سیاسی و ایدئولوژیک این گروه و عامل پوشش و استتاری برای فعالیت های خشونت آمیز مردانه گروه تبدیل شدند، مورد بهره جنسی تشکیلاتی و به صورت یک رویه برای مردان گروه نیز قرار می گرفتند.
هر یک از این دختران و زنان به انتخاب فرماندهان گروه، به ازدواج اجباری و تشکیلاتی یکی از اعضای مرد گروه در می آمد و مجبور به ارتباط جنسی با او می شد. تعداد قابل توجهی از این زنان با تغییر تیم، مجبور بودند همسر تشکیلاتی فرد دیگری در مقاطع زمانی بسیار کوتاه شوند.
در سال 1360 و آغاز موج گسترده ای از خشونت ها توسط هسته های ترور مجاهدین خلق در سطح شهرهای مختلف ایران، و در نهایت فرار آنها به خارج از کشور، زنان و دختران گروه همچنین به عنوان ابزارهای بهره کشی نظامی در اختیار رژیم دیکتاتوری صدام قرار گرفتند تا برای حمله به خاک ایران و همچنین سرکوب مردم جنوب عراق و کردهای آن کشور مورد استفاده قرار بگیرند. فرماندهی بخشی از واحدهای نظامی و راهبری تانک و نفربر و پشتیبانی لجستیک، بدون توجه به شرایط یک زن، به عنوان مأموریت جدید این زنان در فرقه مجاهدین خلق تعریف شده بود.
با پایان جنگ ایران و عراق نیز بهره کشی از زنان در گروه پایان نیافت. رفتارها و مناسک فرقه ای شدت یافت و این زنان بودند که بیش از همه در معرض فشار بودند. مسعود رجوی لیدرگروه تصمیم گرفت همه زن و شوهرانی که با هم در داخل تشکیلات بودند از یکدیگر طلاق اجباری بگیرند، زنان و مردان در مکان های جدا از هم فعالیت کنند تا مبادا با یکدیگر ارتباط بگیرند یا رفتارهای عاطفی و عاشقانه از خود نشان دهند. رجوی در سخنرانی های خود پس از جنگ، هرگونه عواطف به خانواده و فرزندان را باطل و مذموم می دانست، از این روی 400 کودک نیز به اجبار از مادران جدا و برای آموزش های فرقه ای به مهدکودک ها و مدارس گروه در عراق و سپس اروپا منتقل شدند.
اکنون که همه زنان از شوهرانشان جدا شده بودند رجوی توانست همه زنان گروه را از آن خود کند. ماجرای موسوم به “رقص رهایی” خاطره تلخ همه اعضای جدا شده است که متفقاً از رابطه اجباری جنسی همه دختران و زنان گروه توسط مسعود رجوی با آنها پرده برداشتند. اقدامی که علاوه بر نشان دادن عمق بیماری روانی و جنسی لیدر گروه و توجیه آن به عنوان تلاشی برای”رهایی زنان” از چارچوب ها، جنایتی از سوی وی و با کمک مریم رجوی در تحمیل همبستری اجباری به صدها عضو زن گروه تلقی می شود.
بتول سلطانی از اعضای شورای رهبری مجاهدین خلق که اکنون در آلمان زندگی می کند پس از فرار از گروه، برای نخستین بار از عمل جراحی حداقل 150 زن توسط نفیسه بادامچی پزشک ارشد گروه جهت خارج کردن رحم زنان، به دستور مسعود رجوی خبر داد؛ خبری که مورد تأیید بخش قابل توجهی از زنانی که موفق به فرار از این گروه شدند قرار گرفت. به گفته این افراد تمایل رجوی برای حضور همیشگی این زنان و بی آینده شدن آنها بدون تشکیلات، باعث شد تا وی چنین تصمیمی را اتخاذ کند و نام آن را “امداد” گذاشته بود. عملی که باعث شد این زنان حتی اگر روزی تصمیم به جدایی یا فرار کنند، هیچگاه نتوانند حس مادری را تجربه کنند.
در ژوئن 2003 دنیا یکی از دردآورترین و دلهره آورترین رخدادها را در پاریس و چند شهر دیگر مشاهده شد. به دستور مسعود رجوی سرکرده مجاهدین خلق تعدادی از افراد از جمله چندین زن، در وسط خیابان ها و در مقابل چشم همگان، خود را به آتش کشیدند. دو نفر از جان باختگان از اعضای این فرقه بودند. هر دوی آنها زن بودند.
یک خودخواهی نفرت انگیز از سوی رهبر گروه، آن دو زن را به این رفتار سوق داده بود. مریم رجوی همسر سرکرده گروه، به همراه بیش از 160 نفر دیگر به اتهام پول شویی، و دریافت کمک های مالی توسط صدام دیکتاتور سابق عراق، توسط پلیس ضدتروریسم فرانسه دستگیر شده بود. رجوی برای تحت فشار قرار دادن مقامات فرانسوی، تصمیم به انجام این نمایش خطرناک و غیرانسانی گرفت. اما قربانیان از افراد عادی گروه از جمله دو زن بودند که تحت تأثیر ذهن شویی های مستمر و همیشگی این گروه خود را به آتش کشیدند.
زنان باقیمانده در حصارهای مجاهدین خلق بیش از 35 سال است که در چارچوب های بسیار سختی از محدودیت های اجباری زندگی می کنند. آنها حتی نمی توانند شکل پوشش و لباس و الگوی آن را انتخاب کنند. تا جائیکه خانم آن سینگلتون عضو سابق و مسیحی این گروه نیز مجبور به پوشش مشابه با دیگر زنان بوده است. این زنان نمی توانند برای خود همسری انتخاب کنند، نمی توانند آزادانه به مسافرت بروند. این زنان نه تنها نمی توانند فرزندان خود را ببینند، بلکه والدین خود را نیز نمی توانند پس از چند دهه ملاقات کنند. نمی توانند محل زندگی خود را انتخاب کنند. این زن ها به دانشگاه هم نمی توانند بروند. در مقابل کارهای اجباری که انجام می دهند دستمزد بسیار اندکی دریافت می کنند و اندوخته مالی ندارند. اعضایی هم که موفق به فرار شده اند با کمک های ماهیانه کمیساریای پناهندگان سازمان ملل متحد زندگی می کنند.
پرسش اینجاست که چرا نقض گسترده حقوق زنان و مادران در این گروه هیچ گاه مورد توجه حامیان این فرقه قرار نگرفته است. مریم رجوی، لباس های رنگارنگ و گران قیمت می پوشد، اما دیگر زنان، باید لباس های متحد الشکل و ساده ای بپوشند. فرقه مجاهدین خلق در ارتباطات بین المللی، با هدف جلب نظر جامعه زنان اقدام به استفاده ابزاری از انتصاب زنان در کادر شورای مدیریتی کرده است، بدون اینکه این زنان، به همان دلیل ساختار فرقه ای، بتوانند اندکی اعمال نظر کنند.
حقوق زنان، حقوق اساسی انسانی است. این حقوق شامل حق زندگی فارغ از خشونت، برده داری و تبعیض است. تحصیل کردن، مالکیت اموال؛ رأی دادن؛ به دست آوردن مزدی عادلانه و برابر و انتخاب محل زندگی است. اما این حقوق اساسی توسط سرکرده این گروه مرتباً نقض شده است.
مریم رجوی همیشه وانمود کرده است که یک مدافع مشتاق حقوق زنان است. وی حقوق خاصی را بیان می کند که هرچند به ظاهر منطقی و اخلاقی به نظر می رسد مانند “انتخاب آزادانه محل زندگی، شغل، تحصیل، همسر و مسافرت توسط زنان”، اما در عمل، عکس این گفته ها رفتار شده است. زنان در این گروه حتی در شکل گره زدن روسری خود مجبورند از یک شکل پیروی کنند و لباس فرم بپوشند! و در هیچ یک از خواسته های مورد ادعای او آزاد نیستند!
در نهایت زنان در فرقه مجاهدین خلق، موجوداتی بی اراده و تباه شده هستند. چهره های شکسته و غمگین آنان گواهی بر رفتارهای ضدانسانی فرقه ها و رهبران آنها و استثمار دختران و زنان است.