سعید به فرمان رجوی های خائن در غربت قربانی و به خاک سپرده شده تا ما حتی از دیدن مزارش محروم باشیم!
حمیدرضا درهفتم مرداد 1360با اندیشه مبارزه ای اصولی برای ایجاد حکومتی عادلانه و آزادادیخواه براساس تعالیم اسلام که خواهان رهبریتی عادل، شجاع و آزادیخواه برای تشکیلات بود در راه رهایی ملت از هرگونه استبداد و استعمار و استثماری بهمراه سهراب همرزم خود در نبردی نابرابر در خون خود غلتیدند تا راه آزادی و رهایی هموطنان را به رهبری فردی مدعی برقراری حکومتی عادلانه چون حکومت حضرت علی (ع) را هموارسازند.
هنگامی خبر واقعه حمید را به ما اعلام نمودند که چند ساعت قبل خبر فرار رجوی به پاریس از رسانه ها اعلام شده بود!
در روز فرار رجوی خائن از وطن تعدادی از جوانان ارزشمند در خون غلتیدند تا رهبردروغگو و فریبکارشان به سرزمین آزادی بگریزد!
حمید از سن 16 سالگی و قبل از انقلاب فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود را آغاز نمود او با ایجاد هسته های مقاومت در جنوب شهر و نیز کمک مادی و غیرمادی به حلبی نشینان و حاشیه نشینان در سالهای 55 تا 60 یکی از چهره های آشنا برای این مردمان بود.
حمید علیرغم نوجوانی و داشتن زندگی نسبتا" مرفه پیوسته در کمک به انسان های تهیدست حلبی نشین شهرتهران پیشقدم بود و درهمین راستا حرکت میکرد و همواره از آنان بعنوان قربانیان استعمار و استثمار یاد می کرد او معتقد بود آشنایی این افراد به حقوق قانونی وحقه اشان از وظایف نیروهای پیشتاز می باشد. حمید که حرکت خود را در فعالیت های اجتماعی و آشنایی با کانون های اسلامی آغاز نموده و با اندیشه های مرحوم دکتر علی شریعتی آشنا شده بود در همین مسیر گام بر میداشت، او با دوستی نزدیکی که با برادران رحمانی داشت تحت آموزشهای علی رحمانی با نام تشکیلاتی اکبر کمالی که بعد از انقلاب ازمسئولین تشکیلات کارمندی سازمان بود قرار میگیرد.
یاد شده (علی رحمانی) در ضربات گسترده بر سازمان جان باخت.
بخشی از تاریخ سرزمین عزیزمان که بدست رهبریت غاصب تشکیلات مجاهدین (رجوی) رقم خورده یادآور رنجی عظیم برخلقی است که می پنداشت فرزندانشان با پرچمداری آزاد مردی زندان دیده و شکنجه شده!!! با شناختی صحیح از روشهای مبارزاتی در جهت برقراری حکومتی دمکراتیک، مبارزه ای برخاسته از حرکت امام حسین (ع) و مبتی بر عدالت حضرت علی (ع)، با درکی عمیق از پیچیدگی های رفتاری امپریالیسم که هدفش رهایی ملتی بزرگ از قید هرگونه استبداد و استعمار و استثماری است حرکت می نمایند.!
چه پدران و مادرانی که می دانستند فرزندانشان در راه رهایی ملت ومبارزه با امپریالیسم برای کوتاه کردن دست چپاولگران از غارت سرمایه های ارزشی ملت به این قربانگاه رفته اند و سرافرازانه این درد جانکاه را تحمل میکردند تا ملتی حلاوت آزادی چشند، عزیزانمان نیز خود برهمین باور و باتجسم حرکتی عاشورایی به فریادهایی پاسخ دادند که می پنداشتند فریادهای حسینی است و هرگز در تصورشان نمی گنجید که این فریادهای یزیدانه ای است که از گلوی دژخیمی نقاب برچهره کشیده خارج می شود.
امروز پس از گذشت سالها دردی طاقت فرسا بروجودمان آشکار شده، انگار همین دیروزعزیزان خود را از دست داده ایم و با اندوه و تاسف از گذری بیش از سه دهه بر عدم شناخت این دژخیمان زمانه، و افسوسی بر یاری این دیو صفتان قدرت طلب که تمسخر کنندگان عدالت خواهی ملتی بزرگ می باشند یاد قربانیان تشکیلات را گرامی می داریم!
همیشه می پنداشتم که مجید را مظلومانه از دست داده ایم. امروز براین باورم که سعید را مظلوم تر از مجید از دست داده ایم.
چه کسی پاسخگوی قتل مظلومانه سعید است؟
حمید و مجید عزیز آیا هرگز تصور می کردید که این نامردان با سعیدو سعیدها که برای برقراری حکومت عادلانه به یاریشان شتافته اند این چنین کنند!
رجوی های خائن!
آیا هرگز جرئت خواهید داشت تا پاسخگوی جرائم خود باشید؟
بکدامین جرم عزیزان ما را کشتید؟ بکدامین گناه فرزندان ما را شکنجه کردید؟
با چه وقاحتی به منتقدین می تازید؟
از حرکات شما در شگفتیم، فقط بدین امیدیم که خشونت و بی رحمی را پایانی است حتی دیکتاتوری جنون آمیز رجوی ها!
بلاشک روزی پاسخگوی اعمالتان خواهید بود.
برادران خوبم شما با اندیشه آزادی ملت و خلقهای تحت ستم و برقراری عدالتی علی گونه ما را ترک کردید ولی ببیند مدعیان خلقی با ما چه کردند! وچه بر سر عزیزان ما که از یارانشان بودند می آورند.
قسم به خون به ناحق ریخته شده تمامی قربانیان تشکیلات و به نمایندگی از طرف خانواده ها برای رسوایی قاتلین و شکنجه گران سعید و سعیدها ونیز خواسته آنان که همانا رهایی تک تک اسرای در بند این دژخیمان می باشد، هرگونه تلاشی را که قادر باشیم در راه رسوایی رجوی ها انجام داده و در هر شرایطی از تلاش دست نخواهیم کشید. و سعی خواهیم داشت تا در سرزمین ایران عزیز خانواده های قربانیان (چه قربانیان جان باخته و چه اسیران در چنگال رهبران این فرقه) را آگاه نما ئیم.
وقتی خانواده های قربانیان تشکیلات چهره بدون نقاب رجوی ها را می بینند متحیر از این همه وقاحت و بیشرمی به جنایات رجوی ها می نگرند، نگاه بهت زده اشان روحت را آزار می دهد و ترا از گشودن سیرت کثیف رجوی ها در پیشگاه این عزیزان پشیمان میسازد!
شکسته شدن جسم این عزیزان را نه با پنداری از شکسته شدن وجود عزیز شان در گذری 30 ساله، بلکه شکسته و خمیده شدن انسانی با زجری صد ساله و کشنده در برابر دیدگانت ظاهر میشود و آنگاه وجودت را ندامت و دردی جانکاه فرامیگیرد.
روحت آزرده می شود، احساس گناه میکنی! که چرا این عزیزان را از تصورات شیرین اشان جدا کرده ای. ولی وقتی میبینی که هنوز این نابکاران دست از رفتارهای ناشایست خود بر نداشته و در اندیشه فریبی دگر بر ملت انند مگر میتوان خاموش ماند و این عزیزان را از جنایت های رهبران بی راه رفته که تشکیلات آگاه ننمود؟
بهنگام آشکار شدن جنایات رجوی ها یکی از مادران با درد، میگفت که چه کسی می توانست تصور کند که این فرد خود شکنجه گر باشد؟
دیگر عزیزی ناباورانه از این جنایت ها میگوید: چه کسی می توانست تصور کند این دژخیم با نواختن طبلی تو خالی فرزندان ما را به زنجیر کشانده است؟
خواهری آرام سرش را بزیر انداخته و با شرمندگی از جنایتی که رجوی انجام داده ولی بارش را او بر دوش احساس میکند میگفت: آیا آنچه شنیده واقعیت دارد؟
دیگری میخواست بداند: آیا اینکه او در زندان ساواک خیانت میکرده و همرزمانش را برای بقای خود لو داده واقعیت دارد؟ و آیا بجای آموختن راه های اصولی مبارزه، دوره های آموزشی خیانت و جنایت و جاسوسی را گذرانده است؟
یکی میگفت شاید بهمین دلیل است که بر منتقدین مارک خیانت می زند چون کافر همه را به کیش خود پندارد!
و به مصداق ضرب المثل دست پیش گرفتن تا پس نیفتادن است که اینگونه بر یاران پیشین می تازد و از القابی استفاده می نمایند که شایسته وجود رذل و خبیث خودشان است و در مواردی خود را آنچنان به نسیان میزنند که گویا اصلا" این افراد را نمی شناسند.
یکی میگفت شاید بیچاره آیزایمر گرفته، در اینصورت نیز شایسته مقام رهبری تشکیلات چون تشکیلات مجاهدین نمی باشد!
یکی از مادران بر سر مزار پسرش میگفت بخدا باور کنید که فرزندان ما صادق بودند و هرگز چنین خواسته ای نداشتند. ما هرگز تصور نمیکردیم که رجوی ها ادعای خداگونه ای و پیامبری داشته باشند و از فرزندان ما بخواهند که بجای پروردگار آنها را ستایش کنند. آنها صلاحیت چنین ادعایی را ندارند. رهبریت سازمان باید در یک رای گیری آزادانه انتخاب شود آنها باید ازاین جایگاه خلع شوند.
خواهری میگفت که سالها در برابر مخالفین که از ازدواج مسخره این دو نفر بما نیشخند میزدند (هرچند که در دل خود نیز نمی توانستیم مقبولیت این حرکت را بپذیریم ولی در ظاهر) به دفاع بر می خواستیم! حال نیز باید تمسخر دیگران را از طلاقهای اجباری، شکنجه ها، کشتار ها، حرکات لات منشانه و تهاجم به اجتماعات منتقدین را تحمل نماییم!
آیا او ماهیتا" مخالف آزادی بوده و برای فریب ملت شعارهای آزادیخواهی سر میداده و حتی به عدالت خواهی ملت نیز اعتقادی نداشته است؟
آیا اندیشه های مبارزاتی این سخیف ها بر ارکانی بنیان گذاشته شده که در ضدیت با ارزش های آزادیخواهی است؟
آیا اندیشه و شعارهای آزادیخواهی او بر تفکرات خشونت طلبی دیکتاتورهای تاریخی، جریان داشته است؟
آیا او با گستاخی و بیشرمی هرچه بیشتر بدروغ خود را وامدار حنیف و صادق و بدیع زادگان معرفی میکرده تا قادر باشد بر جایگاه آنان تکیه زند؟
آیا قابل تصور بود کسی که از وجود زندانهای مخوف و اعدام هایی به جرم هواداری و خواندن نشریه فریاد می زد و جامعه جهانی را بشهادت فرا می خواند، خود شکنجه گر و قاتل منتقدین باشد و بدستورش خون سعید نوروزی وعلی زرکش و احمدی و…. ریخته شود و نیز اجبار هواداران به اعمال و رفتار جنایتکارانه و………. و ایجاد چالش برای ریخته شدن خون هواداران به بهانه افزایش رقم قربانیان تشکیلات………؟
و امروز نیز بر جداشدگان تهمت هایی بزند که در شان و شخصیت خودش هست.
در مخیله کدامین مدعی آزادیخواهی افکاری اینچنین جنایتکارانه نقش بسته؟
دستور خودسوزی پیروان برای آزادی…………؟ پناه بر خدا چه دد منشانه جان انسانها را می ستانند تا خود برقرار باشند؟
آیا باقی رهبران به بهای جان هواداران، دمکراسی را معنایی است؟
آیا جان باختن هواداران برای ماندن رهبران وظیفه ای است که خانواده ها باید به آن تن داده و ازخون فرزندان خود بگذرند؟
این شیوه در کدامین تشکیلات سیاسی و مدعی مبارزه راه آزادی مشروعیت داشته است؟
این همه دوگانگی در گفتار و رفتا ر بر کدامین باوری تکیه دارد؟
و هزاران آیا و چرا هایی که فقط در یک پروسه قضایی و با حضورشان در دادگاهی منصفانه جوابش مشخص خواهد شد.
یاد تمامی قربانیان تشکیلات مجاهدین گرامی باد!
ایران / سوسن نوروزی 07/05/1386